32

استعمال حروف فارسی با کلمات عربی

از کتاب: ترجمه فارسى (فردوسى پر چهار مقالے) تاليف پروفيسر محمود شيرانى ، فصل چهارم

از این نوع - بدین نوع - بیونس قضارا - با رضا - حرمتگه - کثير وقلیل بی محابا - بانظام - اندک نظير .

اکثر این تراکیبی که در زلیخا منقولند ، در شاهنامه بنظر نمی آیند و بالعکس آن اثر عربیت در شاهنامه بسیار خفیف است و علت آن چنین است که تا عهد فردوسی زبان فارسی از تاثیر عمیق عربی محفوظ بود. در آغاز صرف بنابر بعضی ضروریات از خرمن عربی خوشه چمنی کردندی که از همه اولتر ضرورت دینی بود ، و هر مسلمان مجبور بود که اصطلاحات ضروریه دینی که عربی بوده بیاموزد.

 مثلاً دعا صلوة -سلام- حلال حرام - حمد - ثنا۔ حدیث وغيره.

در مرتبه ثانی برخی الفاظ ضروری زندگانی را از عربی مستعار گرفتند مانند: صندوق - شمع منبر - قرطاس - قیر - قار - ملحم - معصفر منزل مجلس صحرا حرف جمال -حسن- عشق - عيد - ساقی - قدح .

ضرورت ثالث : اخذ اصطلاحات علمی بود که در فارسی وجود نداشت مثلا : نظم نشر ،شعر ، بیت ، غزل ، قصيده ، خط وغيره.

چهارم:  شعراء برای اظهار طنطنه لفظی و لفاظی وقافيه آرائی در قصائد واشعار خود کلمات عربی ضروری را از عربی مستعار میگرفته اند ولی این کار هم خیلی محدود بود که از آن چاره یی نداشته اند

در شاهنامه مثالهای متعدد چنین الفاظ عربی را دیده میتوانیم ، که در آن وقت رائج الوقت بوده و در محاوره روزمره فارسی دخیل شده بودند. و خود فردوسی از عربی کلماتی را میگیرد، که به استعال آن اشد ضرورت حس کند. برای مثال در فارسی در مقابل کلمات بیت و نظم کلماتی وجود نداشت، بنابر آن آنرا تصرف نمود، ولی کلمات نظم و نثر را به پیوند و پراکنده ترجمه کرد، که خود هم اطمینان کامل بر آن نداشت.

فردوسی گاهی بنابر ضرورت قافیه ، منت پذیر عربیست. مثلا در شاهنامه باستعمال كلمه منجنیق ضرورت داشت. وی کوشید که در مقابل آن کلمه فارسی بیابد ولی موفق نشد و ناچار کلمه جاثلیق را از عربی وام گرفت، و در هر جاییکه در مصراع اول قافیه منجنیق دارد، آخر مصراع دوم جائلیق است . همچنین در مقابل کلمه نیا ( جد مادری و پدري ) قافیه کیمیا و در مقابل کف صف آورده است . برخی از مصطلحات جنگی هم از اینگونه است مانند ساقه میمنه - ميسره قلب جناح ،وغیره که فردوسی در آغاز کار ، به پیروی دقیقی کلمات راست چپ میانگاه - پس پشت - یکدست و دست دگر را آورده، ولی بعد از آن این کلمات ترک گفته و بر اصطلاحات عربی قناعت میکرده است.

اجتناب فردوسی از استعمال لغات عربی از این مثال کوچک پدیدار است که وی از نوشتن کلمات مختصر و پیش پا افتاده عربی تعبیر و معبر اعراض کرده و بجای آن کلمات فارسی در از ترسانند "گزارش خواب" و "گزاریدن خواب" و "گزارنده خواب" می آورد. و این بدان ماند که قدماء با کلمه "عید قربان" کردند و بجای آن جشن "گوسپند کشان" را آوردند، مانند رودکی :

با د بر تو مبارک و خنشان          جشن نوروز گوسپند کشان

در عهد سلجوقیان با انقلاب سیاسی، بر اقلیم زبان نیز گردش و تحولی فراآمد

ذوق و قریحه مردم این زمان نیز تبدیل شد ، در ینوقت " دری خالص " نوشتن مزیتی نداشت و مانند عربی "سجح" برفارسی هم پیروز آمد . اگرچه در برخی از محافل بر خلاف آن صداي احتجاج هم شنیده می شد، ولی ذوق جدید سجاسی عناصر نوین کلمات عربی را در فارسی دخیل ساخت و کسی نتوانست : مدی در مقابل آن بندد ، و ادبای آنزمان مردم را از نوشتن فارسی سره مانع آمدند، امیر کیکاؤس در قابوس نامه چنین مینویسد :

وا گرنامه بود پارسی.  پارسی مطلق منویس! که ناخوش بود خاصه پار

دری که نه معروف بود." (باب۳۹ )

این جنون عربی پسندی تاجایی رسید که قدما "شگفت بماندن" را همواره دو محاورات خود میآوردند مانند این بیت شاهنامه:

ز گفتار او ماند خسرو شگفت        چو شرم آمدش پوزش اندر گرفت

(۴/۷۶)

اگرچه این اصطلاح اصیل زنده ماند، ولی در پهلوی آن "عجب ماندن"هم پدید گشت و بمرور زمان بر آن اصطلاح لطيف كهن تغلب جست ، و همین سر نوشت محاوره کهن بند بستن است که در شاهنامه آمده :

۱- بفرمود تا رفت هراب پیش          ببستند بندی به آیین و کیش 

(۱ر۴۴)

۲- ببستند بندی به آئین و کیش        بدانسان که بود آن زمان دین و کیش  

(۱ر۷۶)

متاخران درین هم تصرف و ترسیم کردند، بند فارسی را متروکه ساختند و بجای آن کلمه عقد عربی را رواج دادند ، در زلیخاست :

بتزويج پيغمبر پاكدين                  بدین پر هنر دختر مه جبین

بخوان خطبه و عقدشان بسته کن          دل هر دوشان را از هم رسته کن

( ص ۲۲۲ )

 اکنون "بند بستن" بهمان اندازه شاذ و غیر معروفست، که جانشین آن "عقد بستن" یا"عقد کردن شهرت یافته !

هنگامیکه عناصر بی پایان عربی را در زلیخاسی بینیم بمشکل تصور کرده میتوانیم که این کتاب زاده طبع فردوسی یا سال آنزمان باشد، زیرا زبان رایج الوقتی که شاهنامه بدان سروده شده، از زبان زلیخا خیلی بدور است، در بنوقت عربیت بر فارسی غلبه تام یافته بود، در زبان هر دو کتاب فرق فراوان است که مثال آن در ذیل این سطور تقدیم میشود ، درشاهنامه گوید :

ازین را ز جان تو آگاه نیست       درین برده اندر ترا راه نیست (۱ ر۸۵)

در زلیخا همین مطلب چنین ادا شده:

   کس از سر این حکمت آگاه نیست

                               درین پرده مخلوق را راه نیست (ص۱۵۱)

درینجا صاحب زلیخا مطابق ذوق و رواج زمان خود، با الفاظ عربی فراوان کهنگی و اصالت زبان فردوسی را از بین برده و مضمون و شعر را در ملک خود آورده است !