32

تگین آباد کجا بود ؟

از کتاب: جغرافیای تاریخی افغانستان
04 November 1982

تگین آباد یکی از بلاد معروفی است که مؤرخان و جغرافیانگاران دوره اسلامی آنرا از شهر های محکم و استوار ( رخج ) دانسته اند.

چنین بنظر می آید که در بدو فتوحات اسلامی شهر تگین آباد بهمین نام موجود نبود،  زیرا مؤرخانقدیم و اصحاب فتوح و مغازی اسمی از آن نمی برند. البلاذری که بتفصیل فتوحات مسلمانان عرب را در سجستان و شواطی هلمند تا بقندهار و جروم ( گرمسیر ) و داورو غیره می آورد ذکری از تگین آباد ندارد. بنا بر ان باید گفت که در قرن اول هجری راویان اخبار الفتوح و مغازی آنرا نمی شناختند.

و از کلمات تگین آباد نیز میتوان دریافت که این شهر باید در قرن سوم یا چهارم هجری شهرت یافته باشد چه نامهاییکه در آخر آن تگین (۱)  بوده است از قبیل الپتگین و سبگتگین و علی تگین وغیره در اواخر  دوره سامانی واوایل غزنویان شهرت و تعمیم یافته است.

پیش از آغاز قرن چهارم هجری اگر تگین آباد وجود داشته باشد بر نگارنده عاجز پیدانیست زیرا ماخذ و مدارک معلومات من عبارت از کتبی است که درین محیط بدست می آید برخی از نوادر کتب تاریخ و جغرافیای عرب که 

    1- شاید نام تگین آباد ماخذی قدیمتر از ادوار اسلامی داشته باشد چه پیش از اسلام یکسلسله پادشاهان بنام تجن شاهان با تگین شاهان در جنوب هندوکش تا سواحل هیرمند و زابلستان حکمداری داشته اند که از ایران، چین و دیگر منابع تاریخی قبل الاسم ذکری از آنها کرده اند و موسس این دودمان رابرها تگین گفته اند چون مسکوکات این دودمان تاکنون از زمینداور وادی هیرمند بدست می آید بعید نیست که نام تگین آبادراباین دودمان شاهان نسبت دهیم و اگر این حدس ماقرین بصواب باشد پس تاریخ تگین آباد به عصر مقارن ظهور اسلام خواهدرسید و آنچه برخی از فرهنگ نویسان معنی تگین را پهلوان دانسته اند ( لطایف وغیاث دیده شود ) نیز بعید به نظر می آید چه مقابل آن ( جهان پهلوان ) همدرین عصر ها شهرتی بسزا داشته است. 


خاور شناسان فرنگ آنرا طبع و نشر کرده اند، اکنون در دسترس این عاجز نیست و بنا برآن  تدقیق این موضوع هنوز تشنه مطالعات وسیع تری است و اندرین مقالت همانقدر خواهم نوشت که از مدارک موجوده پدید می آید.

روایتی موجود است که بودن تگین آبادرا در قرن سوم و اواسط آن آشکار ا میگردند بدین معنی که منهاج سراج جوزجانی در طبقات ناصری گوید: و صفاریان چون از بلاد نیمروز بطرف بست و بلاد و داور آمدند یعقوب لیث لک لک لک ( لکالک – کلن لک – لک لک باختلاف نسخ خطی ) امیر تگین آبادرا که بلادرخج است بزد و طوایف غور بسرحد های سند تحصن جستند ...(۱)  از این نوشتۀ منهاج سراج پدید می آید که تگین آباد امیری مستقل داشت و یعقوب لیث او را بزد و آن ناحیت را بگرفت و اگر این روایت خبر واحد نباشد می توان بران اعتماد نمود.

اولین کتابیکه باید نام تگین آباد در آن مذکور می افتاد جغرافیای حدود العالم تألیف یکی از علمای گمنام جورجان است.

که به سال ( ۳۷۲ هـ ) آنرا نوشته است، این کتاب بتفصیل از بلاد ناحیت حدود خراسان بحث میراند از غور و بست و سروان و زمین داور و درغش و بغنی و پنجوای و کهک و دیگر بلا درخد ( که اکثر آن مناطق اکنون هم به نامهای کهن معروف و نامزد اند ) .

ذکری میکند. ولی نام تگین ابادرا نمی آورد واز ین رو میتوان حدس زد که در حدود ( ۳۷۲ هـ ) که عصر خروج غزنویان و اواخر سامانیان است نیز تگین آباد موجود و یا مشهور نبود.

شهرت تگین آباد از عصر سلطان محمود آغاز میگردد و بسال ( ۴۲۱ هـ ) که آن سلطان اندر حضرت غزنه بدنیای دیگر میرود و فرزندش امیر محمد بجای وی می نشیند و با لشکر محمودی بتگین آباد می آید اندینجاست که بزرگان و سترگان لشکر بهوا داری امیر مسعود برادر کهترش محمدرا در قلعت کوهتیز ( کوهر ) تگین آباد موقوف میدارند و نامه ها را همدست مسرعان به هری پیش امیر مسعود میفرستند از مضمون نامه پدید می آید که قلعت کوهتیز متصل شارستان تگین آباد بود و چون امیر محمدرا در قلعت موقوف کردند بگتگین حاجب باخیل خویش و پانصد سوار خیاره در پای قلعت تا شارستان بحراست گماشته شده بود و بعدآ از آنکه لشکر امیر غزنه بفرمان امیر مسعود پیش وی به هری شدند امیر محمدرا از آن قلعت به مندیش غور باز فرستاند و این داستان را ابوالفضل بیهقی به تفصیل می آورد و از گفته استاد عبدالرحمن قوال که یکی از مطربان و ندیمان امیر محمد بود و هم در قلعت کوهتیز در پیش وی نشسته بود چنین گوید: « که از دور گردی پیدا  آمد امیر گفت رضی الله عنه آن چه شاید بود گفتند نتوانیم دانست وی معتمدی را گفت بزیر رووبتاز ... » (۱)

از این روایت بیهقی میتوان بر آورد که قلعت کوهتیز درجای بلندیکه مشرف برشار ستان و حوالی تگین آباد باشد واقع بود زیرا گرد مذکور موکب بوبکر دبیر بود که،  از تگین آباد بنابر مخالفتی که با مسعودیان  داشت بسوی کرمان و گرمسیر شد و از بالای قلعت دیده میشد قلعت کوهتیز یا کوهژیا کوهیژ که در نسخ خطی بیهقی باختلاف صور ضبط شده پیش از عصر غزنویان نیز شهرتی داشت چه در سال ( ۲۵۲ هـ ) صالح بن حجر حکمدار این ناحیت بود. « وی به رخد عاصی شد یعقوب لیث صفاری به حرب او آمد و در حالتیکه صالح بقلعه کوهژ بود و هیچ خبر نداشت یعقوب پیرامن قلعه فرو گرفت پس چندروز حرب صعب کردند چون صلح را یقین شد که قلعه بخواهد ستد خویشتن را بشکست.(۱)

مؤلف نا معلوم تاریخ سیستان که روایت فوق را نوشته اندرین جافقط قلعت کوهتیزیا کوهژرا می آورد و از تگین آباد چیزی نمی گوید. در حالیکه در اواخر آن کتاب، تکمله نویسی در حوادث آل کرت ذکری از تگین آباد هم دارد. 

منهاج سراج نیز در شرح حال امیرمحمد بن محمود می نویسد: 

که لشکریان بهوا خواهی امیر مسعود او را به تکناباد بگرفتند و میل کشیدند و محبوس کردند.(۱)

نوشته های مؤرخان دوره غزنویان و غوریان از قبیل بیهقی و گردیزی و فخر مدبر مبارکشاه و جوزجانی و غیر هم برین مقصد گواه است که تگین آباد بسبب اینکه بر سر راه غور و هرات واقع بود در عصر خروج غوریان اهمیتی به سزا کسب نمود و مکا وحتی صعب که بین غزنویان و غوریان اندرینجا افتاد بر شهرت و اهمیت تگین آباد افزود . شرح این پیکار را مؤرخانبه تفصیل نوشته اند و منهاج سراج را اندرین مورد شرحی است مستوفا وی گوید: چون سلطان علاؤالدین به تخت ممالک غور و حضرت فیروز کوه بنشست و لشکر های غورو غرجستان جمع کرد عزیمت غزنین مصمم کرد. چون سلطان یمین  الدوله بهرام شاه طاب ثراه را از آن حالی و عزیمت معلوم شد لشکر غزنین و هندوستان مهیا مرتب گردانید و به بلاد گرمسیر از رخج و تکنابادروی بطرف زمیند اور آورد چون سلطان علاوالدین با لشکر خود بزمین داور رسیده بود سلطان بهرام شاه رسولان به نزدیک علاؤالدین فرستاد که باز گردد بجانب غور و به مملکت اسلاف خود قرار گیرد چون رسولان مراجعت کردند هر دو لشکر استعداد قتال و مصاف مهیا گردانیدند و به موضع که آنرا کوته باز ( گوشه باز – گوشه ناب – گونه و ارکته بازباب گوشه باز – گوشه باب – باختلاف نسخ خطی ) هر دو لشکر را مصاف شد چون – لشکر بهرامشاه آن حادثه و قتال مشاهده کردند بهزیمت افتادند و بشکستند و سلطان علاؤالدین تعاقب نمود منزل به منزل تا به موضع که آنرا وجوش آب گرم گویند به نزدیک تگناباد ... (۲)

در جای دیگر گوید: ( چون بلاد گر مسیر تمام در ضبط آمد شهر تگناباد که از اعاظم بلاد گر مسیر بود حواله او ( معزالدین ) فرمود و این تکناباد موضع است که سبب بر افتادن آل محمود سبگتگین بمنازغت و ضبط آن شهر بوده است بدست سلاطین  غور و سلطان غازی علاؤالدین رباعی گفت و نزدیک خسر و ملک بن بهر امشاه فرستاد،  رباعی : 

اول پدرت نهاد کین رابنیا

تا خلق جهان جمله به بیداد افتاد 

هان تاندهی زبهریک تکناباد

سرتاسر ملک آل محمود بباد (۱)

نوشته های منهاج سراج که دربالا منقول افتاد برما پدید میگرداند که تگین آبادرا به دوران غزنویان و غوریان شهرت عظیم بود و از بزرگترین بلاد اینکشور بشمار میرفت و عین اقوال وی را فخر مدبر مبارکشاه در آداب الحراب و الشجاعه تائید میکند. وی حکایت عجیبی را از زبان خواجه علی کژنابادی که از ساکنان شهر تکناباد بودروایت میکند و این خواجه علی در پیکار علاؤالدین و سلطان غزنه حضور داشت.

او گوید:

در آن وقتیکه در تکناباد میان سلطان حلیم و خسرو شاه رحمة الله علیه و میان ملک علاؤالدین غوری مصاف بود لشکر غزنین را شکستی افتاد ... (۲)

این بودروایاتیکه راجع به تکناباد و مکاوحت سلاطین غور و غزنه بر سر آن شهر در کتب تواریخ آن عصر منقول افتاده است ولی اکنون اثری ازین شهر تاریخی بمیان نیست و تعین موقعیت آن هم مشکل به نظر می آید. بار تولد می نویسد: جغرافیا نویسان قرن دهم شهر پنجوای و تگین آبادرا که در فاصله یک فرسخ از پنجوایی بر سر راه غزنه واقع بوده از جمله بلاد عمدۀ الرخج مینامند تگین آباد از لحاظ یک قلعه مستحکم اهمیتی در تاریخ غزنویان دارد و بعقیده اندرسون جای آن در محل قندهار بوده و قندهار در قرن هجدهم در نیمه راه بین شهر کنونی و سواحل ارغنداب بین جبال سنگی مرتفع و تیزی بروی سه قطعه مرتفعی تفعی واقع شده بود..(۱)

بار تولد در سطور بالا بحوالت قول اندرسون موقعیت تگین آبادرا همین قندهار کهنه که نادرشاه افشار درحدود ( ۱۱۵۱ هـ ) تخریب کرده بود تعین میکند ولی مطالعه دقیق این رای را نمی پذیرد چه قلعۀ قندهار در عصر غوریان و اواخر غزنویان حصنی بود جداگانه و ماسوایی تگین آباد که در تاریخ هرات سیفی هروی مکرراً مذکور می افتد و داستان فتح آن در ( ۶۸۰ هـ ) بدست یکی از آل کرت در همین کتاب مفصلاً آمده (۱)  و قندهار و تگین آبادرا در موارد خود جدا جدا نام میبرد بنا بران نمی توان بر قول اندرسون درین مورد اعتماد کرد.

و هم از ین روست که من در سطور آینده کوشش خواهم کرد تا موقعیت این شهر تاریخی را از خلال اقوال مؤرخان و جغرافیانگاران پیدا گردانم . به دلیلیکه در سطور بالا گفتم قول اندرسون باطل است و تگین آباد جز قلعت قندهار حصنی جداگانه و مستقل بود (۲)  مؤرخان دوره غزنویان و غوریان و جغرافیا نویسان متفقاً آنرا از بلا در خدیا الرخج عرب و گرمسیر ( جروم عرب ) دانسته اند. ما میدانیم که رخدیا الرخج عبارت اس از وادیهای بین هیرمند و ارغنداب بطرف غرب قندهار که مشالاً به سر دسیر روز گان و اراضی جنوبی غور و والشتان تاریخی میرسد که باصطلاح عرب آنرا سرود میگفتد و جنوبا به ریگستان وسیع کدنی و شار اوک و گرمسیر و سیستان موجوده ( جروم عرب ) می پیوندد و شرق آن مجاری ارغنداب و ترنک و غرب آن شواطی هلمند است.

اگر ما بخواهیم که موقعیت تگین آبادرا پیدا گردانیم باید در بین این حدود که رخد تاریخی واقع بود. فحص و تدقیق کنیم . در سطور گذشته قول فخر مدبر مبارکشاه را خواندیم که از گفته آن مرد تگین آبادی نوشته است که مکاوحت سلاطین غور و غزنه اندر آب گرم تگین آبادروی داده بود. 

منهاج سراج که مؤرخ بصیریست و قولش نیز اندرین موارد سند توان بود گفتۀ مبارکشاه صاحب آداب الحرب و الشجاعه را تائید میکند.

در زمستان ۱۳۲۵ که مرا گذری بر شواطی چپ هیرمند افتاد دیدم که بر تپه های سواحل هیرمند اندر مقابل زمین داور در طول تقریباً ( ۵۰ ) کروه تا به ناحیتی که آنرا اکنون دهراوت گوئیم بسی آثار آبادانی کهن پدیدار است و در طول این مسافت اطلال بسی از بلاد و شهر ها نمایان است که باید موقعیت شهرهای باستانی تل، کشک، سروان، تگین آباد و غیره را اندرین ناحیت تاریخی سراغ کرد. 

از جائیکه اکنون سنگین گوئیم و سر بند نهر قدیم چغرا است ( اکنون نهر سراج ) و شهر معروف تاریخی بست هم برین آب آباد بود. بطرف شمال بر ساحل هیرمند بالای تپه یی که حاکم بر تمام اکناف و مجاری دریاست آثار باقیه شهر های تاریخی سروان افتاد که اکنون هم آن ناحیت را ( ساروان کلا ) گویند بفاصله تقریباً پنج کروه دور تر برساحل هیرمند جایی است که آن را اکنون ( گرماب ) گویند و جوش آب گرم است که تا کنون هم مریضان برای غسل و تعریق بدانجا روند چون در نزدیکهای این آب گرم آثار و علایم آبادی کهن آشکار است و آثار قلاع مستحکمی بر روی تپه های بنظر می اید بنا بران گفته می توانیم که تگین آباد محمودی همدرین جا بوده باشد و نزدیکترین راهی که از میوند و پنجوای تاریخی بزمین داور واصل میشد همین راه است که از یکطرف ان از بین کوهسار نیش و قلعه غورک ( که محبس سلاطین محمودی بود ) نیز راهی بدینجا می رسد و ازین جاست که برساحل دگر هیرمند آثار باقیه و اطلال شهر کهنه زمین داور به نظر می آید و در مقابل آن ناحیت معروف برین طرف هیرمند افتاده است...

منهاج سراج گوید: ( طبقه ۱۱۰ – ذکر علاء الدین حسین ) « سلطان بهرام شاه با لشکر غزنه به بلاد گرمسیر از رخج و تگنا بادر وی بطرف زمین داور آورد » چون قول مؤرخ بصیر نیز باین تخمین ما موافق می افتد بنابر ان بیجای نخواهد بود که موقعیت تگین آباد همدرین ناحیت تعیین گردد.

بعد از طبقات ناصری یگانه کتابیکه از آن موقعیت تگنا بادرا میتواند پیدا کرد همان تاریخ هرات سیفی هروی است که بارها این شهر را ذکر میکند وی افغانستان ( اوغانستان ) را باصطلاح محدود عصر خویش تا اوسط ناحیت بین مجاری هیرمند و ارغنداب می شمارد و با این حساب همان عصر تکناباد داخل افغانستان نبود و به طرف غرب مجرای ارغنداب افتاده بود (۱)

    

سیفی در جای دیگر از کتاب خویش چنین گوید که در سال ( ۶۵۳ هـ ) ملک شمس الدین ( کرت ) حصارتیری را که در آن افغانیان زیر حکمداری المار نام بودند. بعد از جنگ شدید بگرفت و بعد از فتح آنجا کامیاب به تکناباد آمد و ملک عزالدین تولک و مبارزالدین محمد نهی را با سه هزار مرد به تکناباد بگذاشت و از آنجا بعد از بیست روز به قلعه محورسه خیسار متوجه شد ( ۱۳ ) ازین اشارت نیز میتوان در یافت که تکنا باد بعد از تیری واقع بود که موقعیت آنرا در طور بالاحدس زده توانستیم.

والله اعلم بالصواب اما اینکه تگین آباد کی از بین رفته و بچه صورت خراب گشته درین بارۀمعلوماتی مستند دربین نیست از تاریخ سجستان پدید می آید که ملک نصیرالحق و الدین پادشاه سیستان به سال ( ۶۸۳ هـ ) تکنا باد و تمام نواحی رودرا در تصرف داشت و در سال ( ۶۹۵ هـ ) تکنا باد و تمام نواحی رودرا در تصرف داشت و در سال ( ۶۹۵ هـ ) هنوز هم تکناباد آبادان بود (۱)  ولی از تاریخ هرات سیفی می توان بر آورد که بعد از آن نیز تگین آباد شهرتی داشت و در حدود سال ( ۷۱۳ هـ ) لشکر آل کرت هرات بحرب شاهزاده داؤد خواجه باین شهر آمده بود (۲)  و بعد ازین مدرکی در دست نیست که عمران شهر را حکایت (۳)  نماید و چون بابر در تزک قیمت دار خویش بسی از بلاد این ناحیت را ذکر می کند و از تگین آباد نامی نمی برد.

بنا بر ان توان گفت که در حدود ( ۹۰۰ هـ ) این شهر تاریخی شهرت و عمران خودرا از دست داده بود.

استدراک :

بدوران سلطنت آل محمود تگین آباد تنها در نزد مؤرخانشهرت نداشت بلکه شاعران و گوینده گان آن عصر هم آنرا یاد کرده اند مثلاً مسعود سعد سلمان است: 

چو ابو نصرت بارید چرخ فصل خزان بهار گشت ز ملک تو در تگین آباد

یا اینکه:

چهار شنبه روزی که از چهارم چرخ سعودریخت همی مهر بر تگین آباد