مستدرک حواشی
ص ۶ س ۲۰ :اخنوخ – در تورات آمده ( سفرتکیون , باب ۵, آیه ۱9 ببعد ) و در تاریخ ابوالفداء ( المختصر فی الخبار البشر) ج ۱ ص 9: حنوخ, بحای بی نقطه و نون و واو و خای نقطه دار ضبط شده است .خنوخ نیز نام اول زادۀ قاین (قابیل) است و نام اول شهری که در کتاب مقدس مذکور است و احتراما باسم او مسمس شد ( ر.ک سفر تکوین , باب ۴ ؛ آیه ۱۷ و قاموس کتاب مقدس ص ۳۵۴) ص ۷ س۱۳: متوشلح- در تورات ( سفر تکوین, باب ۵ , آیه ۲۱ , و اول تواریخ , باب ۱؛ آیه ۳ متو شالح امده است . ص ۲۸ س۱ ح: بقرینۀ عبارت بحار – عبارت این است : و امر سارظ ان زوری البیت و احتبس الغالم « ساره را فرمود که خانه را زیارت کن و پسر را نزد خویش نگه داشت» . ص ۸۵ س ۲ : نسب مسیح – عبارت متی در اول انجیل این است :« کتاب نسب نامۀ عیسی مسیح بن داود بن ابراهیم . ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را اود- تا انکه می گوید – و یساداود پاداشه را اورده و داود پادشاه سلیمان را از رن اور یا اورد – تا آنکه میگوید – و متان یعقوب را اورد, و یعقوب و یوسف شوهر مریم را آورد که عیسی مسمی به مسیح از او متولد شد پس تمام ظبقات از ابراهیم تا دواد چهار طبقه است و از داود تا جلای بابل چهارده طبقه و از جلای بابل تا مسیج چهارده ظبقه (ر.ک. انجیل. متی . باب اول . آیه های ۱-۱۷) ص۱۸۷ س۱: مقاله یعقوبی در ذیل فقط ۱۱ مقاله را ذکر کرده است . ص ۱9۳ س ۱۷: ز. طهماسب – زو بفتح اول و سکون ثانی نام پسر طهماسب است که در ایران پنج سال پادشاهی کرد (برهان فاطع) ص ۱9۶ س. ۱۳ : دانش – ظاهرا بجای « علم » در متن عربی ن عالم » و بجای دانش در ترجمه « جهان صحیح باشد ص ۲۲۴ س ۷ : راس جمحمه در مرا اصدر الا طلاع بهمین صورت ضبط صورت شده اما در پابهای مختلف کتاب « راتس جمحه » است . ص ۲۳۲ س۳ : نیروز- در چاپ اروپا بهمین صورت ولی در چاپهای نجف و بیروت و در خطط مقریزی ج ۲ ص 9 « نیروز» است . ص ۳۳9 س۱۰: طم و جد یس , بعقیدۀ بعضی « طسم » همان لطوشیم » است که در تورات , سفر تکوین باب ۲۵ آیۀ ۳ ذکر شده و قبیله ای از اعراب اند که از ددان بن یقشان متسلسل گشتند ( قاموس کتای مقدس ص ۷۶۷) و جد بس را هم بطلمیوس ضمن قبایل عرب , بنام « گودیست » ذکر کرده است . ص ۳۴9 س ۱: عاد ثمود و عدارم بعقیدۀ برخی همان « هدورام » است که در تورات سفر تکوین ؛ باب ۱۰ آیه ۲۷ و اول تواریخ باب ۱ , آیۀ ۲۱ جزء فرزندان یقطان ذکر شده و گمان داردند که قبیلۀ وی در ساحل جنوبی عربستان سکونت می داشتند ( قاموس کتاب مقدس ص 9۲۰) اما قوم نمود در شمال حجاز مسکن داشته و از قدیمترین اقوام عرب شمالی بوده اند. ص ۲۵۰ س ۲ ح : سلیمه ...- جزانی لا جزاه الله خیرا سلیمة انه شراجزانی ص ۲۷9 س ۱ : ابو قضاعه مؤلف در صحفه ۲۴۸ از نسب شناسان نقل کرد که « قضاعه» پسر نزار بن معد بن عدنان و « ابو قضاعه م کنیۀ نزار است و اینجا « قضاعه » را از فرزندان معد شمرده و « ابو قضاعه » راهم کنیۀ معد دانسته است . ص ۲9۰ س ۲ : جذام , لخم عامله – مؤلف در صحفۀ ۲۳۷ ترجمه , اینان را از فرزندان عمرو بن عدی بن حارث و در اینجا از فرزندان عمرو بن اسد بن خزیمه دانسته است. ص ۳۱۰ س ۱۲ : محمد بن حسن – ظاهرا باید صحیح آن « فداوووه» باشد امادر همۀ چاپها بهمین صورت است که چاپ شده . ص ۳۱۸ س ۱۲ : محمد بن حسن – ظاهرا مراد مؤلف در اینجا که فقهای زمان هارون را می شمارد محمد بن حسن مخزومی است که ابن ندیم اورا جزء کسانی که زبیر بن بکار از انان روایت کرده است نام می برد ( ر. ک .فهرست ص ۱۶۱). ص ۲۳۵ س۱۶ : ابو اسحاق – ظاهرا مراد مؤلف : ابو اسحاق بن سلیمان هاشمی مؤلف « کتاب التاریخ و السیر» باشد که مسعودی در مقدمة مروج الذهب از وی نام برده و کتاب او را کر کرده است ( ج ۱ ص ۱۵ ) نه ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن حارث بن اسماء ابن خارجۀ فزاری متوفی بسال ۱۸۸ در مصیصه و مؤلف « کتاب السیر فی الاخبار و الا حداث « و نه ابو اسحاق اسماعیل بن عیسی العطار از اهل بغدا و از اصحاب سیر مؤلف « در کتاب – المبتداء و « کتاب حفر زمزم « « کتاب الردة « و کتاب الفتوح » و « کتاب الجمل و ن کتاب صفین » و « کتاب الا لویة » و « کتاب الفتن و نه ابواسحاق طلحه بن عبیدالله تیمی روایۀ اخباری از اهل بصره و ندیم موفق عباسی متوفی بسال ۲۷۱ , مؤلف ن کتاب المتین » و « کتاب جواهر الاخبار» . ابن ندیم این سه نفر ار د رعداد اخبایان و نسب شناسان ووقایع نگاران می نویسد و کتابهای شان را نام می برد (ر.ک فهرست ص ۱۳۵ و ص ۱۵9 و ث ۱۶۴). ص ۴۲۶ س ۳: ده پسر عبد المطلب مؤلف در اینجا و در جلد دوم کتاب ( ص ۳۶۴ ترجمه ) برای عبدالمطلب ده پسر گفته و یازده نفر نام برده است . ص ۳۴9 س ۱۱ : بنی تیم طائفه منذر بن ساوی – در اصل باین صورت است اما صحیح آن « بنی تمیم » است چه منذر بن ساوی تمیمی است و نه تیمی . ص ۳۵۷ س ۵ : اسحاق بن سلیمان –نظر باینکه مؤلف در جلد اول و دوم از ابو اسحاق روایت کرده و مسعودی هم در مقدمۀ مروج الذهب ابو اسحاف بن سلیمان هاشمی بوده است . ص ۳۵۷ س ۵ : ابو البختری – ابن ندیم ذیل عنوان « اخبار ابی البختری » می گوید : وی ابو البختری وهب بن وهب بن کثیر بن عبدالله بن زمعة بن اسود بن اسد بن عبدالعزی ابن قصی و از اهل مدینه است گویند که جعفر بن محمد علیهما السلام مادری وی را بهمسری داشته است او مردی فقیه و اهل تاریخ و نسب شناس بود ( ر.ک فهرست ص ۱۴۶.) . ص ۳۵۷ س ۶ : ابان بن عثمان ابان بن عثمان بن یحی لؤ لؤی معروف به « احمر » از امام صادیق و امام کاظم علیهما السلام روایت کرده و نجاشی نام وی را در فهرست وی بهره برده و در اخبار شعرا او نسب و ایان بسیار از او روایت کرده اند , وی در آغاز ناروسی مذهب بود و آنگاه بمذهب شیعۀ امامیه در آمد و بامام صادق پیوست , علامۀ کتابی عاملی وی را جزء مشاهیر ائمل لغت نام برده , و نیز او را نسختین کسی می شمارد که لفنون الاسلام ص ۱۵۴ , ۲۳۵ و روضات الجنات ص ۲۶9 ). ص ۳۵۷ س9 : ابو حسان زیادی – ابو حسان حسن بن عثمان زیادی از هیثم بن عدی و جز او روایت میکند ابن ندیم گوید : وی مردی فاضل و ادیب و نسب شناس و بخشنده و کریم – النفس بود و در سال ۲۴۳ در هشتاد و هفت سالگی وفات کرد ( ر.ک فهرست ص ۱۶۰). ص ۳۵۷ س۱۰ : هیثم بن عدی طائی – ابن ندیم گوید ک ابو عبدالرحمان هیثم ثعلی عالم بشعر و اخبار و مثالب و مناقب و مأثر و انساب بود و در فم الصلح نزد حسن بن سهل در سال ۲۰۷ در گذشت .آنگاه کتباهای وی را بتفصیل نام می برد (ر.ک فهرست ص ۱۴۶). ص ۳۵۷ س ۱۰ : عبدالله بن عباس همدانی – مسعودی در مروج الذهب ( ج ۱ ص ۱۲) وی را بنام « ابو العباس همدانی » و در نسخۀ دیگر « ابن عیاش همدانی » در عداد مؤلفان تاریخ آورده است . ص ۳۵۸ س ۱۰ : محمد بن کثیر قرشی – ابن حجر وی را به عنوان « محمد بن کثیر قرشی کوفی « ضعیف و در طبقۀ نهم – یعنی اتباع تابعین – شمرده است (روک تقریب التهذیب ص ۴۶۸). ص ۳۵۷ س ۱۱ : ابو صالح – ابن حجر وی را در باب کنی ذکر کرده و گوید : از ابن عباس روایت میکند و نام وی « میزان » است و در باب اسماء نیز گوید: از رجال حدیث ابوداود و ترمذی و اهل بصره و مقبول و از طبقۀ سوم – یعنی طبقۀ وسطای تابعین مانند حسن و ابن سیرین – و بکنیۀ خویش- یعنی ابو صالح – مشهور است (روک .تقریب التهیب ص ۵۱۷ و ص ۵9۴). ص ۳۵۷ س۱۱: مدائنی – ابن ندیم کتب وی را تحت عناوین جدا گانه بتفصیل نام برده است ( ر.ک فهرست ص ۱۴۷ -۱۵۲). ص ۳۵۷ س ۱۳: ابو معشر مدنی – ظاهرا مراد مؤلف ابو معشر نجیح مدنی است که بگفتۀ ابن ندیم عارف با حداث و سیرویکی از محمد ثین بوده و در ایم هادی در سال.... وفات کرده و کتابی در مغازی داشته است (روک فهرست ص ۱۳۶) نه ابو معشر جعفر بن محمد بلخی که در اغاز از اصحاب حدیث بود و سپس بعلم حساب « هندسه پرداخت, و آنگاه در پی علم احکام نجوم رفت و در سال ۲۷۲ وفات کرد , ابن ندیم کتباهای وی را بتفصیل نام برده است (روک فهرست ص ۳۸۶ -۳۸۷.) ص۳۷۵ س ۱۲ : خوارزمی – مؤلف در کتاب اول و دوم مکرر از وی نقل میکند وی معاصر مأمون و سر گرم کار خزانة الحکمه بوده است (ر.ک . فهرست ص ۳۸۳). ص ۳۵۷ س ۱۲ ماشاء الله منجم – مؤلف در کتاب اول و دوم مکرر ازوی نقل میکند, ابن ندیم نام وی را « میشی» یمعنی « یثرو» و نام پدرش را « أثری» می نویشد و می گوید که در ایم منصور و تا ایام مأمون هم یهودی بود و انگاه کتابهای وی را بتفصیل نام می برد (ر.ک . فهرست ص ۳۸۲9. ص ۳۸۵ س ۶ ک میلاد رسول اکرم – قول مشهور امامیه در میلاد رسول اکرم هفدهم ربیع المولود است , و مرحوم حاج میرزا حسین محدث نوری صاحب مستدرک الوسائل در اثبات این امرر سال ای نوشته و بنام « میزان السماء فی تعبین مولد خاتم الانبیاء» بچاپ رسیده است . ص۳۶۸ س ۳ ک چون مادری دلسوز بودی – در چاپ اروپا « فکنت » بفتح تاأ است اما « فکنت » بضم تاأ بهتر بنظر می رسد و در آن صورت باید در ترجمه بجای « بودی » « بودم گذشته شود. ص ۳۷۶ س ۱۸ : مبعث – قول مشهور امامیه در بعث رسول اکرم بیست وهفتم ماه رجب است . ص۳۸9 س ۳ : شعب بنی هاشم – مراد همان « شعب ابی طالب » است که بنی هاشم و بنی مطلب بن عبد مناف مرمن و کافر شان – جز ابولهب و فرزندانش که علیه بنی هاشم پشتیبان قریش بودند – در شب اول محرم , سال هفتم بعثت در آن محصور شدند و در حدود سه سال را با کمال سختی و دشواری گذراندند ( ر.ک امتاع الاسماع ص ۲۶) ص ۳9۰ س ۱۶: محمد بن سائب – ابو نضر محمد بن سائب از علمای تفسیر و تاریخ و حوادث تاریخی و در نسب شناسی بر دیگران مقدم بود پسرش هشام بن محمد گوید : پدرم گفت ک علم نسب قریش زا ا ابو صالح گرفت وابو صالح آن را از عقیل بن ابی طالب علیه السلام چه بنام داشت ؟ گفتم : أمیمه گفت : راست گفتی . محمد در سال ۱۴۶ در کوفه وفات کرد و اورا کتابی بود بنام « کتاب تقسیم القران « (ر.ک فهرتس ص ۱۳9 ) مؤلف در جلد دوم تاریخ وی را از فقهای زمان منصور می شمادر. ص ۳9۶ س ۱۶ : پسران عفراء – عوف و معوذ و معاذ فرزندان حارث بن رفاعة بن سواد را « بنو عفراء « گویند , چه مادرشان : عفراء دختر عبید بن ثعلبة بن عبید بن ثعلبة بن غنم ابن مالک بن نجار بود اما اینان در این مورقع به مکه نیامده اند , بکله ابو الحیسر انس بن رافع با جوانی از « بین عبد الاشهل » از جمله یاس بن معاذ بمنظور هم پیمانی با قریش علیه خزرجیان به مکه آمدند و رسول اکرم انان را با سلام دعوت نمود و تنها ایاس بسن معاذ اظهار تمایل با سلام کرد ولی ابوالحیسر با درشتی سخن اورا قطع کرد و گفت : ما برای کاری دیگر آمده این ظاهران « بنو عفراء» در کلان یعقوبی هم « بنو عب الاشهل » دعوت رسول اکرم اکرم را نپذیرفتند, بار دیگر در موسم حج با گروهی از خزرجیان ملاقات کرد و با سلام دعوتش فرمود « پس اسلام اوردند» اینان عبارت بودند از : اسعد بن زراره عوف بن حارث بن عفراء رافع بن مالک قطبۀ بن عامر بن حدیده عقبة بن عامر بن نا بی و جابر عبدالله بن رئاب ( ر.ک سیرۀ النبی ج ۲ ص ۳۷- ۳9 ) ص ۳9۷ س ۳ : دوازده نفر از انصار – پنج نفر از شش نفر سال یازدهم ( یعنی بجز جابر بن عبدالله ) و هفت نفر دیگر یعنی : معاذ حارث بن عفراء , ذکوان بن عید قیس عبادة بن صامت یزید بن ثعلبه عباس ابن عباده ( از خزرج ) اوب الهیثم بن التیهان و عویم بن ساعده ( از اوس ) . ص ۳9۷ س ۶ : هفتاد مرد و دو زن – ابن اسحاق کسانی را که در عقبۀ قانیه حاضر شده و با رسول اکرم بیعت کرده اند هفتاد و سه مرد و دو زن می نویسد که یازده نفر شان از اوس بوده اند و آنان را بتفصیل نام می برد (ر.ک سیرة النبی ج ۲ ص ۶۳ – ۷۵ ) رسول اکرم از اینان دوازده نفر نقیب بر گزید : اسعد بن زاراره عبدالله بن رواحه رافع بن مالک براء بن معرور عبدالله بن عمرو عبادة بن صامت سعد بن عباده منذر بن عمرو ( از خزرج) اسید بن حضیر سعد بن خیثمه , و رفاعة بن عبدال منذر ( از اوس ) برخی بجای رفاعه ابو الهشیثم را گفته اند ( ر.ک . سیرۀ النبی ج ۲ ص ۵۱ -۵۳). ص ۴۰۱ ص ۵ ک ابو العاص بن بشر – شوهر زیبند دختر بزرگ رسول اکرم پسر خالۀ وی ابو العاص بن ربیع بن عبدالعزی بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصی قرشی عبشمی فرزند هاله خواهر خدیجه است و خود مؤلف هم در ذیل عنوان « امرای سرایا و جیوش « دو مرتبه وی را نامن برده و « ابو العاص بن ربیع » گفته است لذا احتمال می دهم که اینجا هم بعد از « ابو العاص بن » فصلی از کلام مؤلف افتاده باشد (روک . ص ۴۳۳) . ص ۴۰۳ ص ۲۰ : نخستین سریه – مسعود می نویسدک « سرایا » از سه تا پانصد نفر است که در شب بیرون روند و ان دسته هایی که روز بیرون روند « سواب» و بیش از پانصد تا کمتر از هشتصد نفر « مناسر» و اگر به هشتصد نفر رسید « جیش» و بیش از هشتصد تا کمتر از هزار «خشخاش» و اگر بهزاد رسید « جیش ازلم » و انچه به چهار هزار رسید « جیش جحفل» و انچه به دوازده هزار رسید « جیش جرار« نامیده می شود و هر گاه سراا و سوارب پس از بیرون رفتن پراکنده گشتند کمتر از چهل نفر « جرائد» و از چهل تا کمتر از سیصد « مقانب» و از سیصد تا کمتر از پانصد نفر « جمرات » است و هر گاه چهل مرد را می فرستادند انها را «عصبه » می نامیدند و بر خی « مقنب » را مثل » منسر » و هر کدام را میان سی تا چهل مرد دانسته اند و « کتبیه » سپاهی است که فراهم گشته و پراکنده نگردد . و « حضیره » از ده نفر بپائین را گویند که بجنگ فرستاده شوند و « تفیضه » انان را که سپاهی بسیار نیستند و « ارعن » سپاه بزرگ بی مانند را و « خمیس» سپاه عظیم را ( روک التنبیه و الاشراف ص ۲۴۳ -۲۴۴) سرایا ع جمع سریه سوارب جمع ساربه مناثر جمع منسر , جرائ جمع جریده مقانب جمع مقنب و جمرات جمع جمره است . ص۴۰۴ س ۱: مقداد بن عمرو بهرانی – که چون با اسود بن عبد یغوث زهری در مکه همپیمان شد و اسود اورا بفرزندی گرفت « مقداد بن اسود » معروف شد. ص ۴۰۵ س ۱ ک مقداد بن عمور بهرانی – که چون با اسود بن عبد یغوث زهری در مکه همپیامان شد و اسود و اورا بفرزندی گرفت « مقداد بن اسود» معروف شد. ص ۴۰۶ س ۲ : دهم ماه رمضان – مؤلف اندکی پیش از این گفت که تاریخ جنگ بدر سیزده شب از رمضان مانده – یعنی در هفدم آن ماه – بود البته دهم ماه ماه رمضان غلط نسخه ها است . ص ۴۰۵ س ۲ از مسلمانان چهارده مرد بشهادت رسیدند – باین ترتیب : عبیدة بن حارث بن مطلب عمیر بن ابی وقاص ذو الشمالین بن عبد عمرو عاقل بن بکیر مهیجع , و صفوان بن بیضاء ( از مهاجرین ) سعد بن خیثمه مبشر بن عبد المنذر یزید بن الحارث , عمیر بن الحمام رافع بن معلی حارثه بن سراقه عوف بن حارث و معوذ بن حارث ( از انصار). ص ۴۰۵ س ۵: و از ۶۷ نفر فدیه گرفت – و بر ابو العاص بن ربیع و مطلب بن حنطب مخزومی و صیفی بن ابی رفاعه , و ابو عزۀ شاعر جمحی منت گذاشت و آزادشان ساخت. ص ۴۰۵ س ۱۷ : عمرو بن جحدم و فهری – و بگفتۀ ابن اسحاق : حیسمان بن عبدالله خزاغی . ص ۴۰۶ س ۳ در دو عید شان بنماز گاه رفتند – ترجمه با « عدی یهم » چاپ اروپا و بیروت مطابق است و ترجمۀ مطابق « عدتهم » چاپ نجف که بهتر بنطر می رسد چنین خواهد بود: و گروه و مردم بنماز گاه بیرون رفتند. ص ۴۰۷ س ۲ : هزار مرد – اما در منزل « شوط» عبدالله بن ابی منافق با سیصد نفر مانند خویش جدا شد و به مدینه بر گشت و شمارۀ مسلمانان به هفتصد نفر رسید ( ر.ک سیرة النبی ج ۳ ص ۸). ص ۴۰۷ س ۱۸ : یکنفر بهودی- این داستان مربوط است به غزوۀ احزاب نه احد و باید تقدیم و تاخیری در نسخه پیش آمد باشد. ص ۴۰۸ س ۷ : اینان همان کسانی هستند- اشاره بآیۀ ۱۷۲ سورۀ آل عمران یکی از ۶۰ آیه ای که در باره جنگ احد نازل شده است ( ر.ک سیرة النبی ج ۳ ص ۵۸-۷۵). ص ۴۰۸ س ۱۷: و گروهی از ایشان را مشت این مطلب را در مأخذ دیگری ندیده ام . ص ۴۰۸ س ۲۱ : سلام بن ابن اسحاق گوید : « از بنی نضیر جز دو نفر اسلام نیاوردند: یامین بن عمیر بن کعب و ابو سعد بن وهب » و ممکن است که نام ابو سعد « سلام » بوده است . ص ۴۰9 س ۴ ک در سال ششم – این جنگ در سال پنجم و بقولی در سال چهارم بوده و خود مؤلف هم تصریح دارد که پنجاه و پنج ماه پس از رسیدن رسول خدا به مدینه و شبهه ای نمی ماند که در « در سال ششم » غلط نسخه است . ص ۴۱۰ س ۸ : و منافقان گفتند – اگر چنانکه بنظر می رسد « تعدیا محمد» در اصل « بعد نامحمد» بوده باشد ترجمه چنین خواهد بود : « محمد مارا بکاخهای خسرو و قیصر نوید می دهد» ص ۴۱۱ س ۲ ک شش نفر – ابن اسحاق ۶ نفر را نام می برد : سعد بن معاذ انس بسن اوس , عبدالله بن سهل ظفیل بن نعکان ثعلبة بن غنمه و کعب بن زید (ر.ک سیرة النبی ج ۳ – ص ۲۷۳) ص ۴۱۱ س ۱9 : پس از بنی قریظه کشت سپس بقلعه ها پناه بردند – این مطلب را در ماخذ دیری ندیده ام . ص ۴۱۱ س ۱۶ : ای رهان میمونها – اگر چنانچه بنظر می رسد « یا وجوه القردة » در اصل « یا اخوان القردة » بوده است ترجمه چنین خواهد بود « ای برادران میمونها». (روک سیرة النبی ج ۳ ص ۲۵۳). ص ۴۱۲ س 9 : سواره در بخش می گرفت - یعنی علاوه بر کی سهم برای خود دوسهم هم برای اسب خویش می گرفت ( ر.ک . سیرة النبی ج ۳ ص ۲۶۴). ص ۴۱۵ س ۲۰ ک و زنان و مرداننشان – ظاهرا تردیدی نیست که واو « و اوساق التمر » غلط نسخه است و در این صورت ترجمه چنین خواهد بود : « و بارهای حرما و گندم را میان بنی هاشم زنانشان و مردانشان یخش کرد ». ص ۴۱9 س ۷ : وعبدالله بن ابی ربیعه – ابن هشام بجای وی زهیر بن ابی امیة بن مغیره را یم نویسد . ص ۴۱9 س ۱۱: مگر پنج نفر مرد – مؤلف چهار نفر را در ذیل نام برده و احتمال می رود که نفر پنجم که از نسخه افتاده است عکرمة بن ابی جهل باشد ه ابن اسحاق اورا در جملۀ اینان نام می برد (ر.ک سیرة النبی ج ۴ ص ۲9-۳۰) ص ۴۲۱ ص ۱۲ ک جیران الذین – در اصل « جیران النبی » بوده است یعنی : هان چه زشت همسایگانی برای پیامبر بودند . ( ر.ک اعلام الوردی ص ۱۱۸). اسود بن مطلب بن اسد ( از قریش ) سراقه بن حارث بن عدی و ابو عامر اشعری از انصار,(ر.ک . سیرة النبی ج ۴ ص 9۲) . ص ۴۲۸س ۲ : غزوه هائی که در انها نبردی نبوده است : غزوه و های : بنی سلیم ( کدر) غطفان ( ذی امر) بحران ذات الرقاع ( نجد ) دومظ الجندل بنی لحیان بن هذیل بن مدر که (عسفان ) ذی قرد ( غابه ) وودادی در متن نیامده و ظاهرا جزء افتادگیها نسخته باشد (ر.ک مروج الهب ج ۲ ص ۲۸۸ سیرة النبی ج ۴ ص ۲۸۰ – ۲۸۱.). ص ۴۲۸ س ۱۲ : رسول خدا در جستجوی ابن جمله تا « بیرون رفت » مربوط است به غزوۀ سفروان که آن را « دراولی» نیز گویند , و هیچ ارتبطای با غزوۀ « قرقرة الکدر» ندارد و در عبارت تقدیم و تاخیر روی داده و عنوان « غزوۀ سفولن « هم افتاده است ( ر.ک سیرظ النبی ج ۲ س ۲۳۸ ) . نام مشهور غزوۀ قرقرۀ الکدر « غزوۀ سویث » است . ص ۴۳۰ س ۱ : و صخر بن سلمان – و علیة بن زید و عبدالله مغفل مزنی ؛ و عرباض ابن سارۀ فزاری ( روک سیرظ النبی ج ۴ ۱۷۲ ) صخر بن مسلمان در سیره ذکر نشده ولی ابن اثیر اورا از بکائین شمرده است ( ر.ک . اسد الغابه ) . ص ۴۳۲ س ۱۲ : جمع – صحص آن « رجیع » است . ص ۴۳۳ س ۱۰ : و معاوبة بن مغیره – پیش از این عبارتی افتاده است که ترجمه اش در این حدود است : « و نیز بیش گرفته بود دریابند و زید بر کاروان دست یافت (ر.ک انسان العیون ج ۳ ص ۲۰۰ امتاع الاسماع ص ۲۶۵9. ص۴۳۴ س ۴ : هنید بن عارض ابن اسحاق « هنید بن عوض ضلعی » گفته است (ر.ک سیرة النبی ج ۴ ص ۲۶۵ ) و ضلیع بضم اول و فتح لام : بطی است از جذام . پسر هنید هم « عوص » نام داشت . ص ۴۳۴ س ۱۷ : قیس بن محسر – مقریزی و ابن عبدالبر « محسر» و ابن اسحاق « مسحر » بتقدیم سین برجاء نوشته اند و ابن اثیر از ابن هشام نیز « مسحر » نقل کرده است (ر.ک سیرة النبی ج ۴ ۲۲۷ امتاع الاسماع ص ۲۷۰ اسد الغبه ج ۴ ص ۲۲۶ -۲۲۷ الاستیعاب ترجمۀ قیس ابن محسر ). ص ۴۳۶ س ۱ : و میان آنان نبردی نبود- علاوه بر شش سریه ای که مؤلف در اینجا ذکر کرده – یعنی سریل قرده ؛ سریل جحوم سریه حسمی ( برسرجام) سریۀ اول وادی القری, سریۀ دوم وادی القری , سریل طرف – زید در سه سریۀ دیگر نیز امارت داشته است : سریۀ عیص که مؤلف آن را ذکر کرده ولی از نسخه ها افتاده است و ما جای ان را نشان دادیم سریۀ مدبن که ابن هشام آن را از عبد الله بن حسن بن حسن از مادرش فاطمه دختر حسین بن علی علی علیهما اسلام روایت کرده است (ر.ک سیرۀ النبی ج ۴ ص ۳۱۲ انسان العبون ج ۳ ص ۲۰۶ ) و سریل مرته که مرۀف ان را بعد از غزوه حنین ذکر کردد و بعد هم اشاره میکند. ص ۴۳۸ س ۱۳ : و مرداست بن نهیک فدکی را آورده – غالب بن عبدالله لیثی کنانی سه نوبت امیر سریه بود : در صرف سال هشتم رسول اکرم اورا بر بنی ملوح به کدید فرستادو ظاهر این است که « بین مدلج » در صفحۀ ۴۳۶ سطر ۱۰ در اصل « بین ملوح » بوده است (ر.ک سیرۀ ج ۴ ص ۲۸۲ امتاع الاسماع ص ۳۴۲-۳۴۳ انسان العیون ج ۳ ص ۲۱۳ ). و نیز پس از باز گشتن از این سریه اورا با دویت مرد از جمله اسامه بن زیدیه فدک فرستاد همانجا که اصحاب بشیر بن سعد بهشادت رسسیده بودند و در این سریه بود که مرد است بن نهیک بانکه « لال اله الا الله » گفت بدست اسامة بن زید کشته شد ( ر.ک سیرة النبی ج ۴ ص ۲9۸ , امتاع السماع ص ۳۳۴ -۳۳۵ع انسان العیون ج ۳ ص ۲۱۴) ..................و نیز در رمضان سال هشتم او را مأمور میفعه کرد تا بر بنی عوال و بنی عبد بن ثعلی بتازد و شاید « صروحان » در عبارت مؤلف در اصل « میفعه » بوده است (ر.ک امتاع الاسماع ص ۳۳۵ انسان العیون ج ۳ ص ۲۱۱.) ص ۴۴۱ س ۱۸ ک بر نماز فرستاگان ثقیف –ر.ک سیرة النبی ج ۴ ص ۱9۸ , امتاع الاسماع ص ۴9۳ . ص ۴۴۴ س ۶ : دو پسر هودة بن علی – ابن هشام می نویسد : سلیط بن عمرو ویکی از بتی عامر بن لؤی را نزد ثمامة بن دنال حنفی و هوذظ بن علی حنفی دوپادشاه امامه فرستاد , متن نامه در سیرۀ زینی دخلان حاشیۀ انسان العیون ج ۳ ص ۷9 , و انسان العیون ج ۳ ص ۲۸۶ نقل شده است ص ۴۴۴ س ۱۴ : یسیر بن زرم – که غطفان را د رخیبر برای جنگ با رسول دا فراهم می ساخت (ر.ک سیرة النبی ج ۴ ص ۲9۳ 9 ص ۴۴س ۱9 : رفعه بن قیس که با قوم عظیم خود در غابه فرود آمد و می خواست تا قیس را برای جنگ با رسول خدا فراهم سازد ( سیرة النبی ج ۴ ص ۳۰۶9 ص ۴۴۶ س 9 : حنظله ربیع بن موقع بن صیفی برادر زادۀ اکثم بن صیفی ( الوزردا< و الکتاب ص 9) که اورا « حنظله اکتاب » می گفتند ( معارف ص ۱۳۰ ) و جانشین هر کاتبی بود که غایب می بود و در شهر رها بمرود( الوزاراء ص 9و۱۰) ص ۴۴۶ س ۱۰ : و حصین نمری – وحصین بن نمیر(حسن بن نمر ) و خالد بن سعید بن عاص و عبدالله بن ارقم بن عبد یغوث و علاوء بن عقبه و معیب بن ابی فاطمه و زبیر بن عوام و حذیفه بن یمان و ابان بن سعید و علاء بن حضر می ( ر.ک الوزاراء و الکتاب ص 9-۱۰ التنبیه و الاشراف ص ۲۴۵). ص ۴۵۰ س ۱۸ : ابو حارثه و .... بگفته ابن اسحاق : عبدالالمسیح نام عاقب و ایهم نام سید است ( ر.ک سیرۀ النبی ج ۲ ص ۲۰-۲۰۶) ص ۴۵۴ س ۱۸ : جونیه – امیمه دختر نعمان بن شراحیل (ر.ک معراف ابن قتبیه ص ۶۱) . ص ۴۸۷س ۱9 : زنان تبهکار – اگر چنانکه بنظر می رسد « الجانیات » در اصل « الحانیات » بوده اس , ترجمه چنین خواهد بود: زنان پا بسن گذاشتۀ شوهر دوست و باوفا . ص ۵۰۴ س ۱۴ : دم آدم بن ربیعه – گمان بیشتر ان است که در اصل « دم ابن ربیعة » بوده و در شرح ابن ابی الحدید ومتن تاریخ یعقوبی بصورت « آدم بن ربیعه » شده و آنگاه برای تکمیل عبارت , کلمۀ « دم » هم بانا ااضافه شده و بصورت « دم آدم بن ربیعه » در امده است , و ظاهرا نام وی «حارث» با « عامر » و أیاس » در امتاع الاسماع ( ص ۵۲۲) هم در اصل عامر بوده است .(ر.ک بحار ج ۷ ص ۲۵ع تحف العقول ص ۳۱ ). ص ۵۱۴ س ۱۱ کسانی که برسول خدا شبیه بوده ان در کتاب « الا علاق النفیسه » طبع لیدن ۱۸9۱ ص ۲۰۱ گوید : ابن کلبی گفته است : آنان که از بنی عباس بن عبد المطلب شبیه رسول خدا بوده اند: قثم بن عباس بود که عباس در مرثیه اش می گفت : یابی با قثم یا شبیه ذی الکرم و ی الانف الاشم و از بنی ابی طالب : جعفر بن ابی طالب و حسن بن علی بن ابی طالب که ازناف تا بقدم شبیه پیامبر بود ومحمد بن جعفر بن ابی طالب. و از بنی الحارث بن عبدالمطلب : ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب که در شب ولادت پیامبر تولد یافت و نامش مغیره است و عبدالله بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب . و از بنی ابی لهب بن عبدالمطلب : مسلم بن معتب بن ابی لهب . و از بنی مطلب بن عبدمناف : سائب بن عبید بن عبد یزید بن هشام بن مطلب بن عبد عبدمناف است و مادر شفاء « خالده » دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف. و از عامۀ مردم : علی بن علی رفاعی محدق از اهل بصره بوده که انس بن مالک داخل مسجد بنی رفاعه شد و علی را دید . گفت : شبیه بر سول خدا از این مرد ندیده بودم و علی بن علی در سال ۱۶۱ در گذشت . ص ۵۲۴ س ۲ : زبیر بن عوام بن عاص و خالد بن سعید در عبارت عربی تقدیم وتأخر روی داده و در اصل « زبیر بن عوام و خالد بن سعید بن عاص » بوده است (ر.ک . ص ۵۲۱و۵۲۶). .