چراغ مُحتال
از کتاب: مروارید گمشده
، غزل
05 February 2016
تا که وصلت صنما نیک گرفتیم به فال
بس سعادت که مراهست ازاین روی و جمال
نیست فرخنده تر از دیدن دلبر فالی
نیست بالنده تراز وصلت معشوقه وصال
از لبت شعر طلب دارم و صد بوسه ز رخ
که غزل گوی غزالی و شکر بوسه جمال
تاغزل خوان منی همچو غزل گویِ تو ام
که بخوانم سِرِعشق تو و آن لطف و کمال
چشم بگشا و ببین عاشق خود ای مهتاب
صورت تُست مه و قامت من همچو هلال
من ترا چون بفریبم که تو خود مکر منی
تو مرا چشم سرابی و چراغ مُحتال
گفت «واهِب» که به شب چشم مرا خواب آید
گفتی اینک ز رخم بودن شب گشت محال