لااله الاالله

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

نکته ئی می گویم از مردان حال

امتان رالاجلال الاجمال

لاو الا احتساب کائنات

لا والا فتح باب کائنات

هردوتقدیر جهان کاف ونون

حرکت ازلازاید ازالا سکون


تانه رمز لااله آید بدست

بند غیر الله رانتوان شکست

درجهان آغاز کارازحرف لاست

این نخستین منزل مرد خداست

ملتی کزسوز اویکدم تپید

از گل خود خویش را باز آفرید

پیش غیر الله لاگفتن حیات 

تازه از هنگامه ی راباز آفرید

ازجنونش هرگریبان چاک نیست

درخور این شعله هر خاشاک نیست

جذبه ی اودردل یک زنده مرد

می کند صدره نشین راره نورد

بنده راباخواجه خواهی درستیز؟

تخم لا درمشت خاک اوبریز

هرکرااین سوز باشد درجگر

هولش ازهول قیامت بیشتر


لامقام ضرب های پی به پی 

این غورعد (۱)است نی آوازنی

ضرب اوهربود راسازد نبود

تابرون آئی زگرداب وجود

با تومی گویم زایام عرب

تا بدانی پخته وخام عرب

ریزریز ازضرب اولات ومنات

درجهات آزاد اربند جهات



هر قبای کهنه چاک ازدست او

قیصر وکسری هلاک ازدست او

گاه دشت ازبرق وبارانش بدرد

گاه بحر اززور طوفانش بدرد

عالمی درآتش اومثل خس

این همه هنگامه ی لابود وبس

اندرین دیرکهن پیهم تپید

تاجهانی تازه ئی آمد پدید

بانگ حق ازصبح خیزیهای اوست

هرچه هست ازتخم ریزیهای اوست 

اینکه شمع لاله روشن کرده اند

ازکنار جوی او آورده اند

لوح دل ازنقش غیرالله شست

ازکف خاکش دوصد هنگامه رست

هم چنان بینی که دردور فرنگ

بندگی با خواجگی آمد بجنگ

روس راقلب وجگر گردیده خون

ازضمیرش حرف لا آمد برون

آن نظام کهنه ابرهم زداست

تیز نیشی بررگ عالم زداست 

کرده ام اندر مقاماتش نگه

لاسلاطین،لا کلیسا،لا اله

فکراودرتندباد لا بماند

مرکب خودرا سوی الانراند

آیدش روزی که ازروزجنون

خویش رازین تند باد آرد برون

درمقام لانیاساید حیات

سوی الا می خرامد کائنات

لا والا سازوبرگ امتان

نفی بی اثبات مرگ امتان 

درمحبت پخته کی گردد خلیل

تا نگردد لاسوی الا دلیل(۱)

ای که اندر حجره ها سازی سخن

نعره ی لاپیش نمرودی بزن

این که می بینی نیرزد با دو جو

ازجلال لااله آگاه شو 

هرکه اندر دست اوشمشیرلاست

جمله موجودات رافرما نرواست