صلح کردن امیر خلف با امیر حسین و فرود آمدن از حصار
و امیر حسین از احصار فرود آمد، و امیر خلف از مقابر بیرون آمد، و او را اندر بر گرفت و هر دو بسیار بگریستند و امیر خلف این آیت بر خواند: وَ قَد نزغ(٢) الشَّیطانُ بَینی و بَینَ اِخوَتی(٣)، پس گفت: شکرالله تعالی که زنده بودم تا این موافقت بدیدم و چشم حاسدان و بدگویان بدین نیکوئی دردناک! ای سبحان الله العظیم تو و من امروز برادرانیم و زان خاندان بزرگ تو مانده ئی مرا، و پشت مرا قوّت به تو[1]ست، ولایت را چه خاطر(۴) باشد، اکنون که این کار نیکو شد آنچه هست از تو دریغ نیست چون کنون اتقاق افتاد، پیش گیریم(۵) که همه ولایت عالم میراث ماست و بیگانگان دارند، اکنون که دل ها راست شد و ایزد- تعالی و تقدّس – این کار نیکو گردانید اثرِ فتح نصرتِ همه عالم است به برکات تو! و او را برنشاند وخود برنشست(۶) و هر دو لشکر و غلامان به یک جمع برفتند، و امیران هردو برار، عنان زنان: و او را به کوی فراه فرود آورد و نُزلِ نیکو(٧) و خلعت هاء بسیار فرستاد، و غلامان او همه یکان یکان بنواخت و زر وصِلت داد وبیستگانی داد، و شراب و مطربان فرستاد، و گفت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱.این رسم درین کتاب تکرار شده است که در بعض موارد به جای ضمیر غایب ضمیر متکلم می آورد و به هر یک در جای خود اشارتی رفته است. ٢. اصل: نزع.
٣.اصل آیه: من بعد ان نزغ الشیطان بینی و بین اخوتی (قرآن سوره یوسف، عشر ۱۰).
۴. کذا... والخاطر ما یخطر فی القلب، الهاجس. و به اصطلاح امروز((چه خبال)) و نیز شاید: چه خطر –یعنی: چه اهمیت
۵. یعنی: مصمم شویم.
۶. برنشستن همه جا معنی سوار شدن است و این فعلی است مرکب و نظایر دیگر هم دارد همچون: در نشست یعنی جای گیر شد و فرو رفت- فرو نشست یعنی رسوب کرد و یا خاموش شد و یا غبار و دود و غیره مرتفع شد.
٧. نزل به ضم نون و سکون زاء معجمه((النزل ما هُبی ء الضیف – المنجد)) تدارکی است که برای مهمان دیده می شود.
امیر حسین شراب دوست دارد: تا ده روز برآمد پیغام داد که دانم که دلت گرفته است از تنگی و بوسِ(۱) حصار، چون آید که روزی چند به درِ طعام رویم تنزُّه و صید و تماشا را، تا دلت بگشاید و از آنِ کودکان؟ امیر حسین گفت: سخت صواب آمد: بساختند و برفتند و به هر کده ای مهمانی ساخته بودند نیکوتر بساخت و به بیست روز او را ماتم داشت و بسیار بگریست! وغلامان او را بخواندو گفت: چه خواهید تا کنم اندر کار[شما]اکنون که قضا[کار] کرد، لامرد لقضاءلله ، ایشان زمین بوسه کردند، گفتند: ما میراث خداوندیم [و]بندۀ اوئیم، اگر خدمت را بشائیم بدارد، اگر نه بفروشد، پس همه را نیکو بنواخت و همه را خانه و ضیاع وزن داد به سزا، وکار امیر خلف مستقیم شد اندر پادشاهی سیستان.