نشستن عبدالملک مروان بن الحکم به خلیفتی
و کنیت او اباذنان(۱) بود و نشستن او اندرماه رمضان سنه خمس و ستین بکند. بازگشتیم به حدیث عبدالله بن الزبیر، واو حارث بن عبدالله را از عراق معزول کرد و عراق برادر خویش را داد مصعب بن الزبیر، و مصعب نامه کرد و بر عمل سیستان عبدالعزیز را قرار داد، و همیشه عبدالعزیز به سیستان بود تا سنه اثنی و سبعین که مصعب ابن الزبیر قصد عبدالملک کرد و راه شام با سپاه بزرگ برگرفت و عبدالملک نیز قصد او کرد و راه عراق برگرفت، تا هر دو سپاه به دیر جاثلیق فراهم رسیدند و میان شان وقعت ها و حرب ها بسیار بود تا یگراه که هزیمت برسپاه مصعب افتاد و مصعب کشته شد که گریز نکرد، و او چهل ساله بود.پس چون سال هفتاد وسه اندر آمد عبدالملک حجاج ابن یوسف را فرستاد به حرب کردن با عبدالله بن الزبیر، حجاج به حرم اندر آمد و منجنیق بر کعبه راست کرد و چندگاه آنجا ببود و اندر حرم مردم همی کشت، تا یک راه که عبدالله ابن الزبیر کشته شد روز شنبه سیزده روز مانده ازجمادی الاولی سنه ثلث و سبعین، وبریکی درخت خرما نگونسار بی سرفرو آویخت وکار بر عبدالملک قرار گرفت. پس عبدالملک عراق و خراسان و سیستان حجاج را داد، پس حجاج امیة بن عبدالله(٢) را خراسان و سیستان داد و امیّه پسرخویش را عبدالله بن امیه سیستان داد.
______________________-
۱.کذا با ذال معجمه، الذنان به ضم الذال مُخاط یسیل من الانف (صحاح) و در تمام کتب تاریخ کنیت عبدالملک را ابوالولید آورده اند و در کتاب ((المستطرف فی کل فن مستظرف)) می نویسد: عبدالملک مروان را رشخ الحجاره به سبب بخل و ابوالریان به واسطه گند دهانش گفتند(ج ٢ص ۴۶ س ۱۰) و در کامل ابن اثیر (اباذبان) با ذال و باء موحده آمده (ج ۴ ص ۱٧٩ س ٧) ,و حبیب السیر گوید: ((در تاریخ نباکتی مسطور است که نتنی در غایت ردائت از دهان عبدالملک به مشام می رسید به مثابه که اگر مگس به ریشش می نشست از تعفن آن رایحه می مرد بنابر آن او را ابو الذباب می خواندند (ج ۴ جزو دوم ص ۱۴ چاپ بمبی) و معروف: (اباذبان) با ذال و تشدید باء موحده است. ٢. و هو امیة بن عبدالله بن خالد بن اسید بن ابی العیص (طبری س ٢ ج ٢ ص ۱۰٣٢) و بلاذری می گوید ((امیه بن عبدالله را عبدالملک مروان به خراسان فرستاد نه حجاج)) زیرا آن وقت هنوز حجاج به ولایت عراق منصوب نشده بود (ص ۴۰۶) و طبری می گوید در سال هفتاد و هشت عبدالملک امیه بن عبدالله را از خراسان معزول