آمدن احمد بن الفضل به سیستان
و اندر آمد به سیستان یازده روز گذشته از ماه رمضان سنهٔ تسع و تسعین و مائه، و محمد ابن الأشعث اندرین میانه بر نهاد(۱) حرب بن عبیده آمده بود و با او یکی گشته از جمله سرهنگان او(٢). احمد بن الفضل به سرای محمّد بن الأشعث فرود آمد و مال و ستوران او غارت کرد، و حرب بن عبیده و محمّد بن الأشعث و سپاه همه به در طعام بیرون شده بودند که به حرب خوارج شویم، احمد بن الفضل شهر فرو گرفت [چون] ایشان بیامدند ایشان را به شهر اندر نگذاشتند(٣). باز لیث بن الفضل به نفس خویش به شهر آمد اندر جمادی الاولی سنهٔ مائتی و به طلب حرب بن عبیده و سپاه وی [بشد] با سپاه خویش [و] بعضی تغل(۴) و بنهٔ او بگرفت و بازگشت که قوّتِ حرب نداشت، که با لیث چهارصد سوار بود و با حرب بن عبیده سی هزار سوار ومرد پیاده بود همه ساخته و کاری و قوی کشته. لیث به شهر اندر آمد و شیعث حرب(۵) را همی گرفت و همی گشت، باز حمزة الخارجی از راه مکران به سیستان آمد و لیث بن الفضل پیش او رسولان فرستاد و با او صلح کرد و گفت: تو غزوهاء بزرگ کردی و خواهیم که با تو مخالطت کنیم تا به مزد آن برسیم، و این مردی برخاسته نامش حرب بن عبیده وچنین می گوید که حربِ حمزه را برخاستم وخویشتن را بدان بازاری نهاد[ه](۶) وتو حاضر نبودی، اکنون ازتو همی استعانت خواهیم که شرّ او از مسلمانان دفع کنی که او را سلاح و شوکت قوی گشته است.
حمزه نامهٔ او جواب کرد که دل بدین باب مشغول نباید داشت اگر ایزد-تعالی- خواهد تمام شود و حق تو بر ما واجب شد که یاران و کس هاء ما از تو بسیار شکر کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. کذا... و شاید، به زنهار. ٢. یعنی که: محمد اشعث از جملهٔ سرهنگان حرب بن عبیده گشته بود- ظ. ٣. یعنی: راه ندادند و شهر حصار گرفتند. ۴. کذا...و ظاهراً: ثقل و بنه، و در اینجا ایجازی مخل است- مرادش این است که لیث بن فضل با سپاه خویش به شهر اندر آمد و سپس به طلب حرب بن عبیده و سپاه وی از شهر بیرون رفته و با حرب جنگ کرد و بعضی از ثقل و بنهٔ حرب را غارتیده و به شهر بازگشت زیرا قوّت حرب با وی نداشت...الخ. ۵. شعیت حرب، یعنی دوستان حرب بن عبیده. و در قدیم لفظ شیعه و شیعت را به معنی لغوی آن استعمال می کرده اند. ۶. خویش را به چیزی بازار نهادن: چیزی را اسباب شهرت و خودنمائی و جلوه گری ساختن است.
[پس] حمزه به تاختن حرب بن عبیده رفت و حرب کردند و یک جایگاه از یاران حرب بن عبیده بیست واند هزار مرد بکشت، و محمّد بن الأشعث به هزیمت به شهر آمد، لیث بن فضل او را بگرفت و دو دست و دو پای او بیرون کرد و سوی درِ پارس(۱) پاره ای برآویخت. و لیث هر چه به سیستان به دست کردی(٢) طعام ساختی و عیاران سیستان را مهمان کردی و خلعت دادی. و به روزگار او خوارج اندر شهر آمدی و روی(٣) به نزدیک [او] و صلح بود او را بر حمزة الخارجی و یاران او،اوبا ایشان بسیار نیکوئی کردی، چهار سال اینجا برین جمله بماند و بسیار بناها کرد و مستغلات و ضیاع خرید به هر جای.
باز مأمون خراسان و سیستان غسّان بن عباد را داد، و غسّان، اَعیَن بن هَرثَمَه را سیستان داد و اعین بن هرثمه عمرو بن الهیثم را اینجا فرستاد روز چهار شنبه اندر ماه ربیع الأول سنهٔ اربع و مائتی.