آمدن سوار بن الاشعر به سیستان
و باز بر سوار خروج کردند و هم اندرین ماه او را بکشتند، باز طلب بحتری بن سهلب(٩) کردند، نیافتند، و از شهر بیرون رفتند پنجاه هزار مردم غوغا و به ریگ ها اندر بحتری را بیافتند و بکشتند و هیثم بن عبدالله البغاث را به امیری بنشاندند بدان شرط که هیچ بکری را نگذارد که اندر سیستان آید. باز شیبان الخارج[ی](۱۰) امد و با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. یعقوبی ص ٢٨۵: (ابن سعید بن عمر) و گوید: ئم وجه عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز، ابن عمر بن یحیی بن العاص الأعور فاخرجه اهل سجستان عن البلد و افتعل بجیر. علی لسان عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز و وقع الشربین بکر و تمیم (رک: حاشیه ۴ ص ٧۶) و معلوم می شود سند تاریخ سیستان و سند یعقوبی در فهرست ولات سیستان یکی است زیرا تفاوت بین آنها اندکی است جز آن که در یعقوبی (ابن سعید بن عمر) بدون تعیین اسم ذکر شده است، و نیز اختلافی که هست در این است که تاریخ سیستان مشروح تو نوشته و خلاصه آن را یعقوبی در فهرست خود آورده است.
٢. کذا...یعقوبی (عمر) و در همین کتاب هم (عمر) است. ٣. یعقوبی، جبیر بن السلهب، آورده است (ص ٢٨۵).
۴. این یاء علامت اضافه است که در املا های قدیم متداول بوده و در این کتاب هم گاهی این املا رعایت شده است.
۶. رجوع شود به حاشیهٔ ٢. ٧. اصل: پیر. ٩. رجوع شود به حاشیهٔ ٣ همین صفحه.
۱۰. اصل: الحارح- و او شیبان بن عبدالعزیز ابودلف الیشکری و از خوارج حروری است که در سنهٔ ۱٢٧ در بیعت ضحاک بن قیس خارجی بر مروان اموی در عراق خروج کردند و پس از قتل ضحاک شیبان مزبور به ریاست خوارج نامزد شد و در ۱٢٩ با مروان جنگ کرد و به فارس گریخت و از آنجا به کرمان رفت و از کرمان به سجستان افتاد تا در ۱٣۴ در عمان به قتل رسید، (کامل ج ۵ ص ۱٣۱-۱٣٢) و به قولی در بحرین کشته شد و باز به قولی در سنه ۱٣۰ در سیستان به قتل رسید (طبری ٢ ص ۱٩۴۶ و ص ۱٩۴٨ و ۱٩۴٩ و اخبار سیستان آمدن شیبان در تواریخ نیست و مهم است.
مردمان شهر یکی شد، وعبدالله بن معویة ذی الجناحین به سواد سیستان اندر همی گشتند(۱)، غوغاء شهر و شیبان خارجی بدو حرب کردند و شیبان کشته شو و با ذی الجناحین سپاه بسیار نبود، و عام و غوغاء سیستان بودند و حصار داشتند، ذی الجناحین چیزی نیارست کرد زاینجا به فراه شد.
ابراهیم [بن] الولید که خلیفه بود اندر این میانه عبدالله بن عمر را از عراقین و خراسان و سیستان معزول کرد و این جانب یزید بن عمر بن هبیره(٢) را داد، پس چون حال ها برین جمله بود و به هر جای فتنه بدید آمد، مروان بن محمد بن [مروان] به حرّان برخاست و گفت خلافت مراست، وزآنجا به حمص(٣) آمد وعبدالعزیز بن الحجاج آنجا امیر بود،حرب کردند و حمص بستد، باز سلیمان بن هشام با پساهی به حرب او شد از فرمان ابراهیم [بن] الولید. ومیان حمص و دمشق حربی صعب کردند وحکم [و]عثمان دوپسر ولید بن عبدالملک بدین حرب کشته شدند(۴) و مروان بن محمد زآنجا به غوطه آمد به حد دمشق فرود آمد، چون ابراهیم [این] الولید کار خویش سست گونه دید خود را خلع کرد واو را مخلوع(۵) نام کردند و بیعت کردند مروان بن محمد را.