بیرون آمدن امیر حمزة بن عبدالله الخارجی اندر سنهٔ احدی و ثمانین و مائه

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

 حمزة بن عبدالله ازنسل زو طهماسب بود ومردی بزرگ بود وشجاع و از رون و جول(۴) بود، ازعمال یکی آنجا بی ادبی ها کرد حمزه عالم بود وبراو امر معروف کرد،آن عامل(۵) خواست که او را تباه کند، آخر عامل کشته شد، و حمزه از سیستان برفت و به حج شد و زآنجا باز آمد وگروهی از یاران قَطری بن الفجاة با او، باز خوارج سیستان بر خلف خارجی برخاسته بودند و یاران حضین و مردم بسیار جمع شده مردی پنج هزار. چون حمزه بیامد همگنان او را بیعت کردند و سکر(۶) آمد و 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. کلمهٔ (ولایت) زاید به نظر می رسد.                  ٢. کذا... و ظاهراً ((به خراج)) یعنی به امر خراج. 

٣. کامل ابن اثیر او را حمزه بن اترک السجستانی می نویسد و ظهور وی را در سنهٔ سبع و سبعین و مائه می شمارد (ج ۶ ص ۴٩) و در تاریخ بیهقی وی را (حمزه بن آذرک)  ضبط کرده و گوید در سنهٔ ٢۱٣ از جانب ترشیز آمد به سبزوار و قصبهٔ بیهق را قتل عام کرد (نسخهٔ خطی ص ۵٨) و ظاهراً:  اترک، ادرک، آذرک یکی باشد که دوستان حمزه او را عبدالله نامیده اند. 

۴. رون و جول درست معلوم نشد در کدام قسمت سیستان بوده است ولی لفظ (جول)  در لهجهٔ خراسان و سیستان امروز به معنی کویر و صحرای فقر است و بدین قیاس می باید (رون و جول)  از نواحی کناره صحرای کویر که به سیستان و بلوچستان و کرمان متصل است بوده باشد. 

۵. در اصل (آن عالم) بوده و اصلاح شد.

۶. کذا فی الاصل: و این نام در این کتاب به چند قسم ((لشکر-بسکر-بسکو)) آمده است (رجوع شود به حاشیه ٩ ص ٨۶).




اینجا بیرون آمد و اشکرا(۱) شد، و عیسی بن علی بن عیسی با سپاه به حرب او شد و حفص بن عمر بن ترکه را بر سیستان خلیفت کرد، روز آدینه اندر شوال سنهٔ اثنی و ثمانین و مائه به حرب حمزه شد و سیفِ عثمان طارابی و الحضین بن محمد القوسی و روق بن حریش با عیسی بن علی بدین حرب شدند و حربی صعب بکردند و خوارج بسیار مردم ازیشان بکشتند و عیسی بن علی به هزیمت برفت سوی خراسان و این مهتران با او به خراسان رفتند به راه بیابان چنان که شاعر گوید: 

شعر

یَا ابنَ عَلیٍ اَینَ تَسریِ  فِی الفَلا           وَ  کُنتَ  لَیثَ  الغابِ  قَبلُ  مُرسلا

بَینَ   یَدَی  حَمزَة   فِی  قبله(٢)           فَصرِتَ   فِی  الجُبنِ   لَدَینا  مَثَلا

چون حال چنین بود خوارج بیامد[اند] به در قصبه و حفص بن عمر بن ترکه متواری شد و حمزه بامداد بر غَلس(٣) به در شهر آمده بود، بانک نماز بسیار اشنید(۴) ازین شهر که آن را عدد واحصا نبود، عجب ماند، آخر گفت: باز گردید که برشهری که اندر آن چندین تکبیر و تهلیل بگویند شمشیر نباید کشید. به حلافاباد(۵) فرود آمد و رسول فرستاد که من با عامهٔ شهر حرب نخواهم کرد، خلیفت سلطان را گوی بیرون آی تا حرب کنیم، نگاه کردند حفص بن عمر ترکه رفته بود وبه جای(۶) اندر نهان شده، شاعر لشگر حمزه این دو بیت بگفت:

شعر

مَن  ذَا   ابَداً(٧)   امیراً   هارِباً          مُتوارِیاً  فِی  اَرضِهِ   مِن  اَهلِهَا

حَفصُ بِن ترکَهَ قَدرَ آه(٨) خائفا          مِن  سَطوَتِ  قَدعایَنوا  مِن قَبلِها

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. کذا. ظ: اشکرا به معنی آشکارا، در لهجهٔ خراسان از قدیم تا به امروز غالباً الف ها به فتحه تبدیل می شود در قدیم همچون (شکار- شکر- اوبار- اوبر- بار- بر- شمار- شمر و غیره) و امروز مانند (هرکاره- هرکره- یارک- یره- خانه-خنه- آدم- ادم- و غیره) و تصور می کنم لغت (اشکرا- آشکارا) نیز از همان قبیل باشد.

ها.کذا... و ظاهراً: فی قبیلة- قبیله؟                      ٣. الغلس محرکة: تاریکی آخر شب (قاموس).

۴. اشنید- و نظیر آن که الف پهلوی را به حال خود گذاشته اند درین کتاب بسیار است مانند (اسپرد) و غیره. 

۵. حلافاباد و حلفاباد هر دو در این کتاب نامبرده شده و در کتب جغرافیا این نام نیست و معلوم است که از قراء نزدیک زرنج بوده است.

۶. ای دیگر هم گفتیم که یاهای نسبت و غیره که به کلمات یائی درآید گاهی در این کتاب بیفتد مانند نیکوی عوض نکوئی و به جای عوض به جائی.                                 ٧. کذا... ظ: و من رأی ابداً. من ذا رأی ابداً؟ 

٨. نراه؟...





پس حمزه مردمان سواد سیستان را همه بخواند و بگفت یک درم خراج و مال بیش(۱) به سلطان مدهید چون شما را نگاه نتواند داشت او من از شما هیچ نخواهم و نستانم که من بر یک جای نخواهم نشست. و زان روز تا این روز به بغداد بیش از سیستان دخل و جمل(٢) نرسید، آخر بر آن جمله اتفاق افتاد و مردمان قصبه بر ولایت امیرالمومنین رشید بودند و خطبه همی کردند، وهنوز آن خطبهٔ بنی العباس بر جای است، اما مال منقطع گشت. باز این بزرگان سیستان که با عیسی بن علی سوی علی بن عیسی رفته بودند اندر خواستند تا حفص بن عمر را صرف(٣) کرد که او عاجز بود و سیف بن عثمان الطارابی را بر نماز و حرب به سیستان فرستاد و حضین بن محمد القوسی را بر خراج، و اندر آمدند در محرم سنهٔ ست و ثمانین و مائه.