نتیجه
با عقد معاهدۀ ۱۹۰۷م مسئلۀ افغان جزو مهم روابط سیاسی بریتانیه و روسیه گردید موقعیت جغرافی افغانستان نیز تقاضا داشت که مسایل مربوطه اش گاه گاهی مورد مطالعه قرار گیرد ولی طوریکه خواندید اوضاع سیاسی اروپا چنین بود، که حتماً باید روس و بریتانیه با هم دوستانه رفتار نمایند. نظر به روحیۀ دوستانه معاهده ۱۹۰۷م مسئله افغان نیز شکل جدی بخود نمیگرفت، تا وقتیکه جنگ سوم افغان آغاز شد و باز باین مسئله اهمیتی داد. امپراطوری بریتانوی مدت دو صد سال در هند دوام کرد، و همواره میکوشید که هند را محفوظ نگهدارد، ولی نگهداری هند کاری بود که با حفظ اراضی مربوطه سرحدات آن ربط داشت و باید بریتانیه آنرا در تحت کنترول نگاه میداشت تا از خطر قبایل نیمه متمدن خانه بدوش آن مصئون ماند و برای این مقصد در سیاست آسیای وسطی پاره ای از مصطلحات سیاسی بوجود آمد، که همواره با سرحدات هندی و اراضی دورا دور آن ربطی داشت طوریکه ممالک متحده امریکا بوسیله دکترین مونرو Monroe Doctrine برخی از نفوذهای خاص سیاسی را بالای دومنیونهای سیاسی آن داشت همین طور بریتانیه نیز اثر و نفوذ محکم خود را بر اراضی ماورای سرحدات هند میخواست که مطابق آن دکترین گویا افغانستان نیز در منطقۀ نفوذ بریتانیه داخل بود.
قرن نوزدهم عصر حرکات خوف ناک امپریالستی در افریقا و آسیا بود که در افریقا بریتانیه و فرانسه و جرمنی عاملین اساسی آن بودند، و در آسیا روسیه نیز بدین طبقه می پیوست، و در شرق میانه بریتانیه و روسیه با هم رقیب بودند، و اول الذکر میخواست که سلطان خود را بر کشورهای هندی قایم دارد، ولی روسیه نیز اراضی وسیع قفقاز و ماورای کسپین و ترکمنستان و خانی های آسیای مرکزی را بوسیله لشکریکه مصارف فراوان را ایجاب میکرد اشغال داشته بود که بسبب نزدیکی با سرحدات هند همواره مورد نگرانی بریتانیه بود. در حقیقت طوریکه پرنس گورچاکوف در مراسله ۱۸۶۴م گفته بود پیشرفت روسیه بنا بر ملاحظات جغرافی بوده و نمیخواست اراضی جدید دیگری را در آسیای میانه اشغال دارد، بلکه حفاظت سر زمین های متصرفه مطلوب آنها بوده و میخواست که بوسیلهٔ تحکیم روابط با بریتانیه ( طوریکه دی ستال در ۱۸۸۴م اشاره کرده بود میین دورف ۱/۴۰) وضع سوق الجیشی خود را تقویه نموده و با رقابت اندولت ولَو مورد حمله نگشته باشد، مقاومت نماید. تا همین پالیسی محکم خود را در سیاسیات اروپا نیز بطور پارسنگ استعمال نماید. اما برای بریتانیه حل ممکن معضلاتیکه از پیشرفت روسیه در آسیای وسطی پیدا میشد چه بود؟ یکی از راه های حل این معضلات جنگ که بود، روسیه را از تضعیف آینده وضع بریتانیه در آسیای میانه باز میداشت، چنانچه برخی از وطن خواهان آشوب طلب میگفتند که تأخیر اعلان جنگ با روسیه تماماً بزیان بریتانیه است. چاره دوم این بود: بریتانیه پیش رود و تمام سر زمینهائی که احتمال اشغال آن از طرف رقیبش میرفت بگیرد و اگر چنین میشد، پس امپراطوری های بریتانیه و روس با هم متصادم میگشتند که طرفین عموماً ازین کار مجتنب بودند. چاره سوم برای انگلیس چنین بود که در هند وضع خود را بوسیلهٔ تشکیل لشکر قوی تقویه بخشیده و از تجاوزات خارجی اجتناب نماید که لارد لارنس این رویه را بر گزیده و آنرا "عدم فعالیت استادانه" masterly incativity میگفت.
چهارم اینکه: حتمیت پیشرفت روسیه را در نظر داشته و از روسیه بوسیلۀ دولت شاهنشاهی بریتانیه وعده میگرفتند، که روسیه از حدودِ معینه بطرف سرحدات هند پیشرفتی ننماید و برای این مقصد لازم بود که با روسیه معاهده ای عقد گردد، تا سر زمینهای واقعه بین متصرفات بریتانیه و روسیه تقسیم گردد و این پیشنهاد را کونت سچوالوف در ۱۸۷۶م نموده بود که کمتر مورد توجه انگلیس واقع گردید (کتاب مذکور).
باید گفت که این معضله از معضلات سیاست بریتانیه بود زیرا هم وی نخستین بار در آسیای وسطی قدم نهاده و متصرفاتی را بدست آورده بود و میخواست وسایل حفاظت آنرا تدارک نماید، و در طول قرن نوزدهم همواره به تجاوزات سیاسی پرداخته و درین راه از تجسس و یاد آوری و سرزنش و تمدید کار میگرفت و درین مدت یک پالیسی معینی نداشت، که این پالیسی مذبذب ایشان در مسئله افغان بخوبی تظاهر میکند، و اگر یکی از وزاراء عملی را در عصر وزارت خود تعقیب کرده چون دیگری آمده آنرا مهمل گذاشته است.
درین عصریکه ما از ان صحبت داریم دو بار انگلیس با افغانان جنگ کرد، و آنرا از تصادف جنگ با روسیه مرجح شمرد، ولی بالآخر نظریه ایجاد "کشور فاصل" در مسئله آسیای میانه از طرف سیاست مداران بریتانیه سنجیده شده و افغانستان را بسبب موقعیت جغرافی وی در مقابل سرحدات هند حیثیت کشور فاصل داد. در سنه ۱۸۶۹م پرنس گورچاکوف بجواب سوال ارل گرینول در بارۀ فعالیت های روسیه در آسیای میانه گفته بود که حکومت وی افغانستان را خارج منطقۀ اعمال نفوذ روسیه میشمارد، و این اعلامیۀ وی تجویز "منطقۀ بی طرف" بریتانیه را تأئید میکرد. ولی طوریکه دیدیم کابینه بریتانیه شناسائی افغانستان را بطور منطقه بی طرف رد کرد، و چون افغانستان بسبب پیشرفتهای جدید روسیه در خطر دیده شد باز دولت بریتانیه همان اعلامیه گورچاکوف را تکراراً یاد آوری میکرد. در سنه ۱۸۷۳م موافقه گرینول و گورچاکوف امضا شد، که سرحدات شمالی افغانستان را دریای آمو تعیین میکرد، و این عمل باز بودن افغانستان را بحيث "منطقۀ بی طرف" تدارک نمود، ولی آیا درینصورت تمام سر زمین های افغانستان که نزدیک خاک روسیه افتاده بود داخل منطقه نفوذ روسی بود؟ این مسئله خالص اکادمیک بعد از آنکه افغانستان برخی از حصص خاکها را باز گذاشت و روسیه تصرف نمود از بین رفت و سرحدات افغانستان در شمال غرب و شمال به تقرر کمسیون مختلط بریتانیه و روسیه در ۱۸۸۰م و ۱۸۹۰م بطور نهائی تعیین گردیده، و کشوریکه روسیه آنرا خارج منطقۀ نفوذ خود پنداشته و منافع خاص بریتانیه را در ان اعتراف کرده بود، سرحد بندی شد. اما حصه اخیر این مسئله وقتی روشن شد که روسیه در ۱۹۰۰م در مسایل غیر سیاسی و مقامی خالص ایجاد روابط مستقیم خود را با مامورین افغانی حتمی شمرد، در حالیکه بریتانیه کنترول کامل خود را بر مسایل سیاست خارجی امیر میخواست و وسیلهٔ مخابرۀ امیر را با دیگران و از دیگران با امیر صرف حکومت هند میشمرد.
این مسئله نیز در نتیجۀ معاهده ۱۹۰۷م که بر تمام مسایل سیاسی آسیای میانه حاوی است ختم گردید، و افغانستان بحيث "كشور فاصل" شناخته شد، که بریتانیه در امور داخلی آن ابداً مداخله ای نخواهد کرد و نیز حصه ای از خاک آنرا تصاحب نخواهد نمود.
گمان میرود، که بریتانیه یک پالیسی غیر یقینی و متغیری را در بارۀ افغانستان داشت که با روسیه چنین نبود. بدین معنی که گاهی کنترول کاملی را بر امور افغانستان میخواست ولی وقتی دیگر ازین کار خود را باز میداشت وقتی این کشور را متحد و قوی در تحت یک اداره نیرومند میخواست و هنگامی به تقسیم آن راضی میشد. در سنه ۱۸۳۸م برای حفظ هرات از تسلط ایران بجنگ پرداختند ولی بعد از جنگ دوم افغان بدادن هرات به ایران راضی شدند1 و به هر صورت مقصود ایشان حفاظت هند بود، و هنگامیکه جهت جلوگیری از پیشرفت روسیه برای افغانستان اصول "کشور" "فاصل را قبول کردند او را جبراً بهمین شکل آوردند و وقتی که پالیسی ثابت ایجاد یک افغانستان قوی را اتخاذ نمودند، او را نه تنها بدادن پول تقویه میکردند بلکه در هنگام حمله باو امداد اسلحه را هم وعده دادند.
باری لارد کرزن راجع به افغانستان گفته بود : که وجود افغانستان تماماً مرهون موقعیت جغرافی اوست و این یقیناً توضیح خوب مسئله است. زیرا پنجاب و سنده و کلات از طرف انگلیس اشغال شد و تاشکند و خیوا و بخارا و خوقند را روسیان گرفتند، ولی افغانستان تا کنون بر نقشه دنیا بحیث یک کشور دارای تمامیت و حاکمیت باقی ماند که در بین دو امپراطوری بزرگ بدون ضمیمه شدن با یکی ازیشان فاصل گشت، و مصلحت نیز چنین بود و گاهی چنین تصادفها، مقدرات ملل کوچک را تعیین میکند و همانطوریکه کشور لکسمبرگ بوجود آمده افغانستان نیز از آن کشورهاست که بسبب کوچکی و جزوی بودنش همواره آلهٔ پالیسی های بلند و پلانهای امپراطوریها بوده است.
(ختم ص ۸۶)