ذکر هفتاد و ششم
در جواب نامۀ امیر نوروز
ملک شمس الدّین کهین نویسد
چون شهور سنۀ اثنی و ستعین و ستّمائه درآ»د ، در اول محرم این سال مکتوب امیرنوروز و مقاد روز دیگر بازگرداند و در جواب نوشت:
لَقَد جاءَنی بَعدِ اِشتِیاقی کِتابِکُم سَجَدتُ سَریعاً حِینَ اَبصَرتُه شُکراَ
بدرستی آمد به من بس از آرزوندیِ من نامه شما
سجده کرده شتابان از هنگام[ی] که ددم او را از برای شکر
مثال عالی واجب الامتثال امیر یزرگ عادل خسرو و آفاق لشکرکش خراسان و عراق، حامی اهل ایمان ، ماح کفر و طغیان، مرزبان گیتی نوینِ مظهّر باذل نوروز نویان ، زیدّت معدلته، آراسته به فنون لطایف و بیراسته به صنوف طرایف ، و بدایع القاظ او چون صورت جانان جانفزای و معانی او چون سیرتِ پاکان دلگشای . لطتیف او مُرَوّح روح و مواعظ و نصایح او مفرّح مجروع . جواهر منثور او در گوش جان[چونه لآلی منظوم و فواید فواید او در نظر روح چون دُرّ منثور
شعر[جمال]
نامه نگویم ، که دَم روح القُدُس بود که آن بر دل رنجور زد
باز نسیم سر زلف بُتان لخلخه ای بر نتِ مهجور زد[۳۸۸]
مقرون به صفا وفا و مشحون به حسن عقیدت و ولا رسید . به ورود آن مورد میمون و وفود آن وافد همایون مسرّات فراوان و ابتهاج بی پایان محصّل گشت و مهجت رابهجتی بخشید و سینه را سکینه[ای] ارزانی داشت و روح راروحی عطاکرد.
شعر
کِتابُکَ قَدرَالمُلکِ وافِی فُسَّرَنی وَ سَرَّی شَجی قَلبی کَریمُ مَقالِکا
نامۀ تو ای اندازۀ پادشاهی رسید پس شادمان
______________________________________________________________________
۱ . اصل: هفتاد و چهارم .
ذکر هفتاد و ششم/ در جوابا نامۀ امیر نوروز ... ۴۱۳
کرد ما را و برند اَندُه دل مراگفتار بزرگوار تو
آن روز نامۀ اقبال و افضال ۱ را دستوری سعادت بی غایت و کرامت بی نهایت ساخته شد و بر سلامتی نفس نفیس و عرض کریم خداوندی حضرت جهان آفرینِ فراوان و شکر بی پایان تقدیم افتاد و در مقابل تشریف بزرگوار تحیّات وافره و مدحاث متوافر ارسال افتاد. صفت تَشَوُّق و غرام و شرح شدٌت تَعَطُّش و اوام ۲ باد ادراک خدمت روح بخش است که سبب حُصُول سعاداتِ دارین و وُصُولِ مرادات منزلین است نه چنان و چندان است که اواخر فکر به اویل ذکر آن پیوند یا مقاطع و مخاتیم افهام و اوهام به مبادی و مفاتیح آن واصل شود.
شعر[علیق]
شَوقِی اِلَیکَ کَثیرٌ لَیسَ یَحصُرُهُ عَقلٌ وَفِکرٌ وَفَهمٌ وَ اَذاهانُ
آروزی من به سوی تو بسیارست نیست که بشمارد اورا
خرد و فکر و فهم و ذهنها
بعد از تبلیغ محامد و ثنا و عرض مدایح و دعا معلوم رأی انور لازال عالیا باشد که من بعد نیّت این مخلص آن سات که در قلعۀ محروسۀ خَیسار ساکن [۳۸۹] باشد و از برای نیل جاه دینی و طلب لذّاتِ نیست شونده و عزت عاریتی و دولت پنج روزه خاطر را پریشان و ضمیر را مشوش ندارد . آباد و اجداد کرام او از حکم و حکومت و ملک و ملکداری جه منفهت و ربح یافتند که مرو را نیز طمع آن باشد؟!
شعر
بیا بگوی که قیصر ز رزگار چه یافت؟
بیا بگوی که پرویز از نامه چه برد؟
گر او نهاد خزینه، به دیگری بگذاشت
وزین گرفت۳ ، زمانه به دیگری سپرد
به حکم پاشدهزاده ادغون خان، هندونوین را بگرفتم . بدین واسطه از جوانب و اطارف اعادی و حسّاد برخاسته اند و همه به قصد و اهلاک او نطا[ق]* طاقت بر میان جان حدود گردانیده . اگر بدان جانب حرکت می کند ناچار به مقاومت و دفع شُرَر و مکاید ایشان مشغول باید بود و چند روز ی را که از حیات باقیست به سوادها
______________________________________________________________________
۱ . اصل: افظال. ۲ اصل: اووام. ۳ . متن: ور این کرفت.
۴۱۴ تاریخ هرات
و تخیّلات متنوعه بر سر آورد. مأمول و متوّقع از خدمت امیر عادل آن است که این محبّ مخلص متخصّص را به آمد به هرات و حکئمت آن حدود معذور دارند.زادت چه ابرام دهد خدمات را که بدین طرف بازبسته بود و سعی مخلص را[بر] وی اثر تواند بود فرمایند.))
این بود تمامی تواریخ حکایت و قصص ملک سعید، شمس الحقّ والدّین که در قلم [آوردم] . بعد از این به عون ملک معتال تربیت ملک اسلام ، غیاث الحقّ والدّین ، خلّداللّه ملکه و جلاله ، در تواریخ ملک مرحوم فخرالحقّ والدبین شروع کنم، و بالله التوافیق.