اخبار ملک الدنیا صاحب القران ابی یوسف یعقوب بن اللیث و نسبت او و یاد کردن بزرگی که او را بود
اما(۵) نسبت او: یعقوب بنِ اللّیث بن المعدل بن حاتم بن ماهان بن کیخسرو ابن اردشیر بن قباد بن خسرو اپرویز بن هرمزد ابن خسروان(۶) بن انوشروان بن قباد بن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. در اصل پاک بی نقطه است.
٢. الجنازه، (به فتح جیم یا کسر)، السریر جمع جنائز- و الجنازه ایضاً المیت (المنجد) در اینجا به معنی اول آورده است.
٣. ظاهراً اینجا چیزی افتاده است و عبارت پریشیده، شاید اصل شبیه بدین بوده: ((یعقوب بر نشست و پیام داد درهم را که برباید نشست و بیرون آی که با بیماری پادشاهی نیمروز نتوانی کرد...)) و اگر اصل غیر از این هم باشد به همین معانی باید که باشد، چه بدون این که از طرف یعقوب تعرض و خشونتی در کلام رفته باشد مطلب بعد که می گوید: درهم سپاه خویش را بکشتن یعقوب فرمان داد... معقول نخواهد بود و ناگزیر بایستی از سوی یعقوب خشونتی رفته باشد.
۴. کذا... ظ: آورد.
۵. اینجا مقابل سر فصل در حاشیه این دو شعر با این تاریخی به خطی بالنسبه خوش بین ثلث و نسخ نوشته شده است:
ورد الکتاب من الحبیب بانه سیزورنی فاستعبرت اجفانی
نجم السرور علی حتی انه من فرط شدة فرحتی ارکانی
٨ محرم فی ٨۶۴ م
۶.کذا... و ظاهراً (( خسرو انوشیروان بن)).
فیروز یزد جرد بن بهرام جوربن برد حوربن(۱) شاپور بن شاپور ذی الاکتاف بن هرمز بن نرسی بن بهرام بن بهرام بن(٢) هرمز البطل بن شاپور ابن اردشیر بن بابک بن ساسان بن بابک بن ساسان بن بهمن(٣) الملک بن اسفندیار الشدید بن یستاسف الملک بن لهراسب- عم خیسرو بن سیاوش- بن(۴) لهراسب بن آهوجنک(۵) بن کیقباد بن کیفشین(۶) بن کی ابیکه بن کی منوش بن نوذر بن منوش بن منوش رود بن منوشجهر بن نمرو سنج بن ایرج بن افریدون بن ابتیان(٧) بن جمشیدالملک بن بحو جهان(٨) بن ابحهر(٩) بن اوشهنج بن فراوک(۱۰) بن سیامک بن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. کذا... و الظاهر (( یزد جرد)) و ابوریحان در این جا یک نام افزوده: (( یزد جرد بن بهرام بن شاپور)) (آثار الباقیه ص ۱٣٣) ولی مسعودی روایت متن را روایت کرده است (التنبیه ص ۱۰٣).
٢. طبری و مسعودی و ابوریحان: (( بهرام بن بهرام بن بهرام بن هرمز)) آورده (طبری ۱-٢ ص ٨٣٣-٨٣۵) (التنبیه: ۱۰٣) ( آثار الباقیه ص ۱٢٣). ٣. در اصل (( نهمی)) است.
۴. (( عم کیخسرو بن سیاوش)) چنان که در متن چاپی بین دو فاصل قرار داده شده و صف لهراسب اسب نه جزء سلسلهٔ نسب. و ظاهراً (( بن)) بعد سیاوش در اصل نسخه زاید باشد، و کلمهٔ لهراسب دوم را برای گزارش دنبالهٔ نسبت تکرار کرده است چه لهراسب بن لهراسب شنیده نشده است.
۵. ظ: مصحف کیوچی. طبری ۱-٢ ص ۶۱٧: کی لهراسف بن کلی اوجی بن کیمنوش بن کیفاشین بن کیسه (کی ابیه و کی اپیوهٔ پهلوی) جد کیخسرو. ( بندهشن فصل ٣۱ فقرهٔ ٢٨) : لهراسب پسر او زاو پسر مانوس پسر کی پیسین پسر کی اپیوه پسر کواد (٢ یشتها ص ٢٢۴) (( آثار الباقیه ص ۱۰۴)): کی لهراسب بن کیوجی بن کیمنس بن کیقباد. مسعودی در مروج الذهب: لهراسب بن قنوح (ظ قیوج) بن کیمس بن کیناسس بن کیناسه بن کیقباد، (( ص ٩٨ چاپ مصر)) و فردوسی گوید:
نبیره جهاندار هوشنگ هست همان راد و بینا دل و پاکدشت
ز تخم بشین است و از کیقباد دلی پر زدانش سری پر زداد
(شاهنامه چاپ بمبئی ج ٢ ص ۱٢۴)
۶. در متن (کیقباد بن کیفشین) با حذف نقطهٔ فا ضبط شده است- ابوریحان نسبت کیقباد را چنین آورده: کیقباد بن زغ بن نوذکابن مالیثو بن نوذر بن منوشجهر)) ص ۱۰۴ و طبری گوید: (( کیقباد از فرزندان منوچهر بود. و فردوسی انساب حشو را افکنده جد معروف را آورده است و گوید:
ز تخم فریدون یل کیقباد که با فرّ وبرز است و با رسم و داد
(شاهنامه ج ٢ ص ۱٢۴)
٧. در متن هم شعبیه به (ابلیان) با تشدید لام و هم شعبیه به (ابتیان) به جای لام تاء قرشت خوانده می شود و اصل پهلوی (اتپینان) به تقدیم تاء مضموم برپاء فارسی با الف و نون نسبت است. ابوریحان: (( افریدون بن اثفیان گاو بن اثفیان نیکاو بن اثفیان بن شهرکاو بن اثفیان اخنبکاو بن اثفیان اسبید کاو بن اثفیان دیزه کاو بن اثفیان نیکاو بن نیفروش بن جم الملک)) آورده (آثار الباقیه ص ۱۰۴) ولی مسعودی انساب حشو را انداخته (( افریدون بن اثفیان بن جمشید المالک )) آورده (مروج الذهب ج اول ص ٩۶) فردوسی فریدون را فرزند آبتین و از تخمهٔ تهمورث شمرده و نسبت وی را به جمشید نواده است (شاهنامه ج ۱ ص ۱٢) در ترجمه طبری هم آبتین نوشته شده و بین آبتین و ابدیان متن و اثفیان البیرونی و اتپین پهلوی تفاوتی نیست.
٨. ص: ویونجهان. در آغاز کتاب نوشته است: ((جمشیدالملک بن نوبجهان بن ایتجد بن اوشهنگ)) و البیرونی (( جم بن ویجهان بن اینکهد بن اوشهنگ)) ضبط کرده (آثار ص ۱۰٣) و مسعودی (( انوجهان)) و فردوسی این نام را ترک کرده جم را پسر تهمورث ضبط کرده است و در اوستا ((ویونگهان)) است (رجوع شود صفحه ۱ حاشیه ۵).
٩. این نام همان است که ابیرونی (( اینکهد)) ضبط نموده است و در اصل متن بیدون نقطه نوشته شده است.
۱۰. رجوع شود ص ۵۰ ح ۱.
موسی(۱) بن کیومرث. و این اول بیعت بود که یعقوب را کردند به عمارت و حامد بن عمر سرباتک با همه سپاه در بیعت او آمدند، و یعقوب امیری شُرط حفص بن اسماعیل را داد، یک چندی ببود و حرب خوارج همی کرد هر روز یعقوب، [تا] درهم بن نضر از حبس یعقوب بگریخت و نزدیک سربابک شد به کلاشیر و سرای سربابک آنجا بود، پس درهم و سربابک سر یکی کردند و خواستند که بر یعقوب شهر بگیرند، یعقوب بر نشست و آنجا شد و محمد بن رامش با او، و نخستین کسی که پیش او آمد سرباتک بود شمشیر کشیده پیش آمد، محمد بن رامش با او بیرون شد و سربابک را بکشت و سپاه او هزیمت شد، یعقوب همه را بگرفت و اسیر کرد و سلاح و ستور و مال سربابک برگرفت و مظفر به دارالاماره باز گشت، و کار سیستان برو راست شد، پس همه مردمان را بخواند و بنواخت و اسیران را بیرون گذاشت و خلعت داد و سوگند و عهد ها برگرفت [و] باز همه دل [با او] یکی بکردند و سپاه را روزی داد و سوی عمار خارجی کس فرستاد و بگفت که شما این شغل که همی بسر بردید بدان بود که حمزهٔ بن عبدالله مردی بود که هرگز قصد این شهر نکرد و هیچ مردم سکزی را نیازرد، بر اصحاب سلطان بیرون آمده بود که شما همی بیداد کنید، و رعیت سیستان ازو به سلامت بودند، ولایت غربا داشتند و مردمان سیستان اندر ضمن سلامت می بودند به سبب خلاف او، وپس ازآن به روزگار بواسحق وباعوف و عزاشان(٢) به دارالکفر بود، اکنون حال بر دیگرگون شد اگر باید که سلامت یابی امیرالمومنینی از سر دور کن و برخیز با سپاهی خویش دست با ما یکی کن که ما به اعتقاد نیکو برخاستیم که سیستان نیز فراکس ندهیم، و اگر خدای- تعالی- نصرت کند به ولایت سیستان اندر فزائیم آنچه توانیم، و اگر اینت خوش نیاید به سیستان کسی را میازار و بر همان سنت که اسلاف خوارج رفتند همی رو. عمار پیغام باز داد که تا نگاه کنیم اما ترا بیش نیازاریم و کسانی ترا، پس یعقوب لیث خرّاج(٣) بیرون کرد [و] ولایت ها بداد و دیوان بنهاد. و المتوکل علی الله را پسر او محمد بن جعفر المنتصر بالله بکشت، و خلافت متوکل پانزده سال کم دو ماه بود، و منتصر را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. ص . میشی (رک ص ۵۰، ح ٣).
٢. کذا... و ظاهراً (( غذات شان)) و واو زاید است.
٣. اصل: خراح. فلان خراج و لاج: للمتصرف و هو یعرف موالج الامور و مخارج ها و موارد ها و مصادر ها (اسامی البلاغه)
هم اندر آن روز بیعت کردند وآن روز پنج شنبه بود هفتم از شوال سنة سبع و اربعین ومایتی .