رفتن یعقوب به حرب عمّار خارجی
و نامه نبشت پیش از رفتن به حرب عمّار یکی حرف بن اللّیت بن فرقد بن سلیمان بن ماهان که امیری بُست کرده بود ، تا چون حدیث صالح بن حجر تمام گشت اینجا بازآمد،خلف راخلیفت کرد بر شهر سیستان ، و یعقوب برفت و عمار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ در اصل ((پالانی)) بدون نقطه است و ظاهراً ((بالانی)) درست است .
۲ بر به معنی باء در این کتاب مکرر امده است . ۳ کذا ...و ظاهراً "روشن"
۴ کذا ...ظاهراً(( به پول به حدً والشتان )) توضیح آن که در این کتاب ((پل)) را غالباً با واو می نویسد – والشتان به نظر نرسید جز اینکه در صفحه بعد والشتان را در ردیف ولایات بست و زمین داور می شمارد و در تاریخ بیهقی هم دو اسم شبیه به این اسم دیده شده است – یکی ((باشان)) که بین هرات و غور است و دیگر(( والستان )) که در ردیف (( مکران )) و (( قصدار)) و (( کیکانان)) ضبط کرده ( بیهقی ص ۲۹۴ چاپ تهران) و تصور میشود اسم متن با این آخری یکی باشد و از قرینه عبارت بیهقی بایستی والستان با والشتان در ضمن آن قسمتی باشد بین مکران و سیستان و غزنه در مملکت سند که در نقشه های قدیم آن را (( طوران )) با طاء مهمله نویسند و اکنون جزء بلوچستان انگلیس و ایالت غزنین افغانستان واقع شده است ، درباب پول با واو به معنی پل اسدی گوید :
چوپولی است زی آن جهان این جهان درو عمر ما راه و ما کاروان
چو پولی است این مرگ کانجام کار برین پول دارند یک سر گذار
۵ کذا فی الاصل... ۶ در اصل ( اندر شد یعقوب ) .
به نیشک بود با سپاهی فرود آمده و یعقوب به بتو رسید بامداد بود و شاهین به پتو راه نمونی کرد، چون فرا رسید با سپاه ساخته، سپاه عمًار ناساخته بودند ، آنچه هزیمت توانستند رفت رفتند، دیگر کشته شدند، و عمار اندر معرکه کشته شدند روز شنبه دو شب مانده از جمادی الاخر سنة احدی و خمسین و مایتی ، و سر عمًار رابه شهر آوردند و به در طعام بر باره نهادند و تن او به در آکار نگونسار بیاویختند (۱) و خوارج همه دل شکسته شدند و به کوه هاء سفزاررفتند و به درهٔ هند قانان، و اندرین میانه به بغداد فتنه افتاده بود میان معتزو مستعین خویشتن خلع کرد و معتز را بیعت کردند و نام او زبیر بن جعفر بود، اندر سنهٔ احدی و خمسین و مایتی؛ چون غرّهٔ محرم سنه اثنی و خمسین و مایتی بود همه خاص و عام [ در] بیعت معتز اندر آمدند. باز به سیستان به نواحی فراه و کوبین(۲) ... بیرون (۳) امد ، یعقوب به حرب او شد و اورا اسیر گرفت و بکشت و سرش به قصبه فرستاد روز آدینه اندر شعبان سنة اثنی و خمسین و مایتی . و یعقوب روزگار به سیستان ببود، خبر آمد که صالح بن حجر عاصی شد به رُخّد ، یعقوب به حرب صالح رفت روز دوشنبه و دوشب مانده از ذی الحجه سنة اثنی و خمسین و مایتی و خلیفت کرد بر سیستان عزیز بن عبدالله را .