وفات یافتن موفق و نشستن المعتضد بالله به خلافت

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و ابوالعباس المعتضد بالله بن ابی احمد الموفق بالله به امیری نشست(۱) و آن روز که پدر مُرد معتضد محبوس بود، چون بنشست اول چیزی آن فرمود که اسمعیل بن بلال(۲) را که و زیر بود بکشتند، که او را(٣) به تدبیر او باز گرفته بود پدر، وعبیدالله بن سلیمان بن وهب را وزیر کرد، و پس اسمعیل بن اسحق القاضی را به رسولی فرستاد سوی عمرو وصلح کرد با او، وهمه مراد هاء عمرو به حاصل آورد، و فرمان داد تا نام او بر همان جای ها که بود بنوشتند و به حرمین خطبه کردند او را بارِ نو،وخلعت وهدیه هاء بسیار ولوا فرستاد به ولایت فارس وکرمان و خراسان و زابلستان وسیستان وکابل وشُرط بغداد، وفرمان داد که به حرب رافع بن هرثمه باید رفت، عمرو بپذیرفت، از فارس بازگشت اندر سنة تسع و سبعین و مایتی، و محمد بن شهفور بن موسی را بر فارس خلیفت کرد، وخلف بن اللّیث بن فرقد بن سلیمان بن ماهان فرمان یافت روز دوشنبه یازده روز مانده از ذی الحجّه  سنة تسع و سبعین و مایتی. ولوا [ء] عمرو برین ولایت ها عیسی النوشری آورد، و عمرو او را خلعت داد وضو هزار درم داد، و عمرو به سیستان اندر آمد روز نوروز، و آن روز پنجشنبه بود هشت روز باقی از محرّم سنة ثمان و سبعین و مایتی، و آن روز وزیر کرد احمد بن ابی ربیعه را وخلعت داد، و یک چندی ببود به سیستان، و روز دو شنبه غرهٔ ربیع الاوّل سنه ثمانین و مایتی برفت سوی خراسان، و احمد بن محمد [بن] اللّیث را خلیفت خویش کرد بر سیستان، چون به هراة رسید عامل هری بگریخت که از جهت رافع بود، و رافع به ری بود(۴)، چون خبر عمرو بشنید به گرگان(۵)رفت که آنجا کار بسازد وحرب کند. وعمرو، بلال بن الازهر رابه قهستان فرستاد، به حرب محمد 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

۱ . به  امیری نشست را نباید خلافت بشماریم بلکه باید ولایت عهد بدانیم، چه خلافت معتضد از روزی است که عمّش معتمد بمرد واین سال ۲۷۹ بود. چه هرچند معتمد محبوس گونه بود لیکن خطبهٔ خلافت به نام وی می بود تا درگذشت. (رک: تعلیقات ) .

۲ . چنانکه گذشت ((اسمعیل بن بلبل )) است نه بلال و شرح کشتن وی نیز در حواشی ماضی گذشت. 

۳ . یعنی معتضد را، چه موفق معتضد را در آخر روزگارش حبس کرده بود (کامل ۷ ص ۱۴۴).

۴ . طبری ( ۳-۴ ص ۲۱۲۳) گوید: رافع در ری علی بن لیث را کشت وکامل (۷ ص ۱۴۷) گوید: رافع علی بن لیث را خفه کرد.... واین خبر ازین کتاب فوت شده .

۵ . اصل : کرمان ... و در نه سطر بعد معلوم می شود که رافع به گرگان بوده نه به کرمان ونیز معقول نیست که رافع در ری باشد و خبر آمدن عمرو رابه خراسان بشنود وخود به کرمان که میانهٔ پادشاهی عمرو می باشد برود و خویش را در خاک دشمنان محصور سازد .



بن رویدی(۱)، و محمد بن رویدی به کوه برشد، و بلال قهستان همه به غارت بداد، باز عمرو به نفس خویش آنجا شد، پس محمد ابن رویدی به زنهار عمرو آمد، او را زنهار داد و بنواخت، و زآنجا به نشابور شد و منصور ابن محمد بن نصرالطبری را به مرو فرستاد، و  فرمان داد که  طلب علی بن الحسین المرورودی(٢) کن به هرجای که هست، پس منصور بن محمد بن نصر اندران فرمان مُداهنت کرد، عمرو برو خشم گرفت بدان سبیل، و به نامه اندر پیدا کرد، منصور قصد کرد که سوی عمرو نیاید، عمرو کس فرستاد که او را بیارند، او بگریخت سوی رافع شد، و رافع بدو قوی شد و از گرگان قصد نیشابور کرد.