آمدن عمرو بن الهیثم به سیستان
اندر آمد متنکّر، و عمل خویش پیدا نکرد، و لیث بن فضل به دهی(۴) بیرون شده بود از ضیاع و خویش، عمرو آنجا شد و خواست که برو دست یابد [و] او را بند کند، ممکن نشد یک روز و یک شب آنجا بماند، دیگر روز هر دو برنشستند از بهر نماز آدینه را با سپاه خویش، چون به در مسجد آدینه برسیدند، عمرو بن الهیثم منشور و عهد خویش عرضه کرد، لیث بازگشت و به ده(۵) خویش شد، و عمرو اندر شد و نماز بکرد و کار فرو گرفت. باز اَعیَن بن هَرثَمَه به نفس خویش اندر آمد روز آدینه ده روز گذشته از شوال سنهٔ اربع و مائتی و با مردمان نیکوئی کرد و عهدها نیکو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. سوی در پارس- همان معنی است که عرب گوید (علی جانب) یعنی بر جانب در پارس پاره ای از دست و پای او را برآویخت. و در پارس یکی از دروازه های زرنگ است. ٢. به دست کردن- به دست آوردن است، ناصر خسرو فرماید:
مردم سفله به سان گرسنه گربه گاه بنالد به زار و گاه بخرّ
تاش گرسنه بداری و ندهی چیز ازتو چو فرزند مهربانت نبرّد
راست که چیزی به دست کردوقوی گشت گر تو بدو بنگری شیر بغرّد
(دیوان ناصر خسرو)
٣. کذا... و ظاهراً: آمدی و رفتی به نزدیک او. ۴ و ۵. کذا بدون یاء و در اصل املاء ((دیه)) با یاء مجهول است ولی در تلفظ با ((ده)) فرقی نداشته.
کرد. باز غسّان بن عبّاد، سیستان عبدالحمید بن شبیب را داد و اندر آمد روز پنج شنبه ده روز مانده از رمضان سنهٔ خمس و مائتی، و نیکوئی با مردمان [کردی](۱) ولایت سیستان آن که از آن چیزی به حاصل آمدی در طعام بود، [و] به نفقاتی بیش نمی بود، دیگر خوارج فرو گرفته بودند(٢) خود چیزی نستدندی اما کسی را نگذاشتندی که چیزی ستدی، و دایم به غُور و هند و سند تاختن ها همی بردند و مردم سیستان را همی نیازردند، مگر سپاهی اگر برایشان حرب کردی و به تاختن ایشان شدی، بکشتندی.
باز مأمون ولایت سیستان و خراسان طاهر بن الحسین را داد و طاهر پسر خویش را به جزیره فرستاد(٣) اندر سنهٔ ست و مائتی به حرب نصر بن سبث(۴)، و هم اندرین سال محمد بن الحضین(۵) القوسی را به سیستان فرستاد.