ذکر صدو ششم

از کتاب: تاریخنامۀ هرات

در رفتن لشکر خراسان به 

تکناباد به حرب شاهزاده داود خواجه 

چون شهور سنۀ ثلاث عشر و سبعمائه[=۷۱۳] درآمد، از تورایخ این سال مذکور یکی آنبود که چون شاهزاده داود خواجه که گسر شاهزاده دُوای [۵۹۶] بن بَراق بود دارالملک غزنین را[به] ضبط آورد و با لشکر بی عدد در آن سرحدّ قرار گرفت. ابواب عدل و راًفت بر خلق بگشاد و راهها را از دزدان و بی باکان پاک کرد و دست ظلم ظالمان از سر رعایا کوتاه گردانید. و معدلت او نامۀ امن و امان برجهانیان فروخواند و مکرمت او صیت بخشش بی سئوال در ربع مسکون منتشر گردانید. و اگر چه کافر بود، اما به عدل عُمَری او ارباب ادیان و ملک و اصحاب فرمان و دول در اماکن و مساکن آسوده حال بودند و به دعاء دولت و ثناء حضرت او مشغول و مشعوف. 

چون آن حدود را بکل مسلّم و مسخّر کرد، اندیشۀ به دست آوردن دارالامان کامران جهت حکومت او با هم تیغ کشیدند و می کشند، در خاطر خویش متمکن گرداند و عریمت آن کرد با سپاهی ناگاه به هرات را که از دور بهمن تا این زمان پادشاهان جهان و سلطانان کامران جهت حکومت او با هم تیغ کشیدند و می کشند، در خاطر خویش متمکن گرداند وعزیمت آن کرد که با سپاهی ناگاه به هرات گذری کند و در باد عیس معسکر سازد .

بعد از چند گاه [ای] از محبٌان پادشاه اولجایتو سلطان ، امیر یساول را که امیر خراسان بود از آن حال و اندیشه که شاهزاده داود خواجه در خاطر داشت اعلام کردند و امیر یساول با تماعت عساکر خراسان و مازندران به معجیل تمام سوار شد و بعد از سیزده روز به دورخانۀ هرات درمد. خلق شهر را بواسطۀ نرول و مرور آن لکشر خرج بسیار شد. بعد از چهر روز که خورشید جمشید آسا شراع شعاع خویش را به دست اعتدال به ایوان زمان برکشید و منشور عمل به نام محل تازه کرد، 

____________________________________________________________۱. اصل: صد و چهارم. 


____________________________________________________________ذکر صدو ششم/ در رفتن لشکر خراسان به ......                                                  ۶۰۵      ____________________________________________________________شعر [ ریبعی ] 

به برج حمل مِهر بنمود چهر                زمین گشت آراسته چون سپهر 

هوا بوی مشک تتاری گرفت          زمین یکسر ابر بهاری گرفتن 

همه باغ گلزار و بستان و کِشت                     شد از خرٌمی جانفزا چون بهشت 

[۵۹۷] گلو لاله و نرگس و ارغوان           برآورد بار دگر بوستان 

سر سرو آزاد بالاگرفت          میان چمن بلبل آوا گرفت 

درخشید لاله به سان چراغ            همه بوی مشک بلبل آوا گرفت 

و محققان قضا و قدر رموز کُنُوز (( فَانظُرُوا اِلی آثارِ رَحمَةِ اللهِ کَیفَ یُحتی الاَرضَ بَعدَ مَوتِها))۱ بر خواطر ارباب قلوب و اهل عرفان کشف کردند و نقاشان کُن فَیَکون به ید قدرت بی چون نقوش مکنون بر الواح بساط بوقمون ظاهر گردانیدند، 

شعر 

آفرین بر دست نقاشی که بی نوک قلم           صورت زیبای بستان را نگارستان کند 

گاه از زنکار نقش نرگس شهلا کشد          گاه از شنگرف رمگ لالّ نعمان کند 

از فروغ لاله و ارغوان باغ و راغ پُر شمع و چراغ گشت و از نکهت گل و سنبل دماغ باد سحر معطر و منوٌر گشت، 

شعر[فرٌخی] 

افروخته به هر طرف از گل چراغها          چون روی دلبران شده از لاله باغها 

از بوی جانفزای گل و نکهت سمن          کرده نسیم صبح معطر دماغها 

امیر یساول امرا را با عساکر به تکناباد فرستاد. شاهزاده داود خواجه پیش او وصول لشکر خراسنا هزیمت کرده بود و خلیخانۀ خود را بیورن برده. چون امرا به لشکرگاه او رسیدند، خیلخانه و هزاره و بازار او را غارت کردند و پنج هزار سوار در غقب او  برفتند و نوبتخانه و عَلَم و توق خاصٌ او را بگرفت و چندانی از اموال و اجناس و اسب و برده به دست آورد که حئّ و عدّ آن را قیاس و اندازه ممکن نبود و طایفه [ای] را که درآن دیار [۵۹۸] مادٌهّ فتن و شور بودند و قتل رسانید و ایسر بسیار گرفت و مظفٌر و کامیاب مراجعت نمود و در هرات معسکر ساخت. 

____________________________________________________________۱ . قرآن ، روم/ ۵۰(( پس به آثار رخمت االهی بنگر که چگونه زمین را پس پژمرئنش زنده می دارد.))