دوران معتصم بالله

از کتاب: تاریخ یعقوبی ۱/۲

ابو اسحاق محمد بن رشید که مادرش کنیزی بود بنام مارده بحکومت رسید و روز جمعه دوازده شب مانده از رجب سال 218 فرماندهان و سپاهیانی که همراه مأمون بودند برای وی بیعت نمودند و عباس بن مأمون نیز باوی بیعت کرد و خورشید در آن روز در 13 درجه و 40 دقیقه قوس و مریخ در 4 درجه و 35 دقیقۀ قوس و عطارد در 26 درجه و 20 دقیقۀ اسد در حال رجوع و زهره در 8 درجه و 20 دقیقه سنبله در حال رجوع و رأس در 10 دقیقۀ حمل. 

بعضی فرماندهان بخاطر عباس بن مأمون از بیعت امتناع ورزیدند و عباس از خیمه اش بسوی ایشان بیرون آمد و با آنان چنانسخن گفت که وی را بدان سخن احمق شمردند و او را دشنام دادند و برای ابو اسحاق بیعت نمودند.

معتصم بقصد عراق از مرز باز گشت و چون به رقه رسید غسان بن عباد را والی جزیره و قنسرین و عواصم گردانید و رهسپار بغداد شد و روز شنبه غرۀ ماه رمضان وارد آن شد و بر سپاهیان او دیبای زرنگار بود و سه ماه عمال مأمون را بر سر کار شان بداشت و سپس آنان را عوض کرد.

محمره در بلاد جبل خروج کردند و کشتند و راهزنی کردند و ره گذران را ترسانیدند و سر راه بر حاجیان خراسان گرفتند و آنان را هزیمت کردند و جماعتی از ایشان را کشتند پس معتصم هاشم بن باتیجور را برایشان فرستاد و میان او و آن جنگی روی داد که در نتیجه هاشم را شکست دادند پس معتصم  اسحاق بن ابراهیم را با سپاهی گسیل داشت و اسحاق برادر خود طاهر را بریاست پلیس  جانشین گذاشت و رهسپار شد و بر انان تاخت و از ایشان کشتاری عظیم کرد و همانحا اقامت گزید تا ان ناحیه را پس از آنکه از آنان سختیی دید رام و آرام ساخت. 

محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی  در طالقان شورش کرد و جماعتی او را پیروی کردند پس عبدالله بن طاهر بعضی عمال خود را بر سر وی فرستاد و چون بر سر او رسید محمد بن قاسم از طالقان به نیشابور گریخت و یاد اور شد که مردم او را  وا داشته اند و خود او را در این کار تصمیمی نبوده است پس عبدالله ابن طاهر او را گرفت و نزد معتصم فرستاد و معتصم او را در کاخ خود زندانی کرد لیکن در شب عید فطر سال 219 از وی گریخت و او را جستند و بر او دست نیافتند. 

زطها در بطایع میان بصره و واسط شورش نمودند و رهزنی کردند پس معتصم احمد بن سعید بن سلم بن قتیبۀ باهلی را بر سر آنان فرستاد و او را شکست دادند سپس معتصم در جمادی الاولی سال 219 عجیف را فرمان داد و آنان از وی امان خواستند و تسلیم فرمان معتصم پیش وی آمدند عجیف آنان را وارد بغداد کرد و معتصم اما نشان داد و در خانقین ساکنشان گردانید. 

معتصم بر فضل بن مروان و زیر خود خشم گرفت و بر جماعتی از اصحاب خود سخت گرفت و اموال آنها را مصادره کرد و فضل را به بغداد نزد اسحاق بن ابراهیم فرستاد و دستور داد تا مال آنان را مطالبه کند پس او را سوار کرده بخانه اش برد و از آن مالی عظیم در آورد و سپس تبعید شد راشد بن اسحاق در بارۀ وی گفته است. 

یکفیک من غیر الایام ما صنعت 

حوادث الدهر بالفضل بن مروان 

تو را کفایت است از سختیها و بلاهای زمانه همانچه پیش امد های روزگار با فضل بن مروان کرد».

معتصم در نیمه ذی القعدۀ سال 220 رهسپار قاطول شد و گردا گرد جای شهری که بنا کرد خط بر کشید و حدود آن را معین کرد و مردم زمینها بخشید در کار ساختمان کوشش کرد تا مردم کاخها و سراها بنا کردند و بازار ها بپاشد سپس از قاطول به سامره کوچ کرد و در همان جایی که دار العامه است توقف کرد و آنجا دیری از نصاری بود پس زمین را از اهل آن دیر خرید و گردا گرد آن خط بر کشید و آنگاه بجای قصر معروف به جوسق در کنار دجله رفت و آنجا چندین کاخ برای فرماندهان و منشیان بنا کرد و آنها را باسمهای آنان نامید و در طرف شرقی دجله نهر ها کند و عمارتها ساخت و دولابها و چرخابها بر سر نهر ها کند و عمارتها ساخت و دولابهاو چرخابها بر سر نهر ها نصب رد و خرما بن و نهالها از دیگر شهر ها بآنجا حمل نمود، و آغاز ان کار در سال 221 بود و قریه ها ساخت و از هر سر زمینی مردم را بآنها منتقل ساخت و بایشان دستور داد تا شهر خود را عمارت کنند و مردمی را برای ساختن کاغذ از مصر اورد اما کاغذی که ساختند بخوبی کاغذ مصر در نیامد. 

پس از آنکه نیروی بابک بالا گرفت و محمد بن بعیث هم از وی پیروی کرد و عصمت کردی فرمانروای مر ندهم بفرمان وی بود، معتصم طاهر بن ابراهیم برادر اسحاق بن ابراهیم عامل شهر را فرستاد واورا دستور جنگ با آنان داد، پس چون ازراه رسید ، ابن بعیث به معتصم نوشت وگزارش داد که بفرمان وی ودر فکر چارۀ کار بابک ویاران او است ، سپس با عصمت کردی فرمانروای مرند مکر کرد ودختر اورا تزویج نمود ورهسپار مرند شد، پس اورا بخانۀ خود دعوت نمود و در و در جال میگساری بر او وهمراهانش حمله برد وچون مست شدند شبانه آنان را بقلعه ای بنام شاهی حمل کرد وسپس آنها را نزد معتصم فرستاد ،

پس معتصم او را جایزه داد وعطیه بخشید ، چه او طاهربن ابراهیم را از کار خود با خبر ساخته وازاو خواسته بود که برای فرستادن ایشان آهن و استر نزد وی فرستد وطاهر چنان کرد پس آنان را نزد معتصم فرستاد وخبر ایشان را بوی نوشت ومعتصم با اسحاق در شتی کرد گفت: نزد برادرت چیزی نمی بینم ومردانگی را جز نزد ابن بعیث نمی بینم. افشین حیدر بن کاوس اشروسنی را (بدفع بابک ) فرستاد و او را برهر ناحیه ای که ار آن عبور کند فرمانروا ساخت و مالها وخزینه های اسلحه با وی فرستاد ، پس چون افشین به بلاد جبل رسید رهزنان وسران آنجا را گرفت و پیش رفت و میان او وبابک جنگهایی روی داد وسپاهش در جایی بنام برزند بود ، پس بجایی بنام سادارسب منتقل شد ویک سال در جنگ باوی بود تا برفها زیاد شد و سپس بع برزند باز گشت وجانشین خود را به سادارسب فرستاد و پیش رفت و در هر ناحیه ای ... قرار داد وید روذ رود  رفت وخندقی کند وبارویی ساخت و کمینها نهاد و روز پنجشنبه نهم رمضان سال 222بسوی بذ پیش رفت وبابک نزد وی فرستاده خواستار شد تا با او سخن گوید ، پس با این پیشنهاد موافقت کرد و میان آندو نهری فاصله بود.

افشین بروی امان عرضه داشت و او در خواست کرد که آن روز را بوی مهلت دهد ، پس باو گفت منظوری جز آن نداری که شهر خود را استوار سازی،  راستی اگر امان می خواهی از رودخانه کن. پس بابک باز گشت و جنگ بسختی کشید و مسلمین بشهر بذ در آمدند و بابک باشش نفر از یارانش گریخت و اسیران مسلمین که هفت هزاروششصد  نفر بودند از شهربذ بیرون آورده شدند و بابک در حالی که جامه های پشمین پوشیده بود ، سوار براستری رهسپار شد وافشین ببطریقان ارمنستان و آذربایجان نوشت تا وی را تعقیب کنند و تعهد کرد که بهر کس اورا تسلیم کند یک میلیون در هم بدهد و از بلادشان صرف نظر کند، پس بابک نزد مردی از بطریقان بنام  سهل بن سنباط رفت ، وسهل اورا دستگیر کرد وبه افشین گزارش داد و او کس فرستاد تا وی را تحویل گرفت و مژده فتح وتدبیری را که بکار برده بود نوشت.

پس گزارش فتح خوانده وباطراف و نواحی نوشته شد، در تا بلاد را اصلاح کرد ورهسپار شد و منکجور فرغانی خالوی فرزندان خود را جانشین گذاشت ودر سامره بر معتصم واردشد، پس فرماندهان و مردم چندین منزل باستقبال وی شتافتند ودر دوم صفر سال 223در حالی که بابک پیش روی اوسوار فیل بود ، وارد سامره شد تا برمعتصم در آمد ، معتصم دستورداد تا دووستو دوپای بابک رابریدند و سپس اورا کشت و در سامره بدار زد وبرادرش عبدالله را به بغداد فرستاد تا اسحاق بن ابراهیم اورا کشت و در طرف شرقی بغداد بر سر پل بدار آویخت. 

هنگامی که افشین به آذربایجان آمده بود ، محمدبن سلیمان ازدی سمرقندی را حکومت ارمنستان داده بود، و از طرفی سهل بن سنباط در ران یاغی شده و برآن ناحیه دست یافته وداخل آن بلاد شده بود ، پس سهل بر محمد شبیخون زد واورا شکست دا، ونیز محمد بن عبیدالله ورثانی در ورثان یاغی شد وافشین منکجور رابر سراو فرستاد تا با وی بجنگد وعلی بن یحیی ارمنی دربارۀ او شفاغت کرد تا معتصم اورا امان داد، پس علی بن یحیی او را آورد، سپس افشین محمد بن خالد بخارا خذاه را حکومت ارمنستان داد وچون وارد شد با صناریه جنگیدو رهسپار تفلیس شد ، پس اسحاق بن اسماعیل  با وی نیکی کرد واو را صله داد ، سپس حکومت ارمنستان را به علی بن حسین بن سباع قیسی داد و مردم ارمنستان اورا چنان زبون شمردند که از ناتوانی وزبونی یتیم نامیده میشود.

پس معتصم خالد بن یزید را والی ارمنستان وناحیه ای اردیار ربیعه قرار داد و چون خبرش به ارمنستان رسید هررئیسی که آنجا بود متحصن گشت وسخت ازوی بیمناک شدند و راه نافرمانی را در پیش گرفتند ، وچون منصور بن خالد را باز گردانید ودستور داد تا علی بن حسین برسر کار باشد ، لیکن چند روزی بیش نکشید که سپاهیان در برذعه بروی انگیختند و جیره های خود را مطالبه کردند . پس گفت: من چیزی ندارم ومالها نزد اهل شهر است و از مردم شهر مطالبه کرد، اما مردم فرمان وی را نبردند و قلعه های خود متحصن شدند ، سپس بیکدیگر پیام فرستادند و فراهم شدند واورا در برذعه محاصره کردندو آنگاه معتصم، حمدویه بن علی بن فضل را بحکومت آن بلاد فرستاد واو رهسپار نشوی شد ویزید بن حصن امان یافته نزد وی آمد ... پس ز بیم آنکه بر او چیره شوند آنان را برنمی انگیخت ( وبا ایشان مدارا می کرد )

در سال 223 رومیان داخل زبطره شدند و هر که را در آن بود، کشتند واسیر گرفتند و بیرونشان بردند، پس چون خبر به معتصم رسید بیدرنگ ازجای خویش برخاست تا آنکه روی زمین نشست و مردم را بجهاد فراخواندوعطیه ها داد وهمان روز در جایی بنام عیون در طرف غربی دجله اردو زدواشناس ترکی را برمقدمه اش پیش فرستاد وروز پنجشنبه ششم جمادی الاولی سال223 بیرون رفت وداخل کشور روم شد و آهنگ سرزمین عموریه کرد که از بزرگترین شهر های آنان بود وجمعیت ومردان بیشتری داشت وآنرا سخت محاصره کرد پس پادشاه روم خبر یافت وبا سپاهی عظیم پیش آمد وچون نزدیک شد، معتصم افشین را با سپاهی عظیم پیش فرستاد تا با شاه رومیان روبروشد وبروی تاخت و اوراشکست داد و از سپاه وی کشتاری عظیم کرد ،سپس پادشاه روم از طرف خود نمایند گانی را با این پیام نزد معتصم فرستاد که آنان که با زبطره چنانکرده اند از فرمان من تعدی کرده اند ومن آن را با مال و مردان خود بنا می کنم و هر کس را از مردم آن گرفته اند باز می دهم وهمه اسیرانی را که در بلاد روم هستند رها می کنم ومردمی را که با زبطره چنان کرده اند روی گردنهای بطریقان نزد تو می فرستم .

معتصم روز سه شنبه 13 روز مانده از ماه رمضان سال 223عموریه را فتح کرد و هر که را در آن کشت و اسیرگرفت ویا طس خالوی پادشاه روم را دستگیر کرد و بهر شهر از شهرهای آنان عبور کرد آنرا ویران ساخت وآتش زد وسپس باز گشت وچون به اذنه رسید ، عباس بن مامون را بزندان انداخت، چه از نافرمانی و ناسازی و فراهم آمدن فرماندهانی نزد وی خبر یافته بود، و برصدو شانزده هزار دینار تو دست یافت و دستور دا که بر سپاهیان بخش گردد و امر شوند که اورا لعنت کنند، پس احصائیه آنان بهشتاد هزار رسید  ودو دینار دو دینار بآنها پرداخته شد و معتصم کمبود آن را از خود پرداخت وعباس را در بند به افشین سپرد تا وی را تبعید کند پس چون به حمد راٌس رسید در گذشت و بقولی افشین در روزی بسیار گرم خوراک پر نمکی باو خورانید و آب را از وی دریغ داشت ، پس بسوی منبج حمل گردیدوآنجا دفن شد.

معتصم برعجیف بن عنبسه که نافرمانی عباس شده بود، خشم گرفت و اورا در بند آهن سنگینی، در حالی که در دهانش نمد هایی بود که بر آن دوخته شده بود وغل عظیمی بگردنش نهاده بود، از اذنه سوار کرد وچون بجایی بنام باعیناثا در یکمنزلی تصیبین رسید ، مرد وهمانجا دفن شد وپسرش صالح بن عجیف در خواست کرد که باو نسبت داده نشود واورا صالح معتصمی بخوانند ، و پدرش را لعنت کرد واز وی بیزاری جست .

مازیار محمد ین قارن بن بنداد هرمز اسپهبد طبرستان پس ار آنکه پدرش مرد ومملکت طبرستان بدست عمویش افتاد نزد ماٌمون آمد، و ماٌمون اورا بردو شهر از شهرهای طبرستان حکومت داد وبعمویش نوشت تا آندو را بوی تسلیم کند ، مازیار رهسپار شد وچون خبر بعمویش رسید، اورا بخشم آورد و نگرانش  ساخت وچنانکه گویی باستقبال وی می شتابد ،بیرون آمد وبا مازیار غلامی هوشمند از پدرش همراه بود ؛پس گفت که : عمویت باین هیئت بیرون نیامده است مگر برای آنکه تورا غافلگیر بکشد پس هرگاه باو نزدیک شدی و از یارانش برکنار ماندی، من حربه را بتو می دهم و آن را در سینه اش فرو بر مازیار چنان کرد و عموی خود را کشت ومملکت بدست وی افتاد وکار حکومت را بدست گرفت وبه ماٌمون نوشت که عمویش با حکومت وی مخالف بود. وچون کارش بالا گرفت نوشت : ازگیل گیلان اسپهبد {اسپهبدان بشوار}خرشاد  محمد بن قارن مولای امیرالمؤمنین . سپس خود را برتر از آن دانست که مولای امیرالمؤمنین بگوید ، وچون کارش بالا گرفت نافرمانی  را آشکار ساخت ویاغی گشت وبقولی افشین با وی مکاتبه کرد و او را بیاغیگری واداشت، پس معتصم  محمد بن ابراهیم را سپاهی بجنگ وی فرستاد و به عبدالله بن طاهر نوشت که او را با لشکر ها کمک دهد، پس محمد باوی  جنگید و عبدالله بر فرستادن لشکر ها بسوی اواصرار ورزید تا محمد با وی بجنگ ایستاد ودره ه وپشته ها را بروی گرفتند و مازیار شبانه بیرون رفت تا دست خود را در دست خویشاوندی از عبدالله نهاد واو را در سال 226(به بغداد ) آورد، پش تازیانه ها بر او زده شد تا مرد ودر پهلویی بابک بدارزده شد.

محمد بن عیسی مرا خبرداد و گفت : مازیار را آوردند و در همان وقت افشین هم زندانی شده بود ، پس ابن ابی دؤاد آن دو را با هم روبرو کرد و به مازیار گفت: این همان افشین است که می گفتی تو را بنافرمانی وادار کرده است. پس افشین باو گفت : بخدا قسم که دروغ ازرعایا ناپسند است تا چه رسد بپادشاهان، بخدا قسم دروغت تورا از کشته شدن رهایی نمیدهد پس دروغ را پایان امر خود قرار مدهد مازیار گفت: بخدا قسم بمن چیزی ننوشته وپیامی نداده جز آنکه ابوالحارث وکیل من، مرا خبرداد که چون بر او وارد شده، باوی نیکی مرده و گرامیش داشته است. پس افشین بزندان باز گردانیده شدو مازیار را آنقدر زدند که مرد و نخستین جهت حبس افشین آن بودکه منکجور فرغانی خالوی فرزندان افشین و جانشین او در آذربایجان، در همانجا یاغی شد واصحاب بابک را نزد خویش فراهم ساخت ورهسپار ورثان گشت ومحمد بن عبدالله ورثانی وجماعتی از هوا خواهان سلطان را کشت، پس معتصم به افشین  گفت : منکجور را از احضار کن افشین ابوالساج معروف به دیو داد را باسپاهی عظیم نزد وی فرستاد وسپس معتصم خبر یافت که منکجور بدستور افشین یاغی شده وبوالساج را تنها بمنظور کمک نزد وی فرستاده است ، پس محمد بن حماد را بریاست ادارۀ برید  فرستاد وبغای ترکی را گسیل داشت تابا منکجور جنگید وچوندر نبرد با وی پافشاری کرد منکجود از درزاری خواستار امان شد وبغا وی را امان داده به سامره آورد وپیش از آن افشین در سال 226زندانی شده بود سپس درحبس بدرود زندگی گفت ودر سامره نزد باب العامه ساعتی از روز برهنه بدار زده شد وآنگاه اورا فرود آورده بآتش سوزانیدند.

کار خلافت  معتصم بیشتر بدست احمد بن ابی دؤاد ایادی قاضی القضات وفضل بن مروان منشی بود ، سپس برفضل خشم گرفت واورا تبعید کرد ودارایی  اورا گرفت ومحمد بن عبدالملک  زیات در وی نفوذ یافت. ریاست پلیس معتصم را اسحاق بن ابراهیم داشت، و فرمانده نگهبانان او عجیف بن عنبسه وسپس افشین و پس از او اسحاق بن یحیی بن معاذ بود وجماعتی از ترکان از جمله : وصیف وسیما دمشقی وسیماشرابی ومحمد بن حماد بن {دیفس} برای وی حاجبی کردند. 

معتصم روز پنجشنبه یازده شب مانده از ماه ربیع الاول سال 227 بدرود زندگی گفت وپسرش هارون بروی نماز گزارد و در قصر خود معروف به جوسق بود دفن شد وسن او 49 سال وحکومتش 8سال بود وشش پسربجای گذاشت : هارون واثق، جعفرمتوکل، محمد، احمد ، علی و عباس.