اسیر ماندن عبدالله احمد بر دست یمان حذیف

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و دیگر بیعت عام کردند امیر با جعفر را و کار برو قرار گرفت و سپاه جمع شد از موالی و سرهنگان و آزادگان(۱) سیستان همه یک دل ویک نهاد ، و تشویش از میانه برخاست . باز میهم بن رونک و حسین [و] محمد دو پسر بلال بن الازهر بیرون شدند که به خراسان شویم به فرمان امیر بو جعفر، چون به فراه رسیدند میهم و طرابیل خلاف کردند و به بست شدند وامیر بوجعفر به حرب میهم شد به بست، ومحمد بن بهمن را برسیستان خلیفت کرد و حرب میهم بکرد ومیهم به هزیمت برفت، باز ابوالفضل محمد ابن اسحاق العربی به سیستان آمد به خلافت امیر بو جعفر اندر شوال ، و به ذی الحجّه اندر امیر از بست باز آمد، باز خبر آمد که بوالفضل حارث و بوالفضل حصین بیعت کردند به بست عزیز بن عبدالله [را] اندر رجب سنهٔ ثلث عشر وثلثمایه، امیر بیرون رفت سوی بست به حرب عزیز اندر ماه رمضان، چون نزدیکان بست رسید عزیز [بر] را کش به حدود سیستان آمد اندر آخر رمضان و به درِمینا فرود آمد، و بوالفضل محمّد بن اسحق العربی با او حرب کرد، سرهنگان عزیز بگشتند و نزدیک بوالفضل آمدند، عزیز بگریخت به خراسان شد اندر شوال، و امیر بوجعفر از بست باز آمد به سیستان اندر بیع الاخر سنهٔ اربیع عشر و ثلثمائه و باز اندر ذی الحجه سنهٔ خمس و عشر و ثلثمائه  به بُست رُخّد شد، و اندر رجب سنهٔ ست عشر باز آمد، و اندرین میانه خلافت سیستان بوالفضل را بود؛ و به ذی الحجه اندر شهر آمد: و محمد بن موسی را اندر جمادی الاخر سنه سبع عشرة وثلثمائه واندر شعبان رزدانی [را] که نام وی محمد بن یعقوب بود به کرمان فرستاد با سپاه، و[ی] به کرمان شد و هزار هزار درم بدادند و باز آمد اندر ذی القعده ؛ و هم اندرین سال احمد بن محمد بن اللّیث را از قضا عزل کرد و بوالحسین انصاری را قاضی کرد و بو سعید شروطی را از خطبه عزل کرد و بوالحسین 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

١- سپاه بر چند قسمت بوده است، قسمتی غلامان بوده اند که موالی گویند و قسمتی سرهنگان که غلامان آزاد کرده و روسای غوغا و یک سواران جلد و نامدار و قسمتی آزادگان یا آزادان که مردم صاحب خانواده و نامجوی و فرزندان دهاقین صاحب مال بوده و نامجوئی را داخل لشکر می شده اند در کتیبه پهلوی تخت جمشید که جناب پروفیسور هرتس فلد آلمانی آن را خوانده اند نام آزادان سگستان که از سیستان به استقبال شاه زادهٔ ساسانی آمده اند برده شده است .

٢- در اصل « وحسین بن محمد دو پسر بلال» نوشته شده است و اصلاح ما صحیح است .






الماصلی را خطیب کرد؛ باز محمّد بن یعقوب رزدانی را به بُست فرستاد اندر رمضان؛ و بازارِ نو اندر بیع الاول بسوختند. باز امیر بو جعفر بنفسِ خویش برفت به حرب حمک بن نوح اندر شعبان سنهٔ تسع عشرة وثلثمائه وآنجا شد وصلح کردند و بازگشت، و اندر جمادی الاخره سنهٔ عشرین و ثلثمائه ابواحمد الحسین بن بلال بن الازهر را به حرب بایزید ننکر(۱) فرستاد و بایزید به هزیمت برفت ؛ واندرین ماه انصاری را از قضا عزل  کرد و قضا خلیل بن احمد را داد اندر جمادی الاخره سنهٔ عشرین و ثلیمائه؛ باز خبر آمد که بایزید بنکی و با زکریا زدوی(٢) و قراتکین ویارانشان به راه نوزاد بیرون آمدند به بُست که احمدِ(٣) یعقوبِ رزدانی را بگیرند ، و رزدانی به ماه رمضان گریخته ز آنجا باز آمد، و امیر بوجعفر بیرون شد که آنجا رود به حرب ترکان به بُست ، و دو ماه بر در شهر بماند ، به رمضان بیرون شد و اندر ذی الحجه به شهر اند آمد، و اندرین میانه نامه نبشته بود سوی ابوحفص عمرو بن یعقوب(۴) و بوحفص متنکر به بغداد بود- تا باز آید ، و اندر محرّم سنه احدی و عشرین و ثلثمائه به شهر اندر آمد ، و امیر ابوجعفر او را بزرگ داشت و اجلال و اکرام کرد و خلعت ها داد و عمل ها عرضه کردند بر وی. و با یزید بنکی و با زکریاء رندوی(۵) و قراتکین به بُست هر سه طاعت کردند  وبه فرمان اندر آمدند ،چون رزدانی از آنجا بازگشت [بروخشم گرفت] و رزدانی را محبوس کرد و سالها به حبس اندر بماند و باز از زندان بگریخت. و کار ها بردست پسران طاهر اصرم: بوالخیر وبوحفص و بوالقاسم همی رفت، چون امیر یا حفص بیامد عمل ها برو عرضه کرد، گفت: من دو 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

١- دو سطر بعد بایزید بنکی نوشته شده.

٢. اصل : ریدومی. این ابوزکریا یحیی بن احمد بن اسمعیل سامانی است که با ابوصالح منصور و ابواسحق ابراهیم برادران خود از قهندز بخارا از حبس نصر بن احمد بن اسمعیل سامانی گریختند و قراتکین از بلخ بدیشان پیوسته و از پیش لشکریان نصر احمد به هزیمت به بست افتادند و سپس امان خواسته به برادر ملحق شدند و قراتکین در بست فرمان یافت و نعش وی را به اسپیجاب نقل کردند و در رباطی که خود او ساخته و معروف بود به رباط قراتکین به خاک سپردند (کامل ج ٨ ص ٦٥.٦٦) وزیدوی – ریدوی معلوم نشد نام کیست ؟ 

٣. بالاتر، محمد یعقوب.

٤.این ابوحفص عمرو بن یعقوب بن محمد بن عمرو بن لیث صفار است که در ماه رمضان ٢٩٩ در سیستان به امارت بنشست و سپس اسیر سامانیان شده و او را به بغداد فرستاده بودند. این اثیر در حوادث سنه ٣١٠ می نوسید که مقتدر خلیفه در این سال طاهر و یعقوب را پسران محمد بن عمرو لیث را از حبس آزاد کرد و خلعت داد(ج٨ ص ٤٣) و معلوم می شود که ابوحفص مذکور هم در همین اوقات خلاص یافته و در بغداد متنکر می گشته است.

٥. کذا؟




عمل را اندر سیستان پس ازصدر که تو داری خریدار بودم ، اکنون آب آن بشد [و] نخواهم، و صدر من داشتم به باد دادم وکفایت آن ندانستم(۱) که بداشتی تو [و] به جای آوردی ، بدان تو مستحق تری از من ، آنچه من کردی امیری شهر بودی کنون فلان گندمک را دادی، آب آن بشد، و دیگر امیر آب بودی ، فلان محمد بن عبدالرحمن را دادی ، آبِ آن بشد(٢) کنون مرا هیچ عمل نماند و نخواهم و نکنم . آخر سیّده بانو(٣) مادرِ امیر بوجعفر گفت : نه ترا شغلی باید ؟ آخر او را صاحبِ مظالم کردند(۴)، هر روز مظالم سپاه(۵) بودی و به صدر مظالم بنشستی و کار ها همی راندی . وامیر با جعفر مردی بود بیدار و سخی و عالم و اهل هنر و از هر علمی بهره داشت ، روز و شب به شراب مشغول بودی و به بخشیدن و داد و دهش، و مردمان جهان اندر روزگار او آرام گرفتند وهیچ مهتری به شجاعت او نبود اندرین روزگار؛ وساعات و اوقات را بخشش(۶) کرده بود، زمانی به نماز وخواندن ، زمانی نشاط و خوردن ، زمانی کار پادشاهی باز نگریدن(٧)، زمانی آسایش و خلوت به آرامیدن؛ و ذکر او بزرگ شد در جهان نزدیک مهتران عالم.