129

چراغ مُحتال

از کتاب: مروارید گمشده ، غزل
05 February 2016

تا که وصلت  صنما نیک گرفتیم به فال

بس سعادت که مراهست ازاین روی و جمال


نیست فرخنده تر از دیدن دلبر فالی

نیست بالنده تراز وصلت معشوقه وصال


از لبت شعر طلب دارم و صد بوسه ز رخ

که غزل گوی غزالی و شکر بوسه جمال


تاغزل خوان منی همچو غزل گویِ تو ام

که  بخوانم سِرِعشق تو و آن لطف و کمال


چشم بگشا و ببین عاشق خود ای مهتاب

صورت تُست مه و قامت من همچو هلال


من ترا چون بفریبم که تو خود مکر منی

تو مرا چشم سرابی و چراغ  مُحتال


گفت «واهِب» که به شب چشم مرا خواب آید

گفتی اینک ز رخم بودن شب گشت محال