گرفتن عمرو پارس را دیگر باره
وعمرو پارس بگرفت، موفق نامه نبشت سوی عمرو که مال پذیرفته بباید فرستاد و پسر خویش را سوی من فرست. عمرو سپاه بیرون فرستاد سوی برجان(٢) و محمد بن عمرو را بر مقدّمه بفرستاد، و بوطلحه رابر اثر او، و سپاه هاء بسیار فوج فوج همی فرستادند؛ چون خبر سوی موفق رسید خود به نفس خویش بیرون آمد با صد و پنجاه هزار سوار، چون محمد بن عمرو خبر وی بشنید بازگشت [وبوطلحه] با سپاهی بزرگ برگشت و سوی موفق شد، چون بوطلحه و سپاه برگشتند، عمرو به کرمان آمد، و موفق بر اثر او بیامد و عمرو به بیابان کرمان آمد، چون به راشدی(۳) برسید محمّد بن عمرو بیمار شد وآنجا فرمان یافت روز آدینه یازده روز باقی از جمادی الاولی سنة اربع و سبعین ومایتی(۴)، و یعقوب بن محمّد بن عمرو بن اللّیث هم اندرین ماه زاده بود از مادر شب چهارشنبه دوازده روز گذشته از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ . کذا... ودر صفحهٔ ۱۴۶ ((شادان بن مسرور)) ضبط کرده است.
۲ . برجان، به ضم اول محلی بوده است از اردشیر خوره به فارس که شیراز قصبهٔ آن است (ابن خردادبه ص۴۴ ابن فقیه ص ۲۰۱) واین اثیر در سال اربع وسبعین ومایتن (ج ۷ ص ۱۴۲) گوید: موفق در این سال به فارس رفت به حرب عمرو بن اللیث صفار و خبر به عمرو رسید عباس بن اسحاق رابا لشکری بزرگ به سیراف گسیل کرد و پس خویش محمد بن عمرو رابه ارّجان (به جای برجان وبرجان صحیح است چه ارجان در خوزستان است- بهار) فرستاده واباطلحه شرکب صاحب الجیش خودرا در مقدمه روان کرد واین بوطلحه به موفق پیوست و عمرو از شنیدن این واقعه از قصد موفق باز ایستاد، پس بوطلحه خواست بار دیگر سوی عمرو عودت کند وموفق این بشنید وبا طلحه را بگرفت در نزدیکان شیراز و هرچه مال داشت بستد و به پسر خویش ابالعباس معتضد آن مال ببخشید و به طلب عمرو برخاست وعمرو به کرمان وسجستان بازگشت ومحمد پسرش در مغازهٔ کرمان بمرد وموفق نتوانست کرمان وسیستان را از عمرو مستخلص سازد واز راه بازگشت.
۳ . راشد – راشاک – جائیست در کوبر بین کرمان وسیستان که یک چاه آب دارد و از آنجا تا زرنج ۲۳ فرسنگ است. (ابن خردادبه ص ۵۰) وبیهقی ص ۲۴۸ گوید: بر پنج منزلی سیستان در مغازه محمد بیمار شد.
۴ . اینجا در متن به سرخی: وفات محمد بن عمرو .
جمادی الاولی سنة اربع وسبعین ومایتی. وعمرو به سیستان اندرآمد روز دوشنبه دو شب گذشته از جمادی الاخر سنة اربع وسبعین ومایتی. وموفق نامه هاء نیکو نبشتن گرفت سوی عمرو به صلح، و دل موفق به حدیث شام و مصر مشغول کشته بود، که دانست چون عمرو خلاف آشکارا کند(۱) ایشان خلاف آوردند. پس احمد بن ابی الاَّصبع(٢) را به رسولی فرستاد از کرمان به سیستان، تا همه مسلمانی برو مقاطعه کند. احمد بن ابی الآصبع به سیستان اندر آمد روز آدینه هفت روز گذشته از صفر سنة خمس وسبعین ومایتی، وعمرو او را کرامت کرد بسیار و بنواخت و کرمان و فارس و خراسان به ده بار هزار(٣) هزار درم مقاطعه کرد، وسیستان خود خاص او بود، و خلعت و لوا وعهد آورده بود او را داد، و عهد بر مردمان بر خواند و عمرو احمد بن ابی الاصبع را پانصد هزار درم بداد و به نیکوئی باز گردانید، و دوبار هزار هزار درم بداد عمرو را(۴) از آن مال بدانچه مردمان را اندر سپاه موفق شده بود، و سُبکَری(۵) را عمرو به بغداد فرستاد با هدیه هاء نیکو نزدیک موفق، و احمد بن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ . و صحیح ((آشکار کرد)) است زیرا از ضمیر بعد معلوم می شود،به علاوه مطلب از خارج معلومست چه در سال دویست و هفتاد هجری بین احمد بن طولون امیر مصر ودمشق و عامل دمشق اختلافی روی داد و احمد به دمشق لشکر کشی کشید و پیش از آن که فتحی نصیب وی شود بیمار شد وبمرد و پسرش خمارویه بن احمد به جای وی نشست درباریان و امرا از آن جمله پسر ابی الساج و اسحق بن کند اجیق به امارت دمشق طمع کردند و بدانجا بر حسب امر و عهد موفق برادر خلیفه لشکر کشیدند و خمارویه را از دمشق براندند وموفق بدین اکتفا نکرده ابوالعباس معتضد پسر خویش را با لشکری به قلع و قمع خمارویه بفرستاد و خمارویه از رملة برخاست و بر آن لشکر ظفر یافت و دمشق را از لشکر خلیفه بستد و معتضد را سخت بشکست و هزیمت داد و پس از این وقایع ابن ابی الساج نیز با خمارویه یکی شد و لشکری مصر و شام تا جزیره وموصل را از چنگ خلیفه بیرون کردند و در همهٔ مصر و شام و قسمتی از عراق خطبه به نام خمارویه بن احمد طولون خواندند، و این درست در آن وقت بود که عمرو لیث افواج پس افواج به پارس می فرستاد و به سبب خیانت بوطلحة بن شرکب که با لشکری گران از عمرو جدا شده به لشکر خلیفه ملحق آمد، آن حملة بزرگ به بازگشت عمرو تبدیل یافت و موفق هم اغتنام فرصت کرده با عمرو از در دوستی در آمد، و عاقبت شوم این خیانت که بو طلحه با مهتر خود کرد این شد که موفق به جرم آنکه بوطلحه قصد بازگشت به نزدیک عمرو لیث دارد وی را گرفته مصادره کرد و هرچه داشت از اسباب امارت و بزرگی و سپاه سالاری گرفته به ابوالعباس معتضد فرزند خود بخشید و شتامت این کافر نعمتی به وی بازگشت! ۲ . طبری وکامل: آبی الاصبغ،
۳ . در اصل ((بده بار هرگز هزار درهم )) .
۴ . از عبارت بعد که میگوید: ((بدانچه مردمان را اندر سپاه موفق شده بود)) معلوم میشود که این مبلغ را به عنوان غرامت جنگ عمرولیث به موفق داده است، و در این صورت ((عمرورا)) صحیح نیست و ((راء)) زایدست و صحیح ((دوهزار درم بداد عمرو از آن مال)) – و ضمیر ((از ان مال )) بایستی به مال المقاطعهٔ سالیانه بازگردد.
۵ . سُبکری، غلام یعقوب لیث صفار بود از اسیران خلج که ذکر وی یکبار گذشته واین سبکری شبیه طغرل کافر نعمت غلام آل سبکتکین است که خاندان خداوند آن خویش رابه خیر خیر برانداختند نخواهد آمد حدیث این سبکری به جای خود در این کتاب .
ابی الأصبع با او یکجا برفت، و سبکری به بغداد رسید اندر ذی القعده سنة خمس و سبعین و مایتی، وبه بغداد اندر، موفق فرمان داد نام عمرو بر همه علامت ها و مطردها(۱) و سپرها و در خانه و دکانها برنبشتند. و عمرو بلال بن الازهر را به فارس بفرستاد به خلیفتی خویش، و عبدالغفار بن حلبس(۲) را بر مال خراج آنجا فرستاد، و خود به سیستان ببود یک چندی، و بلال آن شغل نیکو همی راند؛ تا باز عمرو قصد فارس کرد و احمد بن شهفور بن موسی را خلیفت کرد بر سیستان بر حرب و نماز و خراج [و] و کالة وشهفورِ آزاد مرد را یاری او کرد اندر و کالتة و خزینه و محمد بن عبدالله بن میکال را و شادان بن مسرور را معزول کرد از وکالت. و این رفتن اندر ماه ربیع الاخر سنهٔ ست و سبعین و مایتی بود.