له مادهها
جرواتکن نه از جالق نو است و نه از کهنه، و قرنین که نه از خاشست و نه از نیشک، اما صوافی (٧) که آن را قسمت دیگر بودی: قرنین، و ابر(٧) و نیشک (٩)، و جالق کهن(۱۰)، و از جمله کش صفار(۱۱) و از کورء بُست: ررذان و سروان(۱٢).
۱. این اسم در کتب مسالک به اختلاف آمده مانند: باشترود- بیسرود- باسروز- ناشرود و غیره و اصطخری و ابن فقیه آن را ((باشترود)) آورده اند و یاقوت آن را ندارد. بلاذری (ص ۴۰۱) ناشروز. ٢. ژوشت با واو مجهول باید همان چشت باشد که از نواحی زرنگ است و در تاریخ هرات و حواشی بیهقی ضبط شده است و بلاذری در فتوح البلدان آن را زوشت ضبط کرده گوید: از کرکویه به سوی زرنج رفت و از هندمند عبور کرد و از وادی نوق گذشته به زوشت رفت بر سه میلی زرنج (بلاذری چاپ قاهره ص ۴۰۱) اصطخری و یاقوت آن را ندارند. ٣. ((بَر)) به قول اصطخری رباطی است بین راه زرنج و بالس (ص ٢۵۱) . ۴. در اصل نسخه زالق با زاء یک نقطه بوده و بعد با مرکبی دیگر آن را به (ژ) تبدیل کرده اند، در کتب مسالک عربی این محل را زالق- جالق-صالق- جالقان- صالقان ضبط کرده اند از آن جمله اصطخری (ص ٢٣٩) است و در فتوح البلدان بلاذری (ص ۴۰۰) می گوید: بین رستاق زالق و بین سجستان (مرادش شهر زرنج است) پنج فرسنگ است و زالق حصنی است و نیز بین آن و کرکویه پنج میل است. ۵. این محل نیز به چندان شکل در کتب مسالک عربی دیده شده است. از آن جمله اصطخری آن را در متن ((گاونیسک)) و در حواشی ((گاوبیسک)) و غیره ضبط کرده و گوید آن جای بر سر راه کرمان و سیستان واقع است (ص ٢۵۱). ۶. کذا...؟ و تصور میشود که لفظ ((لهُ)) از خطوط تقسیمیه سیاق فردهای قدیم باشد مانند خط ((دفعه)) و ((نقد)) و ((جنس)) و غیره که آن را با خط کشیده بر بالای فصل مربوط به دیه ها و روستاها رسم می کرده اند. و عبارت ((مادهها)) معلوم نشد به تحقیق که چیست. لیکن به قرینه بایستی ((دیه ها)) بوده باشد و بالجمله ((له-ده ها)) یعنی فصل ((دیه ها)) معنی دهد. و نیز آنرا ((له مادیها)) که نقطه یاء آن حدف شده باشد هم می توان خواند زیرا در اصفهان به رودهای کوچک که از زاینده رود جدا شده و دیه ها را مشروب می کند ((مادی)) می گویند و خیال متوجه آن می شود که ((مادیها)) به معنی رودبار ها و آبادی هائی باشد که با انهار منشعبه از هیرمند و رود فراه آبیاری می شده است. ٧. رجوع شود به حاشیهٔ (۱) صفحهٔ بعد. ٨. آبُرِ ، به فتح همزه و سکون الف و ضم باء و را ساکنه قریه ای ست از قراء سیستان و ابوالحسن محمد بن حسین الآبری که از شیوخ ائمه حدیث بود بدان منسوب است (معجم البلدان) . ٩. رجوع شود به حاشیه ۵. ۱۰. رجوع شود به حاشیه (۴) همین صفحه و دو جالق یا زالق بوده، نو و کهن، و جالقان از اینرو گویند. ۱۱. کش- کس یکی از کورهای نیمروز بوده است در سمت سند و زابل و ظاهراً کش صفار همان باشد زیرا آن را با کورهٔ بست مترادفاً آورده.