امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام

از کتاب: دیوان عنصری بلخی ، بخش قصاید ، قصیده
امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام

بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام

یمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز

امین ملت و ملت بدو گرفته نظام

سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر

جهان علوی و سفلی بدو گرفته قوام

اگر نبودی از بهر ملک او نبدی

نه چرخ را حرکات و نه خاک را آرام

ز پای مرکب توفیر برگرفت شکیل

به ملک توسن بی بند برنهاد لگام

ز لفظ مدحت او طعم نوش گیرد نظم

ز ذکر دشمن او طعم زهر گیرد کام

به جاه بی اثر او کسی نیابد راه

ز بخت جز بدر او کسی نیابد کام

کسی که کینه ی او را به دل بیندیشد

ز موی خویش نهد دام مرگ بر اندام

نگاه کردن شادی به من به رحمت بود

کنون به رحم ز من سوی او شود پیغام

همیشه سعیش مشکور باد و فالش نیک

که کار من بنوا کرد و عیش من پدرام

به نام خدمت میمون او گرفتم فال

به یمن دولت منصور او گرفتم نام

چو شکر او به دل اندیشه کردم از بس فخر

ز طبع خاطر من شکر داد نظم کلام

همی نوشتم اشعار شکر او روزی

صریر منظوم آمد به شکر در اقلام

کجا خزینه ی زرّ و سفینه ی گهر است

به دست شاه جهان است هر دو را انجام

خدایگان خراسان همی بپردازد

خزینه را به سخا و سفینه را به حسام

کلام و تیغ شه است آنکه جبرئیل امین

ز آسمان سخن آورد وانگهی صمصام

بدین ضمیر بخسته است در دل حساد

بدان روان بفزوده است در تن خدّام

کدام زائر بر فضل دید و نعمت او

که نی برآمدش آواز شکر او ز مسام

به نعمتش بفزوده است در زمین رتبت

به همتش بفزوده است بر سپهر اجرام

ز رای اوست خیالی خرد به جان اندر

ز خشم اوست مثالی بر آسمان بهرام

اگر چه مایه ی تاریخ عالم ایام است

فتوح اوست تواریخ گردش ایام

دلیل لشکر او هر کجا رود ظفر است

خجسته موکب او را ز نصرت است اعلام

کنون عجبتر از آن فتح فتح غرجستان

که شد به دولت او مر سپاه او را رام

یکی حصارش کش سر همی ستاره گرای

بناش کیوان بالا و سنگ آینه فام

شمیده مرغ بر آن بام برفشاند پر

رمیده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام

زمینش آهن و پولاد و برج گونه ی کوه

بسان بیشه سر برج او پر از ضرغام

چنان فکندی از منجنیق سنگ عدوی

کزوشدی دل نور از نهیب او به ظلام

سپاه خسرو مشرق به فر دولت او

چنان گرفتند آن برج را چو باز حمام

به دولت ملک آن ناحیت به دست آمد

نه قلعه ماند و نه شار و نه چاکر و نه غلام

خجسته بادش آغاز هر چه خواهد کرد

وزان خجسته ترش نیز حاصل انجام

به کامکاری و اقبال و روز و روز بهی

نگاهدارش یا ذوالجلال و الاکرام

چنین که هست عزیز و چنین که هست بزرگ

چنین که هست قوی و چنین که هست تمام