نشستن هشامِ عبدالملک به خلافت روز آدینه پنج روز مانده از شعبان سنه خمس و مایه
و کنیت هشام ابوالولید [بود]، و هشام اول سنهٔ ست و مایه عمر بن هُبیره را معزول کرد از خراسان و سیستان، وخالد بن عبدالله القسری را عراقین و خراسان و سیستان داد و خالد(٣) حیله بن همادالفطغانی(۴) را به سیستان فرستاد، و حیله به سیستان آمد اندر اول سنه است و مایه و دیگرگاه(۵) آنجا بماند، باز اندر اول سنه سبع و مایه خالد، یزید بن العریف(۶) الهمدانی را آنجا فرستاد و یزید بلال بن ابی کشه(٧) را سوی زنبیل فرستاد، و بلال بر طریق مستقیم برفت، زنبیل او را طاعت نداشت، و بلال به سیستان باز آمد، و یزید، بشرالحواری را امیر شُرط کرد(٨)، و اندر شب پنج مرد از خوارج بیامدند و بشر را بکشتند، [و] اندر شب همی جنگ کردند تا کشته شدند، و غلبه اندر سیستان خوارج گرفتند، و یزید بن العریف قضا سیستان معمر بن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. رود طعام- ظ رودی بوده که از هیرمند کنده و به شهر زرنج آورده اند و آن رود بر دروازهٔ مشهور به درطعام می گذشته یا آبادی معروف به (طعام) را مشروب می ساخته است. ٢. کذا...و مسعودی در مروج الذهب می گوید: و توفی یزید بن عبدالملک به اربد من ارض البقاء من اعمال دمشق (ج ٢ ص ۱٢۵). ٣. بعد از ذکر خالد در متن کتاب با قرمز نوشته (آمدن حلیه به سیستان) و چون به قاعدهٔ طبع درست نمی آمد و مطلب از هم می برید و اگر درضمن مطلب عنوان مذکور را درج می کردیم بدتر می شد از درج آن صرف نظر شد. ۴. کذا. در تواریخ و در فهرست ولات سیستان (البلدان یعقوبی) نام این شخص نیست. ۵. کذا...و ظاهراً (دیرگاه). ۶. در فهرست یعقوبی، غُرَیف. متن جملهٔ (یزید الخ) را مانند سر فصل با قرمز نوشته است. ٧. کذا...و ظاهراً (کبشه) . ٨. اصل: کردند.
عبدالله را داد، و معمر از بزرگان سیستان بود و او آن معمرست که روایات حدیث رسول (ص) ازو آید. پس چون خوارج به سیستان غلبه کردند، خالد بن عبدالله، یزید را معزول کرد و اصفح بن [عبدالله] الشّیبانی(۱) را به سیستان فرستاد در سنه ثمان و مایه ومحمد بن جحش سپهسالار او بود، یک چندی به سیستان بودند، باز به غزو زنبیل رفتند وعمربن نجیر(٢) با ایشان بود، اندر سنه تسع ومایه به بُست روزی چند ببودند،باز سوی زنبیل رفتند وحرب هاء صعب کردند، آخر زنبیل برمسلمانان راه ها فرو گرفت و بسیار مسلمانان کشته شد از بزرگان، و سوار بن الاشعر اسیر ماند،و اصفح را جراحتی بر سر آمده بود، بیامد تا به سیستان آمد شهید گشت، واین مقاتلت اندر سنه تسع و مایه بود(٣) و خبر نزدیک خالد بن عبدالله القسری برسید غمگین شد و محمد بن حجر الکندی را به سیستان فرستاد.
محمد بن حجر الکندی به سیستان آمد و روزگاری ببود، باز خالد بن عبدالله، عبدالله بن(۴) بلال بردة بن ابی موسی الاشعری را به سیستان فرستاد، و بیامد اندرشعبان سنه احدی عشر [و] مایه و سیر نیکوعام(۵) کرد میان مردمان و عدل کرد، و مصلّی به در پا[ر]س او بنا کرد که هنوز برجای است و آن ساحت همه به سیم و زر خرید و بسیار مستعلات(۶) آن را بخرید وبرآن وقف کرد وبهاء آن همه که بخرید به نقد بداد، و عبدالله بن الحسین را که بوحریر گفتند قضاء سیستان داد، و او از عبادالله الصّالحین بود، و اندر علم بزرگ بود، و بیشتر روایات بصریان اندر علم حدیث ازو آمد، و اندر ولایت عبدالله بن بلال به سیستان زلزلهٔ صعب آمد که کس چنان ندیده بود، وکار خوارج قوی گشت به سیستان، و عبدالله بن بلال والی بود، تا اندر سنهٔ ست و عشرة و مایه(٧) خالد بن عبدالله القسری را عزل کرد(٨)[اند]، عراقین و خراسان و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. در فهرست یعقوبی، چنان که گذشت ((اصفح بن عبدالله الکلبی)) است. ٢. کذا...و ظاهراً (بجیر). ٣. بلاذری گوید (چاپ مصر ص ۴۰٨) از اوان خلافت یزید بن عبدالملک به بعد زنبیل به عمال عرب چیزی نداد و گفت: چه شدند قومی که بر سر ما می آمدند لاغر شکم و رویه ها از بسیاری نماز سیاه شده و پای افزار از لیف خرما؟ وی را گفتند که آنان منقرض شدند، زنبیل گفت: آنان از شما درست پیمان تر و شدیدالبأس تر بودند هرچند روی های شما از آنان زیباتر است. گفتند: چه شد که به حجاج باج همی دادی و به ما ندهی؟ جواب گفت: حجاج مردی بود که در پیشرفت مطلوب خویش بدانچه انفاق می کرد چشم نداشت هرچند در همی به وی باز نمی آمد، ولی شما در همی خرج نکنید جز آن که ده برابر آن را چشم دارید- و پس از آن دیگر زنبیل به عمال بنی امیه و ابی مسلم چیزی نداد. ۴. نام نام این شخص مطابق فهرست یعقوبی (عبدالله بن ابی بردة بن ابی موسی الاشعری) است. ۵. ظ: تمام. ۶. کذا...مستغلات ظ. ٧. فاعل جمله بعد معلوم نیست و ظاهراً کلمه [هشام عبدالملک] از اینجا ساقط شده یا بعد از فعل علامت
سیستان یوسف بن عمر را داد[ند]، و یوسف بن عمر، ابراهیم بن عاصم العُقَیلی رابه سیستان فرستاد واندر رجب سنة ست وعشرومایة ابراهیم به سیستان آمد ونحیف(٩)بن عمیر الشاعر با او بود، و عبدالله بن بلال را بند برنهاد و به عراق فرستاد، و یوسف بن عمر فرمان داد تا عبدالله بن بلال را مطالبت کردند و مال وی بستند، چون کار برو سخت گشت مستخرج را مالی بداد کاندر پیش یوسف بن عمر بگوی که عبدالله جان بداد، مستخرج بگفت، گفت مرده پیش من آر تا ببینم، مستخرج بازگشت و او را بکشت و پیش یوسفِ عمر برد. و ابراهیم بن عاصم امیر سیستان بود با سیر نیکو و عدل، تا هشام ابن عبدالملک فرمان یافت به زمین قنّسربن(۱۰) روز چهارشنبه شش روز گذشته از ربیع الآخر سنه خمس و عشرین و مایه، [و] پنجاه و شش ساله بود و نوزده سال و شش ماه و یازده روز امیری کرد. و هم اندر روز وفات او ولید بن یزید بن عبدالملک بن مروان را بیعت کردند.