بیرون آمدن عبدالرّحیم به امیری

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

وعبدالرّحیم(٢)الخارجی که برخاسته بود از کوه کروخ وخویشتن امیرالمؤمنین نام نهاده و لقب کرده  المتوکّل علی الله، و ده هزار مرد بر خویشتن  جمع کرده از خوارج و کوه هاء هری و سفزاری نواحی خراسان فرو گرفته و تاختن ها همی کرد وسپاه سالاران خراسان و بزرگان ازو عاجز شده بودند. یعقوب قصد او کرد و اوبه کوه اندرشد و برف صعب افتاد ویعقوب اندر برف بااوحرب کرد و هیچ باز نگشت بران سرما و سختی، تا عبدالرحّیم(۳) بیامد به زینهار اوی و اندر فرمان او آمد، و یعقوب او را زنهار داد پس از آنکه به طاعت پیش وی آمد، و اورا عهد و منشور داد و عمل سفزار وبیابان ها و کردان(۴) بدو داد وخود به هراة قرار(٥) گرفت. یکسال بر نیامد تا هم خوارج عبدالرحیم را بکشتند وابراهیم بن اخضر رابرخویشتن سالار کردند، وابراهیم با هدیه هاء بسیار واسپان و سلاح نیکو پیش یعقوب آمد به طاعت و بزرگی(۶) یعقوب او را هم بر آن عمل بداشت و بنواخت ونیگوئی گفت، پس گفت: تو و یاران دل قوی باید داشت که بیشتر سپاه من و بزرگان همه خوارجند و شما اندرین میانه بیگانه نیستید، اگر بدین عمل که دادم(٧) بسر(٨) نشود مردم زیادت نزدیک من فرست تا روزی ایشان پیداکنم دیوانشان برانم، و هرچه از آن عمل 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

۱ . گردیزی وی را ((عبدالرحمن)) نوشته گویو: ودر کروخ میر عبدالرحمن خارجی را حصارکرد وچون عبدالرحمن اندران حصار مقهور گشت به زینهار آمد با چندین از پیش روان چون مهدی بن محسن و محمد بن نوله و احمد بن موجب و طاهر بن حفص ...الخ (زین الاخبار چاپ برلن ص۱۲). محمد بن جریر طبری هم این خارجی را عبدالرحمن ضبط کرده است و آنجا که رسولان یعقوب وارد بغداد شده بودند گوید: وکانوا احضر را رأساً علی قناة فیه رقعتة فیها هذا رأس عدً الله عبدالرحمن خارجی به هراة ینتخل الخلافتة منذ ثلثون سنه قتله یعقوب بن اللیث (ج۳-۳ص ۱۸۸۲) .

۲ و ۲. رجوع کرده شود به باورقی ۵ص قبل.

ظاهراً  کردان جمع کرده باشد و بیابان ها محل رحلة شتا وصیف آن طوایف، چی در آن عهد چنان که گفته ایم در خراسان طوایف رکراد سکنی داشتند .

۵ . در متن با مرکب نازه روی ((گرفت)) لفظ ((داد)) نوشته شده و معنی ندارد لذا ثبت نشد. 

۶ . کذا فی المتن، اتفاقاً در سطر بعد هم کلمههٔ ((بزرگان)) را مرادف با ((سپاهی)) آورده و متحمل است به معنی خدمتگزار و زحمت کش از (برز به فتح با) باشد،چه برز و ورز در اصل به معنی کار و سعی و عمل متمادی است و ورزش و برز در امر زراعت نیز ازاین ماده است و اختصاص به زرع و کشت ندارد و اگر آن را بزرگی به تقدیم زاء بر راء بخوانیم معنی ندارد‌. و شاید هم اصل : بندگی باشد؟              ۷ . در اصل "دارم" است.

۸ . بسر شدن، سرانجام یافتن .


خواهند بدهم، اما این کوه وبیابان ها ثغرها است که شما از دشمنان نگاه باید داشت، که ماقصد ولایت بیشتر داریم وهمه ساله اینجا حاضر نتوانیم بود و مرا مردبکارست خاصه شما که هم شهریان منید و این مردم تو بیشتر از بسکرست و مرا به هیچ روی ممکن نیست که بدیشان آسیب رسانم،ابراهیم با دل قوی بازگشت و به یاران شد و به زودی باز آمد با همه سپاه، یاران شد و به زودی باز آمد با همه سپاه، و یعقوب همه یاران و مهترانشان را خلعت داد و عارض را فرمان داد تا نام هاء شان به دیوان عرض نبشت و بیستگانی شان پیدا کرد بر مراتب، و ابراهیم را بر ایشان سالار کرد و ایشان را جیش الشّراة نام کردند و یعقوب به سیستان بازگشت سیزده روز مانده از جمید الاولی سنه تسع و خمسین و مایتی، و اندرین سال برف بسیار افتاد به سیستان چنان که خرما بُنان خشک گشت. پس یعقوب روزگاری به سیستان ببود باز قصد خراسان کرد. و حفص بن زونک را خلیفت خویش کرد برسیستان، [و] روزشنبه یازده روز باقی از شعبان سنة تسع وخمسین و مایتی برفت و راه نشابور برگرفت، و چنین گفت که به طلب عبدالله بن محمّد بن صالح(۱) همی روم، و عبدالله بن محمّد به نشابور بود به نزدیک محمّد بن طاهر، چون[یعقوب] به در نشابور آمد رسول فرستاد سوی محمّد بن طاهر که من به سلام تو خواهم آمد، عبدالله بن محمّد [بن] طاهرراگفت: آمدن او و سلام او صواب نیست، سپاه جمع کن تا حرب کنیم، محمّد بن طاهر گفت: ما با او به حرب بر نیاییم و چون حرب کنیم او ظفر باید و مارا به جان آسیب رسد، چون عبدالله 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ . این عبدالله بن محمد بن صالح همان است که در صفحه ۱۳۳ گوید به هراة بود و از پشت یعقوب گریخته به نیشابور آمد، ولی مورخین علت‌‌‌‌‌علت گریختن اورا مشروح تر نوشته اند از آن جمله گردیزی بعداز وقعت تسلیم شدن عبدالرحمن خارجی (ح ۱،ص ۱۳۴) گوید:  و از آنجا به سیستان بازشد و عبدالله بن صالح سکزی (که درمتن عبدالله بن محمد بن صالح ضبط شده) و دوبرادر او فضل را (کذا) با یعقوب لیث حرب افتاد و عبدالله مر یعقوب را شمشیری بزد و خسته کرد و هرسه برادر بدین سبب از سیتان برفتند و به زینهار محمد بن طاهر آمدند به نیشابور. و یعقوب نامه نوشت و ایشان را بازخواست و محمد بن طاهر فرستاد، چون رسول یعقوب بیامد وبارخواست، حاجب محمد گفت: بار نیست که امیر خفته است، رسول گفت: کسی آمدِکش از خواب بیدار کند؛ و رسول بازگشت و یعقوب قصد نیشابور کرد وعبدالله سکزی با برادران به گرگان شدند... الخ (زین الاخبار ص۱۲) محمد بن جریر طبری ورود یعقوب رابه نیشابور معلل به طلب عبدالله سکزی ندانسته و بعد از وقعهٔ نیشابور و انقراض آل ظاهر گوید: ((ان عبدالله السجزی کان یتنافس الریاسة به سجستان فقهره یعقوب فتخلص منه عبدالله فلحق بمحمد بن طاهر بنیسابور فلما صاریعقوب الی نیسابور هرب عبدالله فلحق بالحسن بن زید...الخ)) (طبری ج۳-۳ ص ۱۸۸۳) و این اثیر در سال ۲۵۹ گوید: " و فیها فارق عبدالله السجزی یعقوب و حاصر نیسابور وبها محمد بن طاهر قبل ان یملکها یعقوب بن اللیث فوج محمد ابن طاهر الیه الرسل و الفقهاء فاختلفوا بینهما ثم ولاء الطبسین وقهستان...الخ" (کامل ج( ۷، ص ۸۸)  و سبب گریختن عبدالله از یعقوب ظاهراً ازین نسخه ساقط شده است ؟

 


 [بن] محمّد صالح چنان دید برخاست و به دامغان شد، و یعقوب به درنیشابور فرود آمده بود، محمّد بن طاهر همهٔ ازرا وحجّاب را پیش یعقوب فرستاد، و دیگر روز خود برنشست ونزدیک یعقوب شد، چون فرود آمد و خواست که باز گردد یعقوب فرمود عزیز(۱) بن عبدالله را که اینان راهمه محبوس کن، عزیزهمه را بازداشت وبندهابرنهاد- محمد بن طاهر را و خواص او را تمام.