نشستن الواثق بالله به خلیفتی در سنه سبع و عشرین و مایتی

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و کنیت او ابوجعفر بود و نام وی هرون بن محمد بن هرون و او پسر معتصم بود و بیست و شش سال و دو ماه و هشت روز عمر او بود، آن روز که به خلافت نشست هم بر عادت پدر رفت اندر حدیث(۱) دین و میل به معتزله کرد، و قران را مخلوق گفت، نعوذ بالله من الفکر! اما هیچ کسی او را اجابت نکرد، و عبدالله بن طاهر را بر خراسان بداشت(٢). و ابراهیم بن الحضین بن محمد بن بشیر بن سعیدالقوسی مردی بود از عرب و نیکو هیات اما مردی بود به سلامت [و] با خوارج هیچ حرب نکردی و با هر کسی ساخته بود، تا خوارج بر روزگار توی قوی گشتند و مردمان را اندرین سال سنهٔ سبع و عشرین و مایتی سرماء صعب پیش آمد به سیستان چنان که درختان و رَزان و میوه ها خشک شد و مرگی(٣) و وباء صعب بود، پس هم ابراهیم بن الحضین والی سیستان ببود تا عبدالله بن طاهر به نشابور فرمان یافت روزشنبه ده روز گذشته از ربیع الاخرسنه ثلثین و مایتی، و ابراهیم القوسی از

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. حدیث در قدیم به معنی عام آن استعمال می شد مگر قرینه ای با آن در عبارت بوده باشد که معنی حدیث نبوی یا حدیث امام از آن برآید، در باقی موارد حدیث به معنی حکایت، واقعه، گفتگو، بابت و امثال ذلک معنی می داد. چنان که شاعر گوید: 

شبی به خلوت ابدا عیانکد کن فیکون            حدیث زلف تو می رفت والحدیث شجون

و در اینجا هرچند دین و قرآن با حدیث در یک عبارت درآمده باز مراد صحبت و گفتگوی دین است.                                   ٢. ظ: سقط شده [ و عبدالله، ابراهیم حضین را بر سیستان بداشت ].                                                                                ٣. مرگی را سابق هم آورده و بدان معنی است که امروز مرگ و میر گویند. 





بصره بود به سیستان آمد، اول بار خویشتن را پیوسته کرد به آل طاهر بن الحسین و او را ولایت هری دادند باز به سیستان باز فرستادند و اینجا ضیاع خرید و سرای ساخت به حوربندان(۱) و در معدل [را] نام به سبب معدل قوسی(٢)کردند [برادر او]، و او(٣) به دارالاماره که اکنون اوک(۴) گویند بنشاند، و مردی ساخته بود بی تعصب و بر خوارج و اهل سنت و تمیمی و بَکری ساخته بود و طریق سلامت گرفته. پس عبدالله بن طاهر فرمان یافت، پسر خویش را طاهر بن عبدالله بن طاه سر(۵) را خلیفت کرد بر خراسان و سیستان، و چون خبر به نزدیک الواثق بالله برسید به وفات او، عهد خراسان و سیستان سوی طاهر بن عبدالله فرستاد، پس عمل ها همی داد و ابراهیم بن الحضین را بر سیستانی بداشت، و ابراهیم(۶) بن علی را پسر خویش را به دارالاماره بنشاند و خود بحوربندان(٧) آمد، و چون به بست اسحاق پسروی فرمان یافت احمد را آنجا فرستاد واز بُست از ناحیت بولان(٨) بر احمد مردی بیرون آمد او را عشّان(٩) بن النَّصر(۱۰) این مالک گفتند و مردم بسیار برو جمع شد، و احمد بن ابراهیم القوسی، سلیمان ابن بشیر الحنفی را با گروهی بزرگ از سواران شجاع به حرب او فرستاد، و سلیمان از اَجلاّء عرب بود و حربی سخت کردند و بسیار مردم کشته شد و عسان(۱۱) به هزیمت شد، باز او را بگرفتند و سر او به سیستان فرستادند، ابراهیم فرمود تا سر او را بر دار کردند، و مردمان بشوریدند که او مرد بزرگ بود و اصیل [او] از سیستان بود، [پس] آن(۱٢) سر برگررفتند و به گور اندر کردند، باز مردی دیگر از بُست برخاست احمد قولی گفتند و عیاران و مردانِ مرد بر او جمع شدند چه از بُست و چه از 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. اصل: بحوربندان... و این محل بر حقیر معلوم نشد، و در همین فصل جای دیگری ذکر این محل شده و آنجا ((بحوربندان)) با نقطهٔ با آمده و ظاهرً از محلات بیرون ربض یا نواحی شهر بوده است. 

٢. معدل بن حضین قوسی برادر ابراهیم بن حضین و محمد بن حضین قوسی است که از جهة طلحه بن طاهر عامل سیستان بوده و در سنهٔ ثمان و مائتی- و مراد این است که به سبب معدل قوسی یکی از درهای شهر را در معدل نام کردند. و حضین هم ظاهراً مصحف (حُصین) است.                                        ٣. یعنی ابراهیم قوسی.

٣. کذا و ظاهراً ((ارگ)) چه دارالامارهٔ برزگ زرنج را ارگ می گفته اند، فرخی گوید در فتح خوارزم و اشاره به فتح طاق و زرنک نیز کند: 

آنکه بر کند به یک حمله در قلعهٔ طاق                آنکه بگشاد به یک تیر در ارگ زرنگ

۵. کذا... و ظاهراً ((طاهر)).          ۶. ظاهراً: ابراهیم احمد را پسر خویش را.       ٧. رجوع به پاورقی ٢ ص ٢۰٨. 

٨. در اصل بدون نقطه است و در این کتاب جای دیگر بعد ازین پولان را از نواحی بست ذکر کرده است. 

٩. ظ: غسان.                           ۱۰. ظ: ((نضر)) رک چند سطر بعد. 

۱۱. قبلاً (عشان) نوشته شده اینجا عسان و بعد باز عشان؟                                 ۱٢. اصل: از.




سیستان، و حرب کردند بر احمد بن ابراهیم القوسی، و احمد قولی هزیمت شد، باز ابراهیم پسر خویش را از بُست باز خواند و یحیی بن عمرو را از آنجا فرستاد، و یحیی از اجلاّء عرب بود آنجا شد و مردمان را بنواخت و بدو آرام گرفتند، و باز او را ابراهیم صرف(۱) کرد و پسر خویش را احمد را باز آنجا فرستاد، و سلیمان بن بشیر الحنفی به بست بود و احمد او را خلیفت خویش کرد و خود آنجا شد، و خاقان البخاری را به سواد بُست بیرون فرستاد و مال ها استخراج(٢) کرد، باز بشار بن سلیمان رئیس و بزرگ بود و اندر میان مردمان بست بیرون آمد، و حرب هاء بسیار کردند، و احمد بن ابراهیم القوسی به هزیمت به سیستان آمد، و بشر(٣) شهر فرو گرفت و بنشست و بر مردمان جور کرد، باز صالح بن النصر(۴) برادر عشان بن نصر بن مالک به بُست برخاست و مردم بسیار با او جمع شد از سیستان و بُست، و یعقوب بن اللّیث و عیّاران سیستان را قوّت کردند، و بشّار را بکشتند و بُست و سواد آن صالح بن النصر را صافی شد، و الواثق بالله روز چهارشنبه شش روز مانده از ذی الحجه سنهٔ اثنی و ثلثین و مأیتی فرمان یافت و خلافت او پنج سال و نه ماه و سیزده روز بود، و برادر او را هم اندرین روز بیعت کردند نام و کنیت او: ابوالفضل جعفر بن محمد بن هرون الرّشید و لقب او المتوکل علی الله پسر معتصم بود.