پیشگفتار تاریخنامه هرات
تاریخنامۀ هرات
تألیف
سیف بن محّمد بن یعقوب الهروی
تصحیح
غلامرضا طباطبایی مجد
(تصویر کتاب با نوشته ) ( تصویر با نوشته )
تاریخنامۀ هرات
تصحیح
غلامرضا طباطبایی مجد
( تصویر با نوشته (انتشارات اساطیر۳۹۰) )
فهرستنویسی پیش از انتشار کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران
سیفی هروی ، سیف بن محمد ، ۶۸۱-۷۲۱ ؟ ق.
تاریخنامه هرات / تألیف سیف بن محمد بن یعقوب الهروی ؛ تصحیح غلامرضا طباطبایی
مجد . تهران : اساطیر ، ۱۳۸۳ .
ISBN 964-331-221-6 ۸۲۸ ص . ( انتشارات اساطیر ، ۳۹۰
فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا .
واژه نامه
کتابنامه به صورت زیر نویس
نمایه .
۱. هرات - - تاریخ . ۲. هرات - - آثارتاریخی. ۳.نثر فارسی - - قرن ۷ق.الف.
طباطبایی مجد ، غلامرضا ف ۱۳۲۸ - ،مصحح. ب. عنوان.
۸۷۸/۹۵۵ DSR ۹س ۳۵ ر/۲۱۲۷
کتابخانه ملی ایران ۱۳۸۳ ۹۶۹-۸۳م
با همکاری
تاریخنامۀ هرات
تألیف : سیف بن محّمد بن یعقوب الهروی
تصحیح : غلامرضا طباطبایی مجد
چاپ اول : ۱۳۸۳
حروفچینی : صدقیان
لیتو گرافی و چاپ : دیبا
تیراژ : ۲۲۰۰ نسخه
شابک : ۶-۲۲۱-۳۳۱-۹۶۴
حق چاپ محفوظ است.
آدرس :میدان فردوسی ، اول ایرانشهر ، ساختمان ۱۰
(دو تصویر با نوشته در خط ۱۶) تلفن : ۸۳۰۰۱۴۸-۸۸۲۱۴۷۳ نمابر : ۸۳۰۱۹۸۵
فهرست مندرجات
۱.پیشگفتار مصحح ..............................................................................................................۷
۲.مقدمه دکتر زُبیر صدیقی ...................................................................................................۲۳
۳.متن کتاب ....................................................................................................................۴۶
۴.پاره ای از لغات و واژه های ترکی – مغولی ..........................................................................۷۸۱
۵.معنی و شرح پاره ای از لغات و ترکیبات مُغلَق فارسی ...............................................................۷۸۱
۶.فهرست راهنما ............................................................................................................۷۹۷
پیشگفتار
حملۀ خانمان سوز و ویرانگر مغول در اوایل قرن هفتم هجری به فلات ایران اگرچه باعث تباهی کرور تا کرور نفوس بی گناه ، نابودی مراکز علم و ادب و کتابخانه ها ، و تنزّل و اانحطاط ادبیات و فرهنگ و هنر آن گشت ، لکن آن گونه که علاّمه قزوینی در مقدمۀ جامع و مبسوط خویش بر جهانگشای جوینی بدان اشارت داشته «یک شعبۀ مخصوصی از ادبیات یعنی فنّ تاریخ۱ در عهد مغول رواجی تمام گرفت و ترقّی عظیم نمود و کتب نفیسه از بهترین کتب تاریخیّه که تا کنون به زبان پارسی نوشته شده است در آن تألیف شد .»
شاخه ای از این کتب تاریخی جنبه عمومی دارند که بر تارک آنها سه اثر ماندگار و عظیم چون ستاره هایی تابناک می درخشند.این سه اثر جاویدان که از بابت اشتمال بر اطّلاعات وسیع از تاریخ مغول به خصوص شعبه ای از مغول که در ایران با عنوان «ایلخانان» سلطنت نمودند و تأثیر انکار ناپذیری در تمام شئون زندگی مردم گذاشتند ، عبارتند از :
تاریخ جهانگشا۲ ، تألیف علاءالدّین عطا ملک بن بهاءالدّین محمّد جوینی ، دبیر
۱.عنایت و رواج هنر های ظریفه نیز یکی دیگر از ره آورده های حضورمغول در ایران بود که همرته فن تاریخ نویسی مطابق با روح متعالی مردم ایران رو به ترقّی نهاد.
۲. کتاب بر حسب تقسیم خود مؤلف در سه مجلّد است ؛ جلد اول: مشتمل بر عادات و رسوم مغول ، یاسایِ چنگیزی ، خروج چنگیز خان، تاریخ اقوام اویغور و عقاید و رسوم آنها ...؛ جلد دوم: در تاریخ خوارزمشاهیان ، قراختائیان، ایلک خانیان و آل خاقان ؛ جلد سوم : در تاریخ منگوقا آن و تفصیل حملۀ هلاکو به ایران و قلع و قمع اسماعلیان و تاریخ و شرح مذهب آنها. نثر تاریخ جهانگشا منشیانه و متین است و در موضوع خود این کتاب از مراجع معتبر است و مطالبی در آن آمده است که در هیچ کتاب دیگری به دست نمی آید. این کتاب از زمان تألیف اشتهار داشته و مورخین بزرگی مانند وصّاف الحضرة ، رشیدالدّین فضل الله ، ابن العبری ، ابن الطقطقی، مؤلفین تاریخ گزیده ، تاریخ بناکتی، روضة الصفا، حبیب السّیر و غیر هم از آن ترجمه و نقل و اقتباس کرده اند. جهانگشا توسط شادروان علاّمه قزوینی تصحیح و شرح شده است.
مخصوص امیر ارغون آقا حاکم کّل بلاد ایران و گرجستان دو آسیای صغیر ( در سال ۶۵۸ه.ق).
جامع التواریخ ،۱تألیف خواجه رشیدالدّین فضل الله بن ابی الخیر همدانی ، طبیب مخصوص آباقاخان و پس از آن قریب بیست سال وزیر غازاخان و برادرش اولجایتو (درسال ۷۰۱ ه.ق).
تاریخ وصّاف، ۲تألیف شهاب الدّین عبدالله بن عزّالدّین فضلالله شیرازی معروف به وصّاف الحضره (درسال۷۲۸ ه.ق).
البته به جز این «آثار الثلاثه» که در حقیقت امّهات کتب تاریخی دورۀ مغول به شمار می آیند ، آثار دیگری نیز در این خصوص از اتیلای مغول تا اوایل دورۀ صفوی به رشتۀ تحریر در آمدند که ذکر عناوین آنها خالی از لطف نخواهد بود :
تاریخ گزیده، ۳حمدالله مستوفی (سال تألیف ۷۳۰ ه ) که خلاصه و تقلید مانندی
۱.تاریخ رشیدی تاریخ عمومی جامع و مفصّل ، متعلّق به حدود سال ۷۱۰ ه ق است .این کتاب جامع شامل اخبار ملوک و انبیاء سلف و تاریخ خلفا و سلاطین اسلام تا عهد اولجایتو ، و همچنین متضمّن تاریخ اقوام ترک و چین و هند و مغول و یهود و فرنگ است ،و در تدوین آن مؤلف از مآخذ مختلف استفاده کرده و مندرجات بعضی از تواریخ سابق را تلخیص و نقل کرده است.جامع التواریخ اولین تاریخ عمومی فارسی است که در تاریخ احوال مردم آسیا نوشته شده است.غیر از کاترمر که قسمت راجع به هلاگو خان را از «جامع التواریخ» چاپ کرده است ،برزین،بلوشه و کارل یان نیز هر یک اجزائی از آن کتاب ار تصحیح و طبع کرده اند.آخرین چاپ منقّح آن با حواشی و فهارس جامع در چهار جلد توسط محمّد روشن و مصطفی موسوی به سال ۱۳۷۳ ش منتشر شده است.
۲.یا تجزیةالامصار و تزجیة الاعصار کتابی است تاریخی به زبان فارسی و وصّاف الحضرة، مشتمل بر پنج جلد در تاریخ مغول.این کتاب به تصریح خود مؤلف در دیباچه ،ذیل«تاریخ جهانگشای جوینی» است و وقایع سال های ۶۵۶-۷۲۸ ق را در بر دراد.این کتاب را نثری است مصنوع و پیوسته در آن رعایت جانب لفظ و اهمال جانب معنی گردیده، تا آنجا که کار به اطناب مُمِلکشیده، ولی در موضوع خود بسیار معتبر و مهم است.حسین افندی بغدادی معروف به نظمی ذاده (متوفی ۱۱۳۰ ق). شرحی به ترکی به نام «شرح و وصّاف »بر آن نوشته است و لغتنامه هایی به ترکی و فارسی بر آن ترتیب داده است.
۳.تاریخ عمومی عالم است در یک مقدمه و شش باب ، از بدو خلقت تا ایام وزارت خواجه رشیدالدین فضل الله که در سال ۷۳۰به نام وزیر مزبور تألیف گردیده و چنین می نماید
است از جامع التواریخ خواجه رشیدالدین.
تاریخ بناکتی،۱داود بن ابی الفضل محمّد بناکتی(سال تألیف ۷۱۷)که بنا به تصریح خود مؤلف تلخیصی است از جامع التواریخ.
نظام التواریخ،۲قاضی بیضاوی صاحب تفسیر مشهور (سال تألیف ۶۷۴ ه. ق)
مجمع الانساب،۳شبانکاری (سال تألیف ۷۳۳ه)
ظفرنامۀ تیموری،۴شرف الدّین علی یزدی (سال فوت ۸۵۸ ه)
که منتخبی است از جامع التواریخ رشیدی و مستوفی دو فصل: یکی در تاریخ علما و اثمه و فضلا و شعرای عرب و عجم، و دیگری در تاریخ و جغرافیا و بزرگان شهر قزوین بر آن افزوده که از مهمترین ابواب کتاب است. این کتاب اول بار در سال ۱۹۱۰میلادی توسط ادوارد براون چاپ عکسی شده کل کتاب بین سالهای ۱۹۳۶-۱۹۳۹ در تهران منتشر شده است.
۱.تاریخ عمومی عالم است، از خلقت آدم تا جلوس ابو سعید خان که در سال ۸۱۷ق. تألیف شده است، و به قول مؤلّف تلخیصی است از جامع التواریخ رشیدی. این کتاب بر خلاف تواریخ دیگر اسلامی مطالب نسبتاً دقیقی از احوال ملل غیر مسلمان از قبیل یهود و عیسویان و هندیان و مغول را شامل است و یکی از مراجع معتبر عهد مغول به حساب می آید.
۲.تاریخ مختصریست با عبارات بسیار ساده و موجز در طبقات مختلفۀ سلاطین ایران و خلاصه ای از زمان آدم ابوالبشر (ع) تا سال تألیف (۶۷۴ ه ق ) مؤلف آن ابو الخیر قاضی القضاة ناصرالدین ابی سعید عبدالله بن عمر بن علی البیضاوی صاحب تفسیر معروف «انوار التنزیل» و مشهور به «تفسیر بیضاوی »است.از آثار دیگرش «منهاج الوصول الی علم الاصول م و«الغایة القصوی» درا می توان نام برد.قاضی بیضاوی پس از این که از منسب قاضی القضاة در شیراز برکنار شد به تبریز رفت و به تدریس پرداخت و در همانجا در گذشت.
۳.تاریخ عمومی است تألیف محمد بن علی، شاعر و مورخ ایرانی، اهل شبانکاره. از مدّاحان خواجه غیاث الدین محمد وزیر ابو سعید بهادرخان بود. مؤلف اثر خود را در سال ۷۳۳ه ق شروع و در سال ۷۳۶ ه ق به اتمام رساند، ولی این اثر در حادثۀ از بین رففت، ولی شبانکاره ای بعد ها مقارن سال ۷۴۳ه ق دوباره آن را نوشت. کتاب حاوی مطالبی در مورد مغول و نیز مطالب سودمندی در باب دورۀ ایلخانی اولجایتو و ابو سعید و ملوک فارس و شبانکاره و هرمز.
۴.تاریخی است به نثر فارسی در سر گذشت امیر تیمور، با نثر مُغلَق و متکلّفانه. ظاهراً مؤلف کتاب خود ار از کتاب سلف خود یعنی«ظفرنامۀ شامی» تألیف نظام الدین شامی (سال تألیف ۸۰۴ ه ق ) اخذ نموده، بدون اشاره به مأخذ این کتاب یک بار در کلکته و بار دیگر در تهران به چاپ رسیده است. کتاب مزبور به «ظفرنامۀ تیموری » و «ظفرنامۀ
مطلع السّعدین،۱کمال الدّین عبدالرزاق سمرقندی.
زبدة التواریخ،۲حافظ ابرو ( متوفی ۸۳۳ ه )
مجمل فصیحی،۳فصیح الدّین احمد بن جلال الدّین محمّد خوافی.
روضة الصفا،۴میر خواند.
شاخۀ دیگر کتبی هستند که در اوضاع و احوال منطقۀ خاصّی از خاک پهناور ایران نوشته شده اند مانند تاریخ بخارا۵ نرشخی ؛ تاریخ سیستان۶از مؤلفی مجهول ؛ تاریخ
یزدی » شهرت دارد. این ظفر نامه چندین بار نیز به فارسی تلخیص شده و محمد بن احمد عجمی آن را به ترکی ترجمه کرده است.
۱.تاریخی است مشتمل بر وقایع تاریخی یکصد و هفتاد سال از تولد سلطان ابو سعید ایلخانی تا وفات میرزا ابو سعید گورکاانی، و از این دو « ابو سعید» که به عقیدۀ مؤلف دو ستارۀ سعد اًند، نام این کتاب استخراج شده است.
۲.کتابی است در تاریخ عمومی به تصریح بعضی اسم اصلی آن «مجمع التواریخ سلطانی » است که مؤلف آ« حافظ ابرو آن را بر چهار جلد تقسیم کرده و مشتمل است بر تاریخ عالم از بدو خلقت تا زمانی تیمور(سال تألیف ۸۳۰ ه ق) کتاب در شرح سلطنت شاهرخ تیموری سند معتبر و اصیلی است.
۳.تاریخی است عمومی از هبوط آدم تا روزگار مؤلف مشتمل بر مقدمه و دو مقاله و خاتمه. کتابب در سه مجلّد در مشهد طی سالهای ۱۳۳۹-۱۳۴۱ ش یه تصحیح مرحوم فرّخ چاپ شده است.
۴.از جمله کتب معتبر دورۀ صفویه تألیف محمد بن خاوند شاه معروف به «میر خواند » است که در هفت مجلد- که شش جلد نخستین آن را خود میرخواند نوشته و مجلد هفتم آن را نوۀ دختری اش غیاث الدّین خواند میر بر آن افزوده – تألیف شده است. کل هفت جلد تا وقایع سلطنت سلطان حسین بایقرا (متوفی ۹۱۲ ه ق ) آمده. بعد ها رضاقلی هدایت سه جلد دیگر به عنوان تتمه بر آن افزوده و تاریخ سلسله های بعد از او را تا زمان خود نقل کرده است.
۵.کتابی است مشتمل بر تاریخ بخارا از قدیم الایّام تا فتح آن بدست چنگیز خان اصل کتاب به عربی بوده و در سال ۳۳۲ ق توسط ابوبکر محمد نرشخی تألیف شده و اکنون در دسترس نیست. در سال ۵۲۲ ق ابو نصر احمد بن نصر قُبادی آن ار به فارسی ترجمه کرده و مقداری از مطالب آن را که به نظرش مفید نبوده حذف کرده است و در سال ۵۷۴ ق محمد بن زُفَر بن عمر آن را تلخیص /کرده و به نام برهان الدین عبدالعزیز بن مازه مفتی بخارا موشّح کرده است. اصل کتاب در موضوع خود معتبر و خالی از تملّق و گزافه گویی است.
۶.کتابی است تاریخی که مؤلف آن معلوم نیست و مشتمل است بر تاریخ سیستان
طبرستان1ابن اسفندیار ؛ تاریخ رویان۲ مولانا اولیاءالله اَملی ؛ تاریخ بیهق۳ ابو الحسن علیّ بن زید بیهقی معروف به «ابن فندق » ؛ تاریخ قم۴ حسن بن محمّد بن حسن قمی و غیره. در بین این همه کتب و آثار تاریخی محلّی و منطقه ای ، شاخص ترین منطقه و سرزمینی که کتب گران سنگ و ماندگار در این مقطع زمانی در خصوص اوضاع تاریخی و اجتماعی آن به رشتۀ تحریر در آمده خراسان است و در رأس آن شهر هرات.
عظمت و اهمیت این شهر باستانی در سرزمین خراسان و مقام ارجمند علمی و ادبی و سیاسی آن در تاریخ «ایران خاوری » در ادوار مختلف اسلامی به ویژه بین سده های هشتم و نهم هجری گروهی از دانشمندان و مورّخین و افاضل را به خود معطوف داشته و در تاریخ حوادث سیاسی و شرح اوضاع ادبی و اجتماعی و تاریخی آن کتاب ها تألیف کرده اند.
از قدیم الاّیام که به دو سبک مختلف توسط دو نفر تألیف شده است. قسمت اول تا حوادث سالهای ۴۴۴-۴۴۵ ه ق (اوایل عهد تسلط سلجوقیان) را شامل است و قسمت دوم دنبالۀ تاریخ سیستان را تا حوادث سال ۷۲۵ ه ق رالإ اين كتاب ىر سال ۱۳۱۴ ه ش به اهتمام ملک اشعراء بهار در تهران چاپ شده است.
۱.تاریخ طبرستان است از قدیم الایّام. در موضوع خود از مآخذ معتبر است و مطالبی در بر دارد که در جای دیگر نمی توان بدان دست یافت ؛ از جمله اشعاری که به زبان طبری گفته شده. کتاب وقایع را تا سال ۷۶۰ ه ق شامل است و تقریباً حوادث ۱۵۰سال ، لاحقه مانند، بر کتاب ابن اسفندیار افزوده شده، و احمد کسروی نخستین کسی است که دریافت این لاحقه از مولانا اولیاء الله اَملی است.
۲.کتاب تاریخی است از مولانا اولیاء الله اَملی مشتمل بر یک مقدمه و هشت باب در تاریخ «رویان» از قدیم الایّام تا سال تألیف (۷۶۴ ه ق ). این کتاب در سال ۱۳۱۳ ش بدون تحقیق و دقت و فهارس در تهران چاپ شده است.
۳.تاریخ شهر بیهق است و خاندانها و بزرگان و دانشمندان آن. فصلی از آن در ذکر شعرایی است که از ناحیۀ بیهق برخاسته اند و فصلی دیگر در ذکر فضلایی که ذواللسانین بوده اند. تاریخ بیهق یکبار به سال ۱۳۱۷ ش و بار دیگر در ۱۳۴۵ ش به چاپ رسیده.
۴.اصل آن به عربی بوده تألیف حسن بن محمد بن حسن قمی که در سال ۳۷۸ ق به نام صاحب بن عبّاد تألیف گردیده. متن عربی از بین رفته و سالها بعد ( حدود ۸۰۶ ه یا ۸۲۵ ه ) حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی آن را به فارسی ترجمه کرده. در سال ۱۳۱۳ ه ش در تهران چاپ شده است.
کاتب چلبی در «کشف الظّنون»۱ از هفت عنوان کتاب که در تاریخ هرات و خطّۀ پوشنگ، به نظم و نثر ، در زبان فارسی نوشته شده یاد می کند:
۱.تاریخ هرات،تألیف ابو الحق احمد بن محمّد بن یونس البزّاز.
۲.تاریخ هرات،تألیف ابو نصر عبدالجبار بن عبدالرحمن الفامی.
۳.تاریخ هرات،تألیف ابو اسحق الحّداد.
۴. تاریخ هرات،تألیف ابو نصر القیسی.
۵. روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات،۲ تألیف معین الدّین محمّد الزمچی الاسفزاری.۳
۶. تاریخ هرات، تألیف نورالدّین عبدالرحمن الجامی؟
۷.کُرَتْ نامه، ربیعی پوشنگی پسر خطیب پوشنگ هرات.
فهارس و معاجم معتبر دم دست حاکی از این است که از این هفت جلد کتاب تنها «روضات الجنّات» زمچی اسفزاری بر جای مانده که به سال ۱۳۳۸ ش در دو جلد به
۱.« کشف الظُنُون» کتابی است به عربی در معرفی کتب فارسی، عربی و ترکی و نیز معرفی علوم و فنون، به تألیف حاجی خلیفه. این کتاب از نظر وسعت دامنۀ مواد و اطلاعات خاصی که در باب کتابها و مؤلفین آنها دارد، از مهم ترین کتاب ها در کتابشناسی و رجال به شمار می رود. به لخاظ اهمیتی که کشغ الظنون داشته از زمان تألیف تا قرن اخیر تکمله و ذیلهایی بر آن نوشته اند که معروفترین آنها « ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون» تألیف اسماعیل پاشا بغدادی است.
۲.کتابی است در تاریخ و جغرافیای هرات که ظاهراً مألف آن را بین سالهای ۸۹۷-۸۹۹ ه ق تدوین کرده است.روضات الجنات حاوی معلومات سودمندی است در باب هرات و سایر بلاد مهم خراسان قدیم و مخصوصاً ذکر ابنیه و مزارات و احوال عمران هرات در عهد تیموریان. این کتاب در دو جلد ضمن انتشارات دانشگاه تهران به سال ۱۳۳۸ و سال ۱۳۳۹ ه ش چاپ شده است و یکبار هم در ۱۳۸۱ ق. / ۱۹۶۱ م. در علیگر به چاپ رسیده.
۳.مورّخ، مترسّل، شاعر، خوشنویس و از نویسندگان نامدار خراسان و از سخندانان بر جستۀ دربار سلطان حسین بایقرا که معاصر معین الدین محمد خوافی، خواند میر و میر خواند بوده است. از این رو با شاعران و هنرمندانی بزرگ چون عبد الرحمان جامی، کمال الدّین بهزاد و سلطانعلی مشهدی نشست و برخاست کرده است. نسبت زمچی یا زامچی وی را می توان نسبتی غیر قیاسی دانست به زام یا جام که اسفزار از جمله دهستانهای آن بوده است.
دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۸.
همّت سیّد محمد کاظم امام چاپ و منتشر شده است و گویا از کتاب «کرت نامه» نیز یک نسخه در کتابخانۀ خصوصی دانشمند و سخنور شهیر آقای « سرور خان گویا» در شهر کابل موجود می باشد. و ظاهراً سایر کتب مندرجه در این فهرست را باید از ضایعات ادبی به شمار آورد.
از جمله کتبی که در خصوص تاریخ هرات نوشته شده و از فهرست کشف الظّنون کاتب چلبی فوت شده چهار کتاب مهم است:
۱.کتاب « مرصد الاقبال السلطانیه و مرصد الامال الخانیه » یا « مزارات هرات» تألیف مولی عبدالله بن عبد الرحمن الحسینی المعروف به الاصیل الواعظ الهروی که کتابی است در شرح احوال و تاریخچۀ زندگانی و سنین ولادت و وفات و مزارات ۲۰۹ تن از رجال نامدار هرات که در زمان سلطنت غیاث الدّین ابو الفتح سلطان ابو سعید گورکانی تألیف نموده است.
۲.« خلاصة الاخبار فی بیان احوال الاخیار» مشتمل بر تاریخچه شهر هرات در عهد سلطنت سلطان حسین میرزا بایقراست.
۳.مثنوی « سام نامه » تألیف سیفی هروی مؤلف کتاب حاضر، که یکی از تواریخ هرات است. این مثنوی حماسۀ تاریخی و چکامه رزمی است «در بیست هزار بیت در پنجاه جز و مصوّر» بر منوال شاهنامۀ فردوسی در شرح جنگهای پهلوان معروف هرات جمال الدین ممحمد سام-سپهسالار خراسان و سردار سپاهیان دولت کُرَتْ در هرات- با سردار سپاه سلطان اولجایتو مغولی. مثنوی «سام نامه» به تصریح محمد کاظم امام یکی از حماسه های ملّی ایران به شمار می رود، زیرا جنگ های پادشاهان کرت در رأس سپاهیان خراسان و جانبازی های پهلوانان هرات به سپهسالاری جمال الدّین محمّد سام با لشکر اولجایتو سلطان و ضرب شستی را که پهلوان جمال الدّین محمّد سام با کشتن دانشمند بهادر فرمانده سپاه مغول به حکومت ایلخانی نشان داد، همه برای جلوگیری از توسعه طلبی و بسط روزافزون امپراطوری مغول در خاک ایران بوده است.۱
آن گونه که در کتب مربوط به تاریخ هرات، از جمله همین اثر ، تنها نسخۀ دستنویس این مثنوی حماسی-که به مناسبت نام این سردار ملی و شجاع آن را به نام
۱.مقدمۀ محمد کاظم امام بر روضات الجنّات، ج ۱ ، ص ۴۰.
«سام نامه » موسوم کرده – در وقت فتح هرات بر دست بُوجایْ پسر دانشمند بهادرِ مقتول به دست جمال الدّین محمد سام ، افتاد. آن گونه که سیفی هروی در تضاعیف کتاب تاریخ هرات خود اشاره به این فتح و دستگیری خود دارد «سام نامه» به دستور بوجای نابود می شود. اما قطعاتی از آن مثنوی را خود سیفی در کتاب حاضر به مناسباتی ذکر کرده است.
۴.کتاب ارجمند و گران سنگ « تاریخ نامۀ هرات» سیفی هروی ، یعنی همین کتابی که پیش رو دارید. سیف بن محمد بن یعقوب الهروی ، از نویسندگان نامدار خراسان و دربار هرات و یکی از جمله چهل تن شعرای نامی مدّاح ملک فخرالدّین و ملک غیاث الدّین کرت بوده است.
شرح حال و آثار شعری و ادبی سیفی از اغلب تذکره ها فوت شده است. بدرالدّین جاجرمی در « مونس الا حرار »۱ سوگند نامه ای از وی در حدود هفتاد و نه بیت یاد کرده است. در تذکرۀ« مجمع الشعراء »۲ از کاتب الملک متخلّص به دوری – که آن را به نام حمیده بانو زوجۀ اکبر شاه گورکانی تألیف کرده – و نیز در تذکرۀ « تحفة الخوانین » از میر دوستی ( سال تألیف ۹۵۵ ه ) چند غزل از سیفی هروی ذکر شده است. واله داغستانی نیز نام او را در تذکرۀ خود « ریاض الشعراء » ۳ به اختصار آورده است.
بر اساس مندرجات متن کتاب مؤلف متولد ۶۸۱ هجری است، ولی از تاریخ فوت وی هیچ مدرکی در دست نیست. طبق اظهار صریح خود، در سال ۶۸۷ که مردم هرات از بی نظمی و بی سرو سامانی هرات ناشی از رفتن حاکم هرات، ملک علاء الدّین پسر ملک
۱.« مونس الاحرار فی دقایق الاشعار » تألیف بدرالدین جاجرمی از فضلای قرن هفتم و اوایل قرن هشتم ( سال تألیف ۷۴۱ ه ) که مجموعه ایست از اشعار منتخب نزدیک به دویست تن از شاعران پارسی گوی و حاوی انواع شعر لز قصیده ، غزل ، مقطعات ، رباعیات ، و غیره.
۲.این تذکره بجز تذکرۀ « مجمع الشعرا و مناقب الفضلا» تألیف قاضی احمد بن میر منشی شرف الدین حسین ابراهیمی حسینی قمی ( تألیف اواخر قرن دهم هجری ) و نیز « مجمع الشعرای جهانگیری» است تألیف ملا قاطعی هروی ( متوفی ۱۰۲۴ ه ق ) که نسخۀ خطی منحصر به فرد آن در کتابخانۀ بادلین نگهداری میشود.
۳.تذکرۀ عمومی است تألیف علیقلی خان واله داغستانی مشتمل بر ذکر ۲۵۹۴ شاعر قدیم و جدید بر حسب حروف اول نام تا تخلص آنان از ابو الحسن خرقانی آغاز شده به یحیی خان یکتا پایان می پذیرد.
گلچین معانی ، احمد ، تاریخ تذکره های فارسی ، ج ۱ ، ۶۵۸.
شمس الدّین کهین و نوۀ شمس الدّین محمد کُرَت به « حصار خیسار » به سرعت شهر را ترک می کردند و عطای ماندن در وطن را به لقای رهایی از دست تعدّی اشرار نگو دریان می بخشیدند ، مؤلف ما شش ساله بوده است. از زبان خودش بشنویم:
«... و بندۀ مُذْنِب ، سیفی – که جمع کنندۀ این کتاب است – در آن وقت شش ساله بود و یاد دارد که خلق از شهر هرات بیشتر پیاده به اسفزار و جام و خواف و غور و غرجستان می رفتند و...» ( ص ۳۸۰).
تألیف کتاب به تصریح خود مؤلف در دو سال و نیم انجام یافته است. وی در ذکر صد و دوازدهم که اختصاص به نبرد شاهزادگان آ« سوی ماوراءالنهر با لشکر خراسان (سال ۷۱۵ ه) دارد و لشکر خراسان پس از شکست و هزیمت به سوی هرات مورد تفقّد و احسان ملک غیاث الدّین قرار می گیرد و پس ااز دریافت « اسب و سلاح و جامه... به دلخوشی تمام به جانب نیشابور و آن حدود گسیل» می گردند، مؤلف ضمن قلم فرسایی در منقبت و سخاوت ملک غیاث الدّین و حمایت وی در تألیف اثر حاضر، زبان مَحْمَدَت و ثنا در حق خواجه شهاب الدّین صدر که « منشی علماء ملک اسلام» بود می گشاید و نقش حسّاس وی را در تألیف و تدوین « تاریخ نامۀ هرات » بیان می دارد و می نویسد « اگر تربیت و تفقّد و انعام مترادف او نبودی این تاریخ نامه که صد و بیست تا کاغذ است سال ها به انجام نپیوستی و بی کرم و تقویت او چنین کتاب معتبر در دو سال و نیم به آخر نمی رسیدی و اگر آن نوازش و بنده پروری و عطا که در باب من بنده دو اوان پرداختن این تاریخ نامه مبذول داشته است در کفایت آرم ، این نسخه به تطویل انجامد...» ( ص ۶۳۶).
مُصَحَحِ چاپ کلکته۱ ، پرفسور محمّد زُبَیْر الصدیقی ، آنچه که در شناساندن ارزش ادبی و تاریخی و شیوۀ تصحیح کتاب حاضر از روی تنها نسخۀ دستنویس لازم و ضروری می نمود در مقدّمهْ جامع و مبسوط خود آورده است. نگارنده بر خود فرض دانست ضمن قدر دانی و سپاس از نگاه ژرف و موشکاف ایشان در احیاء چنین متن پر ارزش و تاریخی ، مواردی را که از قلم و نگاه ایشان مفغول افتاده متذکر گردد تا فایدت تتعبات علمی ایشان تکمیل گردد.
۱.این کتاب به سال ۱۳۶۲ ه/ ۱۹۴۳م. به سعی و اهتمام خان بهادر خلیفه محمّد اسدالله ناظم کتب خانۀ شاهی کلکته به چاپ سربی رسیده است.
از یک نظر ، آثار تخریبی حملۀ ویران گر مغول به ایران ، و در صدر آن به خراسان بزرگ، بیش از هر چیز بر آثار ادبی مؤلفین و شاعران داشته است. چهرۀ زیبا و آهنگ موزون و نوای دلکش نظم و نثر فارسی دری که در پایان قرن ششم به بلند ترین و رفیع ترین جایگاه خود رسیده بود، با حملۀ مغول دوران حضیض و نزول را آغاز کرده منشیان این دوره زبان پارسی را بازیچۀ فضیلت نمایی خویش ساخته و آن قدر این زبان شیرین را با کلمات ، اصطلاحات ، امثال، و عبارات عربی و لغات مغولی و ترکی آمبخته اند که به جز آهنگی دلخواش و ناموزون از آن همه نغمه و آهنگ خوش و طرب انگیز به گوش نمی رسد. اطناب در شرح یک واقعۀ معمولی با کلمات متکلفانه و مصنوع به حدی است که گاهی خواننده از خیر خواندن و فهمیدن موضوع دلخواه و مورد نیازش می گذرد و عطای فهمیدن را به لقای روده درازی و مُغْلَق نویسی مؤلف و یا شاعر می بخشد. آثار حافظ ابرئ، وصّاف الحضره، معینی الدّین فراهی، کاشفی و غیره نمونه های بارز و دم دستی است از این آشفته گویی ها.
سیفس هروی نیز از آنجایی که پرورش یافتۀ چنین مکتب تصنّعی است و از نویسندگان چیره دست عصر خود ، بر حسب صنعت نثر نویسی و سخن پردازی و صحنه سازی هر جا که سخن به وصف و تشریح بهار و خزان و گرمای تابستان، سرمای زمستان، وصف جنگها ، دلاوری و شجاعت جنگندگان ، حصانت قلاح و باروها، نیرومندی و قدرت ویا ضعف و بزدلی سرداران و سپاهیان، پیروزی و یا شکست سلاطین و امرا رسیده است، راه تَصَنُّع و تکّلُّف و اغراق گویی را پیموده و قدرت قلم و نیروی خارق العادۀ خامۀ سحّار و منشیانه و عبارت پردازی خویش را به نمایش گذاشته و مرغ سخن را بال و پر داده است.
تاریخ نامۀ هرات محتوی پاره ای لغات و اصطلاحاتی است که امروز در میان ما معمول نیست و به هیچ عنوان به کار نمی رود، الاّ پاره ای از آنها که جنبۀ محلّی دارند. ذیلاً جهت روشنگری و تسهیل در تفهیم و قرائت آنها ، نمونه هایی تقدیم می گردد:
دست عهد خواستن: دست خطّ گرفتن. تعهّد نامه گرفتن.
زبانگیری کردن: جاسوسی کردن. سرو گوش به آب دادن.
از عهد قدیم باز : لز دوران قدیم تا حال.
خاطر جمع داشتن: خاطر جمع بودن. غم به دل راه ندادن.
دست و پایْ بیرون کردن: بریدن دست و پا.
فرسنگ ده: ده فرسنگ.
سوار هزاری: هزار سوار.
بوم دانان: بَلَدان شهر. آشنایان به منطقه.
از یک تیر پرتاب: به اندازه و مسافت پرتاب یک تیر.
ثَمَن عدل فروختن: ثَمَن بخس فروختن. ارزان فروختن.
تردَد: تردید.
آغاز و رواج ادبیات متکلّفانه در دوران بعد از حمله مغول، گسترش یک نوع جناس لفظی که غَرض از آن بیشتر خلق زیبایی و ظرافت لفظی کلام است نه معنی و مفهوم آن- را به خوبی نشان می دهد. به عنوان مثال همیشه « دَفْع » با « قَلْع » ( به جهت دفع و قلع او سپاهی بدین ممالک نخواهد فرستاد) همراه است. و « قَتْل » با « فَتْل » ( بعد از آن به کار قتل و فتل تاژیکان پردازیم). « رایت» هم همواره یا با « معاودت» توأم است و یا با « فرار» و از این نسق است « سوار» که همیشه یا « جرّار خنجر گذار » است و یا از انبوهی و کثرت « زمین و زمان در نالش» و قلعه ها هم پیوسته در رفعت و شکوه « به ابر پهلو می زد و در محکمی با سدّ سکندر برابری می کرد».
سیفی با بکار بردن لغات ترکی و مغولی در اثر خود- و نیز استثناء لغتی رومی: « فَیْلَق = به معنی لشکر » - کاربرد الفاظ عوام و متداول آن زمان در هرات را در اختیار خوانندگان و محقّقین فن قرار داده است. اگرچه در بخش « لغتنامه» این لغات و اصطلاحات با معانی و شروح دقیق و مقتضی آورده شده ، باز به عنوان مثال چند نمونه ارائه می شود: جُلْدُویْ = انعام. = چُول= صحرا. طُویْ= جشن و شادی. قول= قول سپاه. ییل=سال. ایلغار=حرکت سریع لشکر. یرلیغ=فرمان حکومتی. سُیُورسات=زاد و توشه. یاسامیشی= نظم و آراستگی. کرّت=نوبت.
یکی از وجوه اهمیت و ارزش ادبی تاریخ نامه هرات ، نثر فاخر و دل انگیزیست که گاهگاهی به مناسبتهایی در تضاعیف مختلف متن خود نمائی می کند. آنجا که صحبت از فوت ملک علاء الدّین برادر ملک غیاث الدّین مشوَق مؤلف در تألیف کتاب حاضر به میان می آید، مؤلف در مقم تسلیت و دعوت از حاضرین به خویشتن داری ، و صد البته در مقام انتباه و تَنَبُّهْ بنی نوع بشر، توسن قلم را یله می دهد و میگوید:
«... ای ارباب دولت ، و ای اصحاب ملّت ، و ای خداوندان ثروت ! این نه نخستین جمازه ایست که به دروازۀ عدم بیرون شده است و این نه اوّلْ تابوتی ست که از بُیْوت فنا به حانوت بقا کرده است. آن ار که مهتر عالم و بهتر بنی عالم و خلاصۀ موجودات و زبدۀ حیات نشاندند، این شربت در دادند و این نام نهاد [ند] که « اِنَّک مَیِّتٌ وَ اَنَّهُم مَیَتُون»
ابو البشر که مَطْلَع تخلیق بود مَقْطَع این تفریقِ گداخته شد. خلیل الله که قدم خُلّت بر مَفْرَشِ آتش نهاد، درین دام افتاد. سلیمان که زین نبوّت بر پشت باد نهاده بود، ازین حداثه نتوانست گریخت. نوحْ عمر دراز بزیست و نزیست. لقمان هزار سال بماند و نماد... شاه و گدا را این شربت چشیدنی است و امیر و فقیر را این جام نوشیدنی ، عالم و جاهل را این راه رفتنی، و عُشّاق و فُسّاق را این درْ کوفتنی...»
و آنگاه که زبان وصف در خصوص اسب غیاث الدّین می گشاید، می گوید « بر پشت اَدْهمِ بادْ رفتار ، پولاد سُم ، رخشْ وشْ ، شبدیزتک ، دُلْدُل دِل که هنگام پویه و تاختن مرکب تیز کامِ وَهْم را به یک گام صد ساله راه پس گذاشتی ...
و در توصیف شب : «... نماز شامی که خسرو سیّرگان در دریای قیروان غوطه خورد و شاه حبش بر تختگاه زمرّدین جامه گلریز در پوشید...»
و نیز در پایان روز و فرارسیدن سیاهی شب: «... چون خسرو روم را شاه زنگبار منهزم گردانید و جهان چون عباسیان لباس قیرگون در پوشید...»
در توصیف بهار: «... فرّاش بواشِ [= بواشه] ربیع به الوان فِراش بدیع صحنبساتین و ساحت باغ را مزیّن کرد...»
سیفی هروی نیز مثل دیگر مورّخین ، وقتی از قدرت دلیری حصاریان و متانت و استحکام قلعه و حصار دادِ سخن می دهد، هدفی جز این ندارد که قدرت مردانگی و شجاعت امیر یا سردار و ملک مورد علاقه اش را بیان کند ، تا بدین وسیله به آیندگان بگوید که محصورین علی رغم دلیری و جنگجویی تاب مقاومت و پایداری در برابر قدرت سردار مزبور را نیاورده و هلاک گردیدند.
از جمله در حصانت و متانت حصار مابیژناباد – که به تصریح مؤلف از مستحدثات مادر بیژن باستانی است – می نویسد:« حصاریست بس محکم و به وضع او در کلّ خراسان و عراق حصاری نیست و سنگ عرّاده و منجنیق بر دیوار او کار نمی کند...
و تا کسی به چشم خود آن حصار را نبیند آنج از صفات او شنوده باور ندارد که به چه
سان حصن محکم و بنای منیع است...» و بعد برای تبیین و تحکیم قول خود دو بیت شعر از دقیقی را شاهد می آورد و می گوید:
بر آورده سر تا به چرخ برین زبالاش پیدا نبودی زمین
برو مرغ پرّنده را راه نی برش باد را هم گذرگاه نی
(ص. ۷۶۰)
سپس هروی برای تبیین و تشریح مطالب و گفتار خویش ، در مراتب مناسب ، جابه جه، از آیات قرآنی و احادیث نبوی سود برده است. به عنوان مثال آنجا که صحبت از اقدام خیر خواهانۀ ملک غیاث الدّین در تعمیر و بازسازی خرابی مسجد جامع هرات به میان می آید، مؤلّف تمام آیات قرآنی مثلاً « انّما یَعْمِرُّ مَساجِد الله...» ( توبه: ۱۸) و احادیث نبوی از جمله « مَنْ بَنَی لِلّهِ مَسْجِداً وَ لَوْ کَفَحْصِ قَطاة...»، « اِذا نَزَّلَ عاهَة مِنَ السَّماءِ...» و « مَنْ بَنَیْ مَسْجِداً اَعْطاهُ اللهِ بِکْلَّ ...» را که باعث تحصیل مثوبات آن جهانی و امتیازات و افتخارات این جهانی ست، پشت سرهم ردیف می کند و آنگاه شرح مبسوطی از اقدامات عملی ممدوح خویش را به رشتۀ تحریر می کشد.
بجز استفاده مناسب و منطقی از آیات و احادیث ، از کلمات قصار بزرگان مثل علی بن ابی طالب (ع) عمر بن خطّاب ، عُتبی،۱ حریری۲و ابی بکر خوارزمی۳ نیز
۱.شهرت ابو نصر محمد ( ۳۵۰ – ۴۲۷ یا ۴۳۱ ه ق ) مورّخ ایرانی و مؤلف کتاب « تاریخ یمینی» است. عتبی در جوانی چندی دبیر ابو علی سیمجور و سپس مدّت کوتاهی دبیر شمس المعالی قابوس و شمگیر بود و بعد در خدمت سبکتگین و سپس در خدمت پسرش اسماعیل بن سبکتکین بود. اعلام معین ، ج ۵.
۲. حریری یا ابن الحریری، شهرت ابو محمد قاسم بن علی بصری (۴۴۶ – ۵۱۶ ه ق ) ادیب و نویسندۀ معروف عرب ، مؤلف « مقامات حریری » است که به سبک مقامات بدیع الزمان همدانی مرموز و لطائف زبان عربی در ضمن قصه های موهوم با عبارات بسیار متکلّف و با انشاء بسیار مصنوع و ادیبانه تألیف شده است.
۳.محمد بن عباسی ( ۳۲۳ – ۳۸۳ ه ق ) شاعر، کاتب و ادیب قرن چهارم هجری . در بغداد از محضر ابو علی اسماعیل بن محمد صفّار و ابن کامل ( راوی تاریخ طبری بهره گرفت، در حلب با ادبا و علمای دربار سیف الدوله حمدانی از جمله ابن خالویه، ابو الطیب لغوی ، و ابن جنی مجالست یافت. در همانجا با مُتَنَبّی دیدار کرد و آ« چنان شیفتۀ او شد که چند سال بعد دیکی از مبلغین شعر وی در خراسان گشت. سر انجام با توشه ای گرانقدر از ادب و تاریخ، انساب و اخبار عرب و لغت به شرق بازگشت و در بخارا به ملازمت ابو علی بلعمی
استفاده کرده و کلام پر مغز آن بزرگان را در مکان شایسته و جایگاهی در خور نشانده است.
از ویژگی قلم و سیاق نوشتاری و نگاه مؤلف در تدوین و تألیف اثر ماندگار خویش، عنایت ویژه به افتخارات باستانی است . وی هرگز حرمت و عظمت آن دوران پر افتخار را فراموش نکرده است. مثلاً اگر رشادت و نترسی و شجاعت پهلوانی را بیان می کند، او را « رستم زمانه» و یا « بیژن» و یا دیگر پهلوانان اسطوره ای ایران می نامد، و اگر سلطان و ملکی را که مورد مدح و منقبت اوست ارج می نهد، اورا با کیومرث و نوشران همردیف می شناسد. مثلاً در صحنه ای از جنگ ( سال ۷۱۹ ه ) که پنج سرباز از لشکر غیاث الدّین در محاصرۀ هفتصد سرباز شاهزاده ییسور مغول قرار می گیرند، در وصف و رشادت و جلادت دو نفر از آن پنج نفر می نویسد «... سه تن به سلامت رفتند و دو دیگر؛ یکی چون پهلوان محمّد شیخ علی که در رزم رستمی بود و دیگر چون مسافر شکیبائی که در دلیری بیژنی، به قتل رسیدند.»
و نیز وقتی که حرف و حدیث قدرت و شجاعت سپاهیان ممدوح خویش به میان می آید ، جلادت رستم و بسالت بهرام گور در خاطرس می نشیند و می نویسد: « با شپاهی که هر یک هنگام حرب و ضرب چون رستم زال مادۀ جلادت و بأس اند و چون بهرام گور به وقت شر و شور با بسالت و زور... از شهر هرات بیرون آمد.»
و از همین نگاه به عظمت و افتخارات باستانی است که روزی که عبد العزیز بن شهاب الدّین حاکم رزه با خرز پس از افت و خیز های مکرّر و جنگ و آشتی های بیشمار،
وزیر سامانیان در آمد. غالب منابع بر شیعی بودن وی متفق القول اند. گرایش وی به تشیّع در بسیاری از رسائل وی به چشم می خورد، مخصوصاً در نامه ای که بر اثر اقدامات محمد بن ابراهیم خطاب به مردم نیشابور نوشته. وی درین نامه بر مصائبی که در طی قرون از سوی امویان و عباسیان بر ائمۀ اطهار ( ع) و شیعیان ایشان رفته اشاره کرده است. فضایل و دانشهای ابوبکر خوارزمی چندان متعدّد و گسترده است که جرجی زیدان با نوعی اغراق او را با ابن قتیبه قیاس کرده است انبوهی از کلمات حکیمانۀ وی به صورت مثل بر زبانهای جاری بوده است. شهرت خوارزمی نه به شعر، که به رسائل اوست؛ و تکرار و اطناب از خصوصیات نثر او. با این همه سجع ککوتاه و آهنگین ، کلامش را به نظمی موزون شبیه تر می سازد. شاگردش ثعالبی شرح مفصّلی از زندگانی وی را در « یتیمة الدهر » ( ج ۴، صص ۱۹۴ – ۲۴۱ ) آورده است. نقل به اختصار از دایرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج ۵.
شکست خورده و به سفارش امیر حسین گورکان نمایندۀ امیر چوپان در خراسان به همراه ملک شمس الدّین پسر ملک غیاث الدّین به حضور وی می رسد، مؤلف با نشان دادن کرم و عدالت و بخشش ملک غیاث الدّین و بیچارگی و زبونی ملک عبد العزیز مغلوب و شکست خورده، کلام اردشیر بابکان را که « دشمن چه مرده و چه گریخته و چه به زینهار آمده» ( ص ۷۵۳) به یاد می آورد خاطر نشان می سازد که ملک غیاث الدّین با تمسّک بر این کلام حکمت آمیز قلم عفو بر جرایم و زلاّت عبد العزیز عاصی و سرکش می کشد.
از همین رهگذر است که در نشان دادن صحنه های نبرد و دلاوری کُردان و پهلوانا و سرداران سپاه هرات، شوهد شعری بیشتر کلام حماسی و رزمی فردوسی است و اشعار نظامی در اسکندر نامه.
در تصحیح متن تقدیمی روش مصحَح چاپ ۱۳۶۲ ه ق کلکته به عینه حفظ شده لاّ این که چهار حرف ( ب، ج، ک ، ز) عربی ظبط شده به صورت ( پ،چ،گ،ژ) آمده که امر مطالعه برای خوانندۀ امروزی را آسان کند. برای روشنگری هر چه بیشتر متن، گاهی نیاز به تصحیح قیاسی و یا افزودن حرف و یا کلمه ای احساس شده است. این موارد نادر بین [ ] جای داده شده و افزوده های متن چاپ کلکته نیز بین [ ] مشخص و متمایز گردیده است. همچنین اصلاحات استاد محمد زُبَیْر الصدیقی بر نسخۀ دستنویس با عبارت « اصل » و تصحیحات نگارنده بر نسخۀ مُصَحَّح ایشان با علامت « متن » در پانوشت مشخص شده است.
و نیز برای تتمیم فایدت کتاب توضیحات و اشاراتی در پانوشت صفحات قید شده و در فهرست اعلام تحلیلی آخر کتاب این اقدام پیگیری شده است و از این نظر است که در آخر متن علاوه بر تقویم « لغتنامه » ای مشتمل بر معنی لغات مهجور و مُغْلَق و مشکل پاره ای از لغات ترکی – مغولی به کار رفته در متن کتاب نیز به طور مختصر و موجز معنی و تشریح و در بخشی مجزا تقدیم شده است.
علی ایّ حال تلاشی است هر چند ناقص در احیا و نشر یکی از منابع مهم تاریخ هرات و به تبع آن تاریخ ایران در اوایل سدۀ هشتم هجری. امید است که مورد پسند علاقه مندان به فرّ و افتخار ایران قرار گرفته باشد.
تیر ماه سال ۱۳۸۱ تبریز – خانه مشروطه
غلامرضا طباطبائی مجد
مقدمه
کتاب تاریخ هرات تألیف سیفی هروی که اکنون از نظر خوانندکان می گذرد، یکی از آن ذخائر گرانبهایی است که قدرت طبیعت چندین قرن از دستبرد حوادثِ روزگار برای استفادۀ دانش پژوهان این دوره حفظ نموده. این کتاب از روی نسخۀ منحصر بفرد متعلّق به کتابخانۀ شاهنشاهی هند که در کلکته به تشویق خان بهادر خلیفه محمّد اسدالله مدیر کتابخانۀ نامبرده و اهتمام و تصحیح آقای دکتر محمد زُبَیر صدیقی رئیس شعبۀ فارسی و عربی دانشگاه کلکته به این صورت در آمده است. دوست محترم و همکار محترم من آقای دکتور زُبَیْر از روی حُسن ظنّ و نظر التفات که نسبت به مخلص دارند، خواهش نمودند مقدّمه ای به فارسی به این کتاب بنویسم. من هم با بِضاعة مِزْجاة و اعتراف به قُصُور خواستم در مقام امتثال امر به تسوید اوراقی مبادرت ورزم، ولی پس از ملاحظۀ مقدمۀ سودمند ایشان که به انگلیسی نوشته اند، بهترین خدمت به جامعه را همان ترجمه مقدّمۀ ایشان دانستم. البته خوانندگان محقّق پس از مطالعۀ آن به زحمات طاقت فرسائی که نویسنده در تهیۀ این مقدمه متحمّل شده، پی خواهند برد. هموار انجام این قبیل امور محتاج به مطالعۀ فراوان و صرف وقت و حوصلۀ زیاد می باشد؛ چه، بسا شخص دانش پژوه برای تهیۀ چد سطر گوچک ناچار است چندین کتاب بزرگ را از آغاز تا انجام زیر و رو نماید. گاه میشود که هر چه بیشتر می جوید مطلوب خود را کمتر می یابد. در واقع استخراج و تنظیم و تطبیق حوادث تاریخچه از عهدۀ هرکس بر نمی آید. آقای دکتر زُبَیْر با پشتکار و سعی و همت خستگی ناپذیر خود توانسته این منظور را عملی نماید. امید است در آینده نیز از این فیوضات و مانندش ما را بهرمند سازند. اینک ترجمۀ مقدّمه:
هرات یکی از شهر های بسیار قدیم است که در زمان اوستا هم وجود داشته. دربارۀ چگونگی پیدایش آن در همین کتاب نه داستان بیان شده که هر چند باور کردنی نیست، اما روی هم رفته باستانی بودن شهر هرات را مدلل می سازد. این نکته جای انکار نیست که شهر هرات بواسطۀ موقع جغرافیائی که چند کشور مختلف را به یکدسگر مربوط می ساهته، همچنین بواسطۀ خوبی آب و هوای آن،
از آغاز بنیاد مورد اهتمام بوده. فریر۱ می گوید: با این وضع دلفریب که هرات دارد، بایستی همواره توجه پادشاهان ایران را جلب نموده باشد. هیچ شهری در آن حدود به اندازۀ هرات اهمیت نظامی و تجارتی ندارد. زمین آن حاصلخیز و با برکت می باشد.۲
پس از اینکه اعراب هرات را فتح نمودند، از اهمیت و مرکزیت آن چیزی کاسته نشد و همین که شوکت و سطوت خلفای عباسی رو به ضعف گذاشت و در خراسان چندین سلسله ملوک الطوایف نیمه مستقل یا مستقل طلوع نمودند، هرات در عالم سیاست و معارف نیز مقام شایانی یافت.
در تعریف هرات همۀ مورّخان و جغرافی نویسان اسلام اتّفاق نموده اند که شهر نامبرده دارای اهمیت بسزائی بوده و جمعیت آن از تمام شهر های خراسان بیشتر و زمین آن فوق العاده معمور و حاصلخیز، مرکز تجارت و بازرگانی، محل اجتماع مردمان توانگر و پر از فضلا و دانشمندان است.
ابن رسته۳ می گوید: هرات شهر بسیار بزرگی است. دور و بر آن چهارصد ده بزرگ و کوچک. هر دهی دارای چهل و هفت خانۀ بزرگ و در هر خانه بیست نفر
.۱ Ferrier.
۲.یکی از بهترین مصادیق این گفتار فریر داستان امیر نصر سامانی است که از پایتخت خود بخارا به هرات آمد. می خواست به زودی برگردد، ولی لطافت آب و هوا، و فور میوه ها دامنگیر او شد قریب چهار سال اقامت نمود، تا آنکه درباریانش به رودکی شاعر متوسّل شدند و به نحوی که در تواریخ مذکور است، شاعر نامور بامدادان به نزد شاه آمده، با سرودن اشعار هیجان بخش خود که معروف است شاه را وادار به حرکت از هرات نمود. ( نمازی )
۳.ابو علی احمد بن عُمر رسته ، جغرافی دان و مؤلف کتاب « الا علاق النفیسه » ( متوفی بین ۲۹۰ و ۳۰۰ ه ق ). دخویه خاورشناس هلندی ضمن نگارش مقدمه ای جامع بر این کتاب که توسط هامادوف تعلیقه و فهرست نویسی شده بود، در سال ۱۸۹۲ میلادی آن را در انتشارات گیپ لیدن به چاپ رساند. ابن رسته از نخستین جغرافی نگاران اسلامی است که به ذکر مطالبی در بارۀ سرزمین خزر، برداس، بلغار، مجار، اسلاو، روسیه، سریر و اللان پرداخته است. ابن رسته، ابن خردادبه، قدامة بن جعفر و ابن واضح یعقوبی چهار تن مؤلف نخستین دورۀ جغرافی نگاری اسلامی هستند که کتابهائی در مسالک و ممالک نوشته اند و همۀ آنان در سدۀ ۳ قمری می زیسته اند.
نقل به تلخیص از دایرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج ۳.
سکونت دارند.۱
استخری۲ می گوید: هرات بزرگترین شهر خراسان است. در تمام خراسان و ماوراءالنهر و مرو، سجستان و جبال شهری به این بزرگی یافت نمی شود. در هیچ مسجدی به اندازۀ مسجد هرات اجتماع نمی شود. انبار امتعه و کالا های تجارتی ایران به خراسان است.۳
مَقْدِسی۴ می نویسد: هرات بوستان این نقاط است. جمعیت انبوه دارد، عمارات آن به هم چسپیده اند و ده های بزرگ دارد. مردمش زیرک و شوخ وشنگ، دارای ذوق ادبی هستند. از اینجا اقسام و انواع شیرنی ها و پارچه های اعلی به کشور های مختلف فرستاده می شود.۵
یاقوت۶ می گوید: در ۶۰۷ هجری ( ۱۲۱۰ م. ) که در خراسان بودم هیچ شهری
۱.اعلاق النفیسه، ص ۲۰۲.
۲.ابو اسحاق ابراهیم بن محمّد فارسی اصطخری معروف به کرخی ، جغرافی دان پُر آوازۀ سدۀ چهار هجری ( متوفی بعد از ۳۴۰ ه ق ). اصطخری را پس از ابوزید احمد بن سهل بلخی ( متوفی ۳۲۲ ه ق ) از پایه گزاران دانش جغرافیا در جهان اسلام می دانند. از وی دو کتاب در جغرافیا به نام های « صور الا قالیم» و « مسالک الممالک » بر جای مانده. هر دو اثر اصطخری از نظر فهرست مطالب مشابه یکدیگرند، ولی مسالک الممالک از کتاب الا قالیم مشروح تر است. ترتیب مطالب این کتاب بر خلاف اثر ابوزید بر اساس اقالیم سبعه از جنوب به شمال نیست، بلکه در آن، اقالیم بر تقسیماتی جغرافیایی پایه گزاری شده است که شمار اقلیمها به ۲۰ می رسد. وسیع ترین بخش کتاب اصطخری مربوط به سرزمین پارس است؛ در واقع بیشتر مطالب این کتاب به سرزمین ایران اختصاص دارد. یاقوت و دیگران از اهمیت و درستی کتاب اصطخری یاد کرده نوشتۀ اورا برتر و کاملتر از اثر ابوزید بلخی دانسته اند.
نقل به تلخیص از دایرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج ۹ ۳.مسالک الممالک ، ص ۲۰۹.
۴. ابو عبدالله مَقْدِسی ( ۳۳۶ – حدود ۳۸۰ یا ۳۹۱ ه ق ) جغرافی نگار و جهانگرد عرب کارش تجارت بود و در سفر ها به جستجوی احوال بلاد علاقه مند شد و از تجارت دست کشید و به بیشتر کشور های اسلامی سفر کرد. کتاب« اَحْسَن التقاسیم » او نتیجۀ همین سفرهاست. امتیاز این جهانگرد بر سایر علمای جغرافیای اسلامی تیزبینی و مشاهدۀ دقیق او بوده است.
۵.احسن التقاسیم ، ص ۲۹۸ و ص ۳۰۷.
۶.یاقوت حموی ، یا یاقوت رومی، شهاب الدین ابو عبدالله ( ۵۷۵ – ۶۲۶ ه ) دایرة المعراف نویس بزرگ عرب. در کودکی اسیر شد و تاجری بغدادی به نام عسکو
ا نیافتم که بزرگی و اهمیت و شرافت و احترام و زیبایی و پر جمعیتی هرات را داشته باشد. بوستان های زیاد و چشمه های طبیعی فراوان دارد. مردمش دارای ثروت هنگفت می باشند. هرات پر از مردمان فاضل دانشمند و اعیان و متمولین معتبر است. بسیاری از علمای بزرگ و اشخاص مهم منسوب به هرات می باشند.
در سال ۶۱۸ ( ۱۲۲۱ م.) که هرات مورد حملۀ مغول واقع گردید، [ به ] موجب اظهار مؤلف همین کتاب ۱۹۰۰۰۰ مرد جنگی از هرات برای و اطراف آن تا چه اندازه پر جمعیت بوده است. وقتی نوبت زمامداری امور آن صفحات به سلسلۀ امرای کُرَتْ رسید، هرات را پایتخت خود قرار دادند و بسی سعی و کووشش نمودند که بر عمران و آبادی شهر بیفزایند. ویرانی های که در اثر حملات متواترۀ مغول روی داده بود از سر نو بهتر از پیش ساختند. عمارات تازه بنا نمودند. همه را به نقش و نگار های زیبا آراستند. و با آن که برای پیشرفت صنایع و علوم نیز کوشش فراوان مبذول داشته اند، این خدمت نمایان آنها بطور شایسته قدردانی نشده.
در این کتاب مخصوصاً از ملک فخر الدّین کُرَتْ و ملک غیاث الدّین با تمجید و ستایش نام می برد که بی اندازه آبادی دوست و دانش پژوه بوده اند. مساجد و کاروان سرا های زیاد برای آسایش مردم ساختند. ملک فخر الدّین چهل شاعر در دربار خود گرد آورده بود. برای صدر الدین ربیعی بوشنجی ماهی یک هزار سکۀ طلا وظیفه معین نموده مدت شش سال این وظیفه برقرار و پرداخت میششد. علاوه بر آن انعام و اکرام فراوان به او می نمود و تشویق اش می کرد که کتاب در مدح خانوادۀ کُرَت۱ در طرز شاهنامه تنظیم نماید و اعمال برجسته و کار های نمایانشان را شرح می دهد.
حموی او را رخید تعلیم کرد و به کار سفر وا داشت و سپس آزاد کرد. یاقوت در شهر های ایران و عراق و شام مصر گردش کرد و با مراجعه به کتاب خانه های بزرگ چیز های فراهم آورد که اگر او نبود شاید از بین می رفتند کتاب « معجم الادباء » در شرح حال علمای نحو و لغت و قرآن و اخبار و کتاب « معجم البلدان » از اوست.
۱.معنی و تلفّظ صحیح کلمۀ « کرت » که گویا نام و لقب ابوبکر پدر شمس الدین محمد است، درست معلوم نشده، هم آن را به فتح کاف ظبط کرده اند و هم به ضمّ آ«. از این قطعه که وجیه الدین نَسَفی در تاریخ فوت شمس الدین محمد گفته جماعتی مضموم بودن کاف کرت را ترجیح داده اند و آن قطعه این است:
این نکته جالب دقّت است که در عصر ترقی اسلام فنّ تاریخ نویسی بی اندازه رایج و مورد توجه بوده، نویسندگان نه همین تاریخ عمومی اسلام و کشور را نوشته اند، بلکه کتب بزرگ در شرح احوال رجال علم و صنعت تدوین کرده فرهنگ های بسیار سودمندی به وجود آورده اند. گزارش های متعلّق به سلسلۀ امرا و پیش آ»دهایی که در نواحی ایالت و اطراف شهرها رخ داده همه را در قلم آورده اند. در کشور ایران بیش از سایر نقاط به این موضوع اهمیت داده شده. هر شهری معتبری تاریخ نویسان زبر دست داشته که تارییخ آن شهر را نگاشته اند، مانند: تاریخ بخارا، سیستان، قم، طبرستان، اصفهان، نیشابور، مرو، بیهق، گرگان و غیره. هرات هم در قسمت خود از این نعمت بی بهره نبود، به طور که حاجی خلیفه می نویسد تاریخ هرات را هفت نفر مؤرخ در ادوار مختلف نوشته اند:
۱.تاریخ هرات تألیف ابو اسحق احمد بن یاسین الحداد ( ۳۴۳ ه / ۹۵۴ م.).
۲.تاریخ هرات تألیف ابو اسحق احمد بن محمد بن یونس البزّلر.
۳.تاریخ هرات تألیف ابو نصر عبدالرّحمن بن عبدالجبّار الفامی ( ۵۴۶ – ۴۷۲ ه / ۱۰۷۹ – ۱۱۵۱ م.).
۴.تاریخ هرات تألیف ابو نصر عبدالرّحمن القیسی.
۵.تاریخ هرات تألیف ابو روح عیسی (۵۴۴ ه / ۱۱۵۹ م.).
۶.روضات الجنّات تألیف معین الدّین الزمچی الاسفزاری ( ۸۹۷ ه / ۱۴۹۱ م.).
۷. تاریخ هرات تألیف نورالدّین عبدالرحمن جامی۱ ( ۸۹۸ ه / ۱۴۸۳ م.).
از این تواریخ نامبرده فقط « روضات الجنّات » معین الدّین یافت می شود. نسخۀ خطّی آ« در اغلب کتابخانه ها موجود است و برخی کتابخانه ها مانند موزۀ بریتانی و انجمن آسیایی همایونی بنگال بیش از یک نسخه دارند.
این فهرست تواریخ هرات که حاجی خلیفه نامبرده تمام نیست، زیرا از کتاب
به سال ششصد و هفتاد و شش، مه شعبان
قضا زمصحف دوران چو بنگریست به فال
به نام صفدر ایرانیان محمد کرت
بر آمد آیت « وَ الشَّمْسُ کُوّرَتْ » در حال
۱.کشف الظُّنون، ذیل « تاریخ هرات».
مهم حاضر نامی برده و تا به حال غیر از حاجی خلیفه کسی مدعی نشده که عبدالرحمن جامی تاریخ هرات نوشته باشد. همچنین در نسبتی که به ابو روح عیسی یا ابو نصر عبدالرحمن قیسی داده، مَؤَیّشد ندارد. اصلاً حاجی خلیفه در اظهارات خود دقت و احتیاط لازمه را همیشه مراعات نمی کند.
معین الددّین در کتاب « روضات الجنّات فی اوصاف هرات » پس از بیان موجبات تألیف کتاب خویش اشاره می کند که چهار کتاب دیگر در این موضوع قبل او تدوین شده:
۱.تاریخ هرات تألیف ابو اسحق احمد بن محمّد بن یاسین الحدّاد.
۲.تاریخ هرت تألیف ابو نصر عبدالرّحمن بن عبدالجبّار الفامی.
۳.کرت نامه ربیعی بوشنجی (= پوشنگی ).
۴.تاریخ هرات تألیف سیفی هروی.
آن تاریخ که حدّاد نوشته از میان رفته و نایاب است، ولی از روی قراین و امارات می توان گفت مندرجات آن از وقایع تسخیر هرات به دست مسلمین آغار شده و منتهی می شود به حوادث دورۀ مؤّلّف؛ چنان که معین الدّین در مفام بیان احوال نخستین فرمانروایان اسلام در هرات، عبارات زیاد از فامی نقل می کند و می گوید فامی هم این مطلب را از تاریخ هرات تألیف حدّاد اقتباس نموده. ولی همین معین الدّین همچنین سیفی هروی در بارۀ امور مربوط به دورۀ پیش از اسلام تمام مطالب خود را از فامی گرفته اند. و این حقیقت خود یک دلیلی است که موضوع تاریخ هرات تألیف حداد مربوط به دورۀ اسلامی بوده است. حدّاد از مشاهیر محدّثین و یکی از استادان ابو عبیدۀ هروی، نویسندل کتاب الغریبین معروف می باشد. حداد عمر دراز نکرد. در همان فصل بهار زندگانی جهان را بدرود نمود.
تاریخ هرات تألیف نه همین از حوادث دورۀ اسلامیه تا اواسط قرن ششم بحث می کند، بلکه از وقایع مربوطه به زمان پیش از اسلام هرات نیز گفتگو کرده. فامی از کتب مؤلّفان پیش از خودش استفادۀ کامله نموده بسیاری از مطالب و اطلاعات سودمند را که نویسندگان پیشین ننگاشته بودند همه را به موقع مذکور داشته و در خصوص چگونگی بنیاد هرات آن چه را که عهد باستان تا زمان مؤلف بر سر زبان ها بوده، در کتاب خود نقل کرده و هر یک از معین الدّین و سیفی همان داستان ها و نظریات مندرجه در کتاب فامی را به عین عبارات یا خلاصۀ آن را به
اختصار در کتاب خود درج نموده اند. کتاب تاریخ هرات فامی در نظر مؤلفان و نویسندگان بعد ازاو سند و مدرک قابل اعتماد بوده و از آن استفادۀ شایان برده اند. در تعریف فامی نوشته اند که جوانمرد و پرهیزگار و با عفّت و شرم و مورّخ دانایی بوده است.
« کُرَتْ نامه »ی ربیعی پوشنجی یک مثنوی تاریخی است که به طرز شاهنامۀ فردوسی منظوم گردیده سر تا پا تعریف خانوادۀ کُرَتْ فرمانروایان هرات می باشد. کلیۀ زمامداری و عملیات درخشان آنان را به تفصیل از آغاز حکممرانی تا سال ۷۰۲ ه / ۱۳۰۲ م – که شاعر را محبوس نمودند – به رشتۀ تحریر در آورده ، و این کار را در شش سال انجام داده ؛ از سال ۶۹۵ ه / ۱۲۹۵ م. که فرمانروایی هرات به ملک فخر الدین کُرَتْ برگزار شد تا ۷۰۲ که همان ملک فخر الدّین شاعر تربیت یافتۀ خود را به زندان فرستاد. دور نیست داستان بنیاد شهر هرات و شهر های مهم دیگر را که در همسایگی هرات است شامل بوده، چنان که در این تاریخ هرات سیفی می بینم چند سطر که مربوط به چگونگی بنیاد شهر پوشنج است، از ربیعی نقل کرده و می گوید در اصل کتاب راجع به حبس هفت سالۀ ملک فخر الدّین در قلعۀ خیسار تفاصیل زیاد مندرج است. اشعار بسیاری از سیفی از مثنوی نامبرده نقل می کند همچو می نمایاند که در بارۀ پیش آمد های مهم آغاز فرمانروایی کرتها است. در واقع، سیفی در نیمۀ اول کتاب خود قضایا را از روی مثنوی ربیعی درج نموده و متّکی به آن است.
بدبختانه « کَرَتْ نامه » هم مانند تواریخ هرات تألیف حدّاد و فامی معدوم گردیده و نمی توان ارزش تاریخی و ادبی آن را با میزان صحیح سنجید. سیفی در حدود ۲۵۰ بیت از مواضع مختلفۀ آن مثنوی را در کتاب خود جا به جه به مناسبت مقام نقل نموده و همین نمونۀ کوچک تا اندازه ای معرّف شاعر بوده، دلیل بر نازک خیالی و نکته سنجی و قریحۀ سرشار اوست. بنابر این « کُرَتْ نامه » نه همین یک سند تاریخی بوده، بلکه گوهر گرانبهای ادبی به شمار می رفته است.
راجع به آغاز زندگی ربیعی که نظم کنندۀ « کُرَتْ نامه » است اطّلاعات زیاد در دست نیست. پرفسور بروان هم دربارۀ او مفصّل ننوشته، ولی سیفی در این تاریخ هرات بهتر و بیشتر از دیگران شرح حال ربیعی را بیان نموده و همین اظهارات سیفی مورد استفادۀ خوند میر صاحب کتاب « حبیب السیر » بوده است. بنابر گفتۀ
سیفی نام ربیعی صدرالدّین است پسر خطیب بوشنج بوده. خود ربیعی می گوید در سال ۶۷۱ ه / ۲۱۷۲ م. متولد شده. از آغاز زندگی میل طبیعی و ذوق سرشاری به سرودن اشعار داشت و ربیعی تخلّص نمود. با ملک فخرالدّین کُرَتْ رابطه پیدا کرد و شاعر دربار او شد. فخر الدّین که خودش سخنشناس و سخنسرا بود، به زودی قدر مقام عالی ادبی ربیعی را شناخته او را به نظم « کُرَتْ نامه » مأمور ساخت. هر ماهی هزار دینار برایش وظیفه مقرّر نمود و تا شش سال مرتب پرداخت. علاوه بر این، گاه و بیگاه به مراهم شاهانه و خلعت و انعامات خسروانه خاطر شاعر را مسرور می نمود وبیش از پیش بر دلگرمی او می افزود.
می توان گفت عطایای فخرادّین به ربیعی خیلی بیش از پادشاهی است که فردوسی انتظار حُصُول آن را از سلطان محمود غزنوی داشت، ولی ربیعی خیلی آزمند و حریص بود. هر چه فخرالدّین بیشتر اورا می نواخت، ربیعی کمتر قانع و راضی بود.
به هر حال کار نظم کتاب به پایان رسید و آن را به « کُرَتْ نامه » موسوم نمودند. چیزی نگذشت که میان شاعر و پادشاه به هم خورد و شاعر نامبرده ملک را ترک نموده در صدد افتاد به دربار دیگری برود و زندگی خود را تأمین نماید، ولی پیشرفت حاصل نکرد. از این رو همین که فخرالدّین دوباره اورا خواست، به نزد وی مراجعت نمود. پنح ماه پس از برگشتن به دربار یک شب در حال مستی اظهار داشته بود که « اگر چند تن یار و یاور دلیر و موافق پیدا کند می تواند سلطنتی تشکیل دهد، و البته یاران خود را فراموش نخواهد کرد و به آنها انعام و القاب بزرگ می دهد.»
سوزنی که یکی از شاگردانش بود، این خببر را به ملک فخرالدّین رسانید. ملک حاکم نمود اورا به زندان بردند. سپس در همان زندان کشته شد.
دربارۀ مؤلف این کتاب، مورّخان و تذکره نویسان چیز قابلی ننوشته [ اند ] . گویا بر نام او یکباره قلم فراموشی کشیده اند، لیکن گزارش هایی که سیفی راجع به خودش در ضمن کتاب جسته جسته بیان نموده، تا اندازه ای غفلت تذکره نویسان را جبران کرده و اطلاعات زیرین را در دسترس ما نهاده است.
نا م او سیف بن محمد بن یعقوب، در شهر هرات سال ۶۸۱ ه / ۱۲۸۲ م. متولد شده، علوم و معارف اسلامی را کسب نموده مخصوصاً ادبیات فارسی و عربی بهرۀ وافی داشته، چنان که از شواهد و امثله که در متن کتاب آورده این معنی به
خوبی آشکار و مبَرْهَن است. همین که به نظم پرداخت و استعداد و لیاقت ذاتی خود را آشکار نمود، مورد توجّه ملوک و امرا واقع شد و به کمک حکیم سعدالدّین منجم غوری – که اورا استاد خود می داند – به دربار ملک فخرالدّین کُرَت ( متوفی ۷۰۶ ه / ۱۳۰۷ م. ) راه یافت. هشتاد قصیده و غزل و یک صد و پننجاه قطعه در مدح ملک انشاد نمود. سیفی در هرات ماند تا وقتی که فخرالدّین به قلعۀ امان کوه روانه شد و شهر هرات را به دست سردار با کفایت و دلیری چون جمال الدّین محمد سام سپرد، زیرا دانشمند بهادر از طرف اُلْجایْتُو سلطان شهر هرات را محاصره نموده و کار را به مردم تنگ کرده بود.
در این اوقات سیفی به نظم مثنوی « سام نام » پرداخت و متجاوز بیست هزار بیت به طرز شاهنامۀ فردوسی سروده و در آن عملیات برجسته و کار های نمایان جمال الدّین محمد سام را در برابر دانشمند بهادر و پسرش بُوجایْ شرح داده، این مثنوی را به خط نیکو نوشته و به تصاویر زیبا آراسته بودند. هیچ نمانده بود که سیفی جان خودش را بر سر کار مثنوی از دست دهد، زیرا وقتی شهر هرات در ۷۰۶ ه / ۱۳۰۶ م. به تصرّف بُوجایْ در آمد و جمال الدّین سام را اسیر کردند، سیفی را نیز با بسیاری دیگر گرفتار نمودند و به تهمت غدر و خیانت نسبت به مغول در حضور بوجای اورا خوار و بی مقدار کرده کتک مفصّلی زدند. برای اثبات گناه او کتاب « سام نامه » را آورده بودند. سیفی در آن کتاب روش دانشمند بهادر و پسرش بوجای را سخت نکوهش نموده و مقاومت و دفاع دلیرانۀ جمال الدّین محمد را بسی ستوده بود.
بُوجایْ خودش مقداری از کتاب را خواند. خوشش آمد. چون در آن قسمت اتفاقاً از بسیاری لشگر و کثرت استعداد و مهمّات جنگی سردار مغول سخن رانده بود. با وجود این سیفی را تأدیب و توبیخ نمود و چون سیفی از غوریان بود، حکم به کشتن او داد. سیفی به گناه خود اعتراف کرد. طلب بخشایش نمود. وعده داد در آینده نسبت به مغول وفادار باشد. در انجام بوجای اورا عفو نموده و از سر خونش در گذشت. سیفی جان دربرد، اما تا چندی از درگاه امرای کُرَتْ رانده ماند، و ملک غیاث الدّین برادر ملک فخرالدّین الطاف و عنایت الجایتو سلطان را به خود معطوف داشته جای برادر به حکومت هرات منصوب کردید و تا یک مدتی هیچ
اعتنا به سیفی نداشت. شاید از این جهت که اورا از دستۀ هواداران برادرش ملک فخرالدّین می دانست که همواره با او رقابت داشتند. یا از آن رو که سیفی را منفور امرای مغول می شناخت. به این سبب به او۱ توجه نمی کرد.
جمال الدّین محمد سام در ۷۰۶ ه / ۱۳۰۶ م. کشته شدو از آن تاریخ تا ۷۱۷ ه / ۱۳۱۷ م. که سیفی دوباره به دربار راه یافت و مورد عنایت ملک غیاث الدّین قرار گرفت، معلوم نیست به چه کاری وقت می گذرانیده. خود مؤلف می گوسد کتابی در علم و آداب کرد آورده و آن را « مجموعۀ غیاثی » نام نهاده. سیفی برای جلب رضایت و حصول و خشنودی و اعتماد غیاث الدّین این کتاب را تألیف و به نامبرده اهداء نموده بود. ملک غیاث الدّین این کتاب را پسندید و نسبت به مؤلف اظهار لطف و محبت شایان نمود و به او دستور داد « تاریخ هرت » را از آغاز هجوم چنگیز خان تا دورۀ حکومت ملک غیاث الدّین بنویسد، زیرا هرات یکی از شهر های مهم خراسان بود ودر این مدت پی در پی حوادث بزرگ تاریخی در آن روی داده. با وجود این، تاریخی مختص به آن نوشته نشده بود. و همین نقیصه سبب گشته که مسافرین و جهانگردان که به هرات می آمدند از اوضاع آنجا و حقیقت وقایع بی خبر بمانند.
و راجع به این شهر تاریخی میان مردم عوهم اشاعات وداستان های بی اساس رواج یافته در افکار حکمرانان بین النهرین وسائرنقاط عالم تصئرات غلط تولید کرده بود. مؤلف با چندین دلایل و بیانات ۲ اهمیت کار خود را جلوه گر ساخته، پس از دو سال ونیم زحمت و رنج از عهدۀ انجام امر بر آمده است.
تاریخ وفات مؤلف معلوم نیست و از آثار او فقط همین کتاب تاریخ هرات به جا مانده . نسخۀ آن هم بسیار نادر و منحصر به فرد باشد. دیگر از« مجموعۀ غیاثی» و « سام نامه» وقصائد و قطعات وی نشانی دیده نشده .این کتاب به خوبی می رساند که مؤلف آن سیف بن محمد از ادبیات عربی و فارسی اطلاعات شایسته داشته ، دارای طبع روان بوده ، اشعار را نیکو وپاکیزه می سروده ، در نوشتن نثر فارسی قلم شیوا وتوانایی داشته وشرایط لازمه به جهت یگ مورخ را حایز بوده است .سیفی در کتاب خود بسیاری ازشعرای ایرانی و عرب را نام می برد واز اشعار آنان شاهد و مثال می آورد. همچنین نام گروهی از نثر نویسان ادوار مختلف را
۱.متن :از او. ۲.ظ :بیّنات .
نوشته . آنچه را که از اشعار وقصائد وقطعات جابه نقل می کند ، روی هم رفته ثابت می نماید که اشعار او جالب توجه و خواندنی است.
سبک تاریخ نویسی او قابل تحسین و تمجید می با شند. مانند یک مورخ دانا رشتۀ حوادث را به تفصیل سلسله وار نقل می کند . وقایع سیاسی را که در از منۀ مختلفه پیش آمد نموده با بیان علل واسباب آن تاجایی که در خوِرگنجایش کتاب بوده توضیح می دهد. در ضمن از پایه و مایۀ علمی واخلاق و روش فرمانروایان سخن می راند. در همه جا مراعات راستی و درستی را داشته از شاهراه صدق و حقیقت گویی پا بیرو نگذاشته. اگر راجع به یک موضوع یا داستانی دو حکایت ناموافق شنیده نقاط اختلاف را بی کم و زیاد با نام گویندگان از روی مدرک و سند همه را نقل کرده. پی در پی این نکته را یاد آوری و تکرار می کند که مقصود او از نوشتن این کتاب تدوین و ظبط حقایق امور است نه قضایای موهومی و ساختگی. از بس به این مطالب علاقه مند بود، همین که کتاب به پایان رسید، نخست آن ار به مطالعۀ علما و دانشمندان زمان خود رسانید تا اگر ایرادی دارند اظهار کنند. وقتی همگی صحّت مندرجات آن را تصدیق نمودند، آنگاه کتاب را نشر داد.
سیفی هنگام تألیف کتاب و نقل قضایا از مورّخان بیش از خودش تقلید کورکورانه نموده. هر مطلبی را بیش خود رسیدگی و بررسی می نمود. اگر مطمئن می شد که نویسنده راستگو و دوست کردار بوده، از او اقتباس و روایت می نمود. اگر می دید هر یک از مورّخان پیش از خودش اشتباه کرده اند، بی ملاحظه به تصحیح او مبادرت می نمود و موارد اشتباه او را روشن می ساخت.
به طوری که در بالا اشاره شد سیفی این کتاب تاریخ هرات را به فرمان ملک غیاث الدّین کُرَتْ تألیف نموده. غیاث الدّین نه فقط موضوع کتاب، بلکه سبک و طرز تدوین آن را نیز معین نموده تأکید کرده بود که در ضبط وقایع نهایت دقت به عمل آید که یک تاریخ بسیار صحیح و از هر جهت قابل اعتماد تهیه شود. هر جا نام یکی از فرمانروایان و امرا و اعیان و افسران و آیندگان و روندگان برده می شود، خصوصیات اخلاقی او مذکور گردد. هر بیان بایستی به اقتضای مقام با آیات قرآن و احادیث و سخنان اصحاب تأیید گردد و محض زینت کلام، هر اندازه میسّر شود اشعار و امثال فارسی و عربی نقل گردد.
تصوّر می رود ملک غیاث الدّین به وزرا و پیشکاران خود دستور داده بود کلیۀ
اسناد و مدارک دولتی را به اختیار سیفی واکذارند که استفادۀ لازمه بنماید، چنان که ملاحظه می شود برخی جاها رونوشت ابلاغیه و قرار داد و پیمان و معاهدات را چنان حرف به حرف نقل می نماید که اگر اصل اسناد در دسترس او نمی بود، هرگز به تکمیل این کار موفق نمی شد. خودش هم اعتراف می کند که اگر وزیر دولت خواجه شهاب پسر وزیر بزرگ عزیز الدّین شهاب سق با او همراهی و کمک و یاری نمی کرد و نسبت به انجام موضوع ظهار علاقه نمی نمود، ممکن نبود کتاب را به این صورت رضا بخش تهیه کند.
از قرار معلوم مؤلف در داشته که این تألیف خود را یک مجلد فراهم آورد که مجلد اول را برای تاریخ عمومی ومجل ات دیگر را جهت تذکرۀ احوال اعیان واشراف ومأمورین عالی رتبۀ دولت و اشخاص مهم که از خارج به دیدار هرات می آیند تشخیص دهد ، چنان که در مقدمه کتاب می گوید «این کتاب را در چهار صد فصل تمام کردم » وحال آن که نسخۀ حاضره بیش از صد و سی وهشت فصل ندارد، ودر آخر کتاب هم می گوید «امیدوار است به زودی شروع به نوشتن مجلد دوم نماید» ولی به طور قطع نمی توان گفت مجلد دوم را نوشته .ممکن است به واسطۀ پیش آمد های روز گار از انجام این منظور باز مانده باشد .
عبدالمقتدرعقیده دارد که مؤلفمجلد دوم را ننوشته .معین الدّین زمچی که در سال ۸۹۵ه/ ۱۴۸۹م.کتاب «روضات الجنات» را می نوشت واز این کتاب ما بسی افتاده نبوده ، هر چه کوشش کرده بود اثر و نشانی از مجلد دوم نیافته و مانند عبدالقادر معتقد است که مجلد دوم هیچ وقت به رشتۀ تحریر نیامده . ومی گوید هیچ کس از موجود بودن مجلد دوم تاریخ سلسلۀ کُرَتْ تألیف سیفی خبر نداده.شاید اظهار سیفی در خصوص تألیف مجلد دوم یک وعده بوده است که نتوانسته به آ ن وفا نماید . با همۀ اینها از روی یقین نمی توان گفت که مجلد دوم را ننوشته ، زیرا در مقدمۀ کتاب که علی التحقیق پس از اتمام کتاب نوشته وبه آن ملحق ساخته – چنان که برخی مطالب ونکات را نیز بعد از انجام کار به متن افزوده – صاف وصریح می گوید«این کتاب را در چهار فصل تمام کردم» . همین استعمال نمودن صیغۀ ماضی ما را با یک امر واقع شده ای مواجه می سازد که انکار آن به آسانی میسّر نیست. تاریخ تألیف کتاب هم معلوم نیست و مؤلف در هیچ جاه اشاره نمی کند که چه وقت دست به کار تألیف زده وبه کی به انجام رسانیده است . ولی از این که در مقدمه و
چند جای متن نام ممدوح خود ملک غیاث الدّین را با عنوان «الحاج» و«سلطان الحاج »یاد می کند و مسلم است که ملک غیاث الدّین در سال ۷۲۱ه /۱۴۲۱م.به زیارت کعبۀ معظّمه مشرّف شد، بنابرین عبدالمقتدر تصوّر می کند کتاب را در میان سال های ۷۲۱تا۷۲۹ه که سال فوت غیاث الدّین است ، تألیف نموده وحال آن که ممکن است بگوئیم وقتی غیاث الدین در سال ۷۲۱ه از مکه مراجعت کرد ومؤلوف می خواست کتاب را به او تقدیم کند، الفاظ الحاج وسلطان در مقدمه و متن کتاب اضافه کرد . در ضمن می گوید او کتاب راا در مدت دو سال نیم تدارک نموده . در این صورت تاریخ تألیف ۷۱۸تا ۷۲۱ه خواهد بود چنانکه وقایع مذکور در این مجلد نیز به سال ۷۲۱هـ پایان می یابد.
به هر حال این ومجلد به وضع کنونی که در دست ماست بر ۱۳۸فصل تقسیم شده . بیست فصل نخستین راجع به بنیاد شهر هرات واحادیث نبوی که در مدح آنوارد شده و قضایای هجوم چنگیز خان به هرات وسایر وقایع این شهر تا وقتی که سلسله کُرَتْ به سر کار آمدند . یک صد و هیجده فصل دیگر از صفحۀ۱۴۱تا۷۸۶ ۱ تاریخ پیش آمد های گوناگون خانواده کُرَتْ است بر هرات فرمانروایی نموده اند . آغاز حکومت آنان ۶۴۳ه /۱۲۴۵م. تا سال شانزده هم حکومت ملک غیاث الدین بیشتر تفصیل داده و ۳۹ فصل را که ۲۳۸ صفحه می شود به او اختصاص داده است .
مؤلف در مقام بیان احوال این سلسله به ذکر کار های سیاسی وتهوّر ورشادت نظامی اکتفا نکرده . از روش اخلاقی و طرز زندگانی وذوق ادبی و فرهنگ دوستی آنان نیز سخن رانده . در فصول ۸۵ و۸۶ و۱۳۰ صفحات ۴۳۳-۴۳۹، ۷۵۰-۷۴۶ برخی اوامر مذهبی را که ملک فخرالدّین صادر نموده همچنین وصف ابنیه و عمارات که ملک فخر الدین در هرات ساخته اند و نیز اظهار علاقه به ادبیات وصنایع مستظرفه وناشی داشته اند .مذکور می باشد .در فصل ۸۸ از صفحه ۴۴۸ تا ۴۵۶ بعضی از عملیات صدرالدّین خطیب بوشنجی را که به تخلّص ربیعی بیشتر معروف است ،در تفصیل نوشته . در پاره ای مواضع راجع به حوادث واتفاقات زمان خودش که میان امرای مغول وسرداران
۱.چاپ کلکته .
آنها روی دادهو جنگها یشان ودسایس ونیرنگهای درباری اطلاعات نیمو می بخشد.نکتۀ دیگر معلوم نیست مؤلف چه اسم و عنوان برای این کتاب خود معین نموده به طور کلی «تاریخ نامه» اش گفته. مورّخین بعد ازاو مانند معین الدّین زمچی آن را «تاریخ ملوک کّرَتْ» نامیده . حافظ ابرو » تاریخ ملوک هرات » ش گفته . چون موضوع آن را گفته اند تاریخ ملوک کّرَتْ هرات است . عنایت خان ضمن یاد داشت های خودش در صفحۀ اول نسخۀ خطی به « تاریخ ملوک هرات » موسوم داشته . این عناوین به ملاحظۀ مندرجات کتاب تا اندازه ای صحیح و به جا است، ولی مؤلف مأمور بود تاریخ هرات پیش را از آغاز هجوم چنگیز خان تا حکمرانی غیاث الدّین بنویسد نه آن که فقط از ملوک کُرَتْ نام برد؛ چنان که ۱۴۰ صفحۀ کتاب مربوط به تاریخ هرات پیش از ظهور سلسلۀ کُرَتْ می باشد مؤلف در یک جا راجع به همین کتاب می گوید « من تاریخ هرات را نوشتم ». شاید می خواسته نام کتاب را ـ تاریخ هرات » بگذارد، نه « تاریخ کُرَتْ ».
نظر به این که عمده و بیشتر مندرجات کتاب راجع به حوادث زمان مؤلف می باشد ، بدیهی است مأخذ اودر نقل قضایا اطلاعات شخص خودش یا گزارش یک نفر شاهد حال بوده است که در بعضی جاها نام او را می برد . مؤلف دربارۀ وقایع پیش از دورۀ خودش نام چند کتاب را که مدرک او بوده مذ کور داشته است:
۱ . تاریخ هرات ، تأ لیف عبدالرحمن بن عبدالجبّار الفامی ،صفحۀ ۲۵،۲۶-۴۴ .
۲ . کرت نامۀ ربیعی ، صفحه ۳۹۱ .
۳ . تاریخ سراج منهاج که همان «طبقات ناصری »۱ می باشد تألیف منهاج الدّین عثمان بن سراج الدّین ، متوفی در ۶۵۸ ه / ۱۲۵۹ م. (به صفحات ۷۰ و ۷۳ رجوع شود ).
کتابی است در تاریخ عمومی که به سال ۶۵۸ ه ق در دهلی تألیف شده و مؤ لف آن را به ابو المظفّر ناصر الدین محمود ابن التتمش از پادشاهان هند تقدیم داشته و کتاب از اسم او «طبقات ناصری » نام گرفته است . طبقات ناصری در خصوص تاریخ غوریان و ملوک هند وفتنۀ مغول یکی از معتبر ترین مآخذ تاریخ به شمار می آید و نثر بسیار ساده واستوار و دور از تکلّف دارد .
می باشد . از انجا در یکجا به نام «تاریخ علائی » یاد نموده ؛ جون لقب مؤلف آن علاءالدّین بوده است . (۵۷و۵۸) .
۵.تاریخ غازانی که همان جلد اول جامع التواریخ رشید الدّین فضلااللّه است که در سال ۷۱۰ه/۱۳۱۰م. تألیف شده و سیفی او را رشیدالدّوله می گوید که با لقب پدرش عماد الدّوله و جدّش موفق الدّوله بیشتر مناسبت دارد .(صفحات ۱۰۱، ۳۰۴).
۶.تاریخ خراسان (صفحات ۶۳ ،۱۱۰)
۷.اخلاق خانی (۹۵-۱۰۱).
دو کتاب نخستین را توصیف نموده ایم . کتاب سوم را انجمن آسیائی همایونی بنگال به چاپ رسانیده وسرهنگ راورتی آن را به انگلیسی ترجمه کرده . چهارمی و پنجمی را ادوارد براون در «تاریخ ادبیات ایران » تعریف نموده است . راجع به ششمی و هفتمی در هیج جا اثر و نشانی نیافتیم ، گرچه شنیده شده «اخلاق خانی » رادر ایران چاپ کرده اند ولی نسخۀ آن به دست ما نرسیده . هر چه هم کوشش کردیم چگونگی معلوم نشد .
مؤلف دانشمند موقع استفاده از این تواریخ مهم خود را پابند به نقل عبارات اصل ننموده . در مورد جامع التواریخ عین مطلب را به عبارت خودش آورده بی آن که تغییر و تبدیل مهم در آن داده باشد ، ولی در یکی از دو مورد اقتباس از جهان گشا (صفحه ۵۸) مضمون جهان گشا رابا آنچه را که از منابع دیگر به دست آورده با هم مذ کور داشته و خودش هم به این مطلب اذعان دارد . راجع به نقل از طبقات ناصری یک جمله که در صفحۀ ۷۰ سطر ۸-۱۱ آمده در نسخۀ چاپ انجمن آسیایی بنگال ، همچنین در ترجمۀ انگلیسی سرهنگ راورتی دیده نشد .ممکن است از نسخۀ خطی که کتاب را رویش چاپ نموده ، افتاده باشد . علاوه بر تواریخ نامبرده در بالا مؤلف بسی قطعات ادبیه در نظم و نثر نقل نموده که وقتی با اصل تطبیق شد اختلاف ملاحظه نکردید ، مگر برخی کلمات که جور دیگر خوانده شده ، در پائین همان صفحه یادداشت گردیده .
در بارۀ اهمیت و ارزش ادبی و تاریخ این کتاب هر چه بگوئیم کم است ، زیرا در آن عصر و دورۀ دهشتناک که مؤلف می زیسته بسیاری از حوادث در هم و پیچیده و جریانات تاریخی شمال خاوری ایران را به چشم خود دیده است این سند گران بها یگانه کتابی است که در تاریخ هرات برای ما به جا مانده و احوال ملوک
کرت را به قلم یک نفر آنان می خوانیم. سبک نگارش کتاب بسیار پسندیده و دلچسپ، در حاهای مناسب به جملات زیبای ادبیّه و اشعار آبدار و شیرین آرایش یافته، برخی شعرا را که نامبرده در هیچ کتاب دیگر نشانی از آنان به دست میاورده ایم.
مورخانی که بعد از مؤلف آمده اند همه به اتفاق اورا شخص راستگو و کتابش را قابل استفاده و معتبر شناخته اند. اشخاص ناموری مانند حافظ ابرو و معین الدّین زمچی و عبدالرزّاق سمرقندی در تألیفات خود جابه جا از این کتاب اقتباس نموده اند. گاهی خلاصۀ مطالب و کاهی عین الفاظ متن را به کار برده اند.
حافظ عبدالله ابرو متوفی ۸۳۴ ه / ۱۴۳۰ م. که از مورخین و جغرافی داناان مشهور زمان تیمور است و در نزد اهل علم و فنّ یکی از نویسندگان مهمّ زمان خودش می باشد، در همۀ تألیفات خود از این کتاب اقتباس فراوان نموده است. در بخش اوّل « ذیل جامع التواریخ » که درست یک قرن پس از این تاریخ هرات تدوین شده و اخیراً نسخۀ آن به اهتمام دکتر بیانی در تهران چاپ و نشر شده، به خوببی می توان دید که مورّخ مشهور خلاصۀ مطالب تاریخ هرات و گاهی هم عبارات مفصّلۀ آن را بی کم و زیاد نقل می کند و مأخذ و مدرک خود را هم نشان نمی دهد.
این روش حافظ ابرو را سر ویلیام اوزلی در کتاب خودش موسوم به « مسافرتها » اشاره نموده است. برای اثبات مطلب کافی است دو نمونه را که در مقدمۀ انگلیسی این کتاب صفحۀ ۱۴-۱۶ از ذیل جامع التواریخ نقل شده ( چاپ تهران ، صفحات ۲۲ و۲۳ و ۲۶-۳۶ ) مقیسه نمائید. مواضع دیگر اقتباس حافظ ابرو در حاشیۀ مقدمۀ نامبرده یادداشت شده که طالبین رجوع نمایند. این نمونه ها که نشان داده شد، به خوبی واضح می سازد که حافظ ابرو موّرخ و جغرافیدان بزرگوار مطالب را از روی کتاب ما با عین همان الفاظ به کار می برده. هر وقت می خواسته راجع به حوادث که مؤلف ذکر نموده چیزی بنویسد، بی درنگ تاریخ هرات را در جلو گذارده، بخش مطلوب را با حذف پاره ای عبارات و اشعار، یا بی کم و زیاد به همان جور که بوده گلچین می فرموده، در کتاب خود می گنجانیده است.
یک بخش ذیل جامع التواریخ که هنوز نشر نشده و مربوط به تاریخ سلسلۀ کرت می باشد، به گفتۀ خود حافظ ابرو مستند به کتابی بوده است در تاریخ آن سلسله که برای آنها و به نام آنها نوشته شده و بر حسب تصدف در دسترس حافظ
ابرو قرار گرفته است. این کتاب که حافظ ابرو به وجود آن اشاره می کند جز همین کتاب تاریخ هرات کتاب دیگری نیست، زیرا تاریخ کرت فقط در کتاب سیفی و کُرَتْ نامۀ ربیعی مندرج است. به گواهی آن قسمت از کتاب که در بالا اشاره نمودیم و چند نمونه از موارد اقتباس را نشان دادیم، ثابت و مُبَرْهَن است که کتاب مورد استفادۀ حافظ ابرو همین کتاب تاریخ هرات تألیف سیفی است، نه « کُرَتْ نامه » ی منظوم ربیعی.
جای شبهه نیست که حافظ ابرو در موقع تدوین سایر کتب جغرافی و تاریخ مانند « زبدة التواریخ » از این کتاب تَمَتُّع گرفته، امّا چه اندازۀ آن را؟ به طور قطع نمی توان گفت. چون کتب نامبرده هنوز نشر نشده و نسخۀ خطّی آن را در کلکته ندیده اند. ولی یقین داریم تفصیل راجع به خاندان کُرَتْ را که به قول دکتر ریو در کتاب جغرافی حافظ ابرو مندرج است، بایستی از همین نسخۀ ما اقتباس کرده باشد. مُؤَیِّد خیال ما همان خلاصه ای است که آقای دکتر بیانی از مجلّد دوم جغرافی حافظ ابرو در مقدمه بر ذیل جامع التواریخ مذکور داشته اند که با مضامین متن کتاب ما مشابهت وموافقت کامله دارد. دور نیست حافظ ابرو قسمت عمدۀ مجلّد سوم « زبدة التواریخ » را هم از کتاب ما رونویسی کرده باشد، زیرا این مورّخ و جغرافیدان مشهور زمان تیمور و وقتی در تألیف ذیل جامع التواریخ این اندازه از کتاب ما نفع برده باشد، البته هنگام تألیف آثار دیگر خود باز از این کتاب فایده و بهره گرفته است. چهل سال پس از فوت حافظ ابرو یک مورخ نوظهور دیگر معین الدّین زمچی پا به صحنۀ نمایش گذارده برای تألیف کتاب « روضات الجنّات فی اوصاف هرات » به این کتاب دست اندازی نمود. مثلاً آنچه در بارۀ خاندان کُرَتْ نوشته، به طوری که عبدالقادر اشاره نموده، اقتباس از این کتاب است و نیز بخش بزرگی از حوادث و وقایع هرات پیش از سال ۷۲۱ه را از متن کتاب ما خلاصه و نقل نموده است. برخی جاها هم عین عبارات کتاب ما را به کار برده، ولی مانند حافظ ابرو پر بی انصافی نکرده، گاهگاهی نام مأخذ خود را مذکور داشته و اعتراف نموده است که مدیون مؤلّف کتاب ماست. چند جا هم از کتاب ما نقل کرده و سند خود را به دست نداده است، چنانکه در چمن ۱۲ روضۀ یازدهم که ویرانی هرات را بار دوم به دست مغول شرح می دهد و در روضۀ ۱۲ راجع به حادثۀ بوجای عین عبارات اورا در مقدمۀ
) مشاهده می نمائید.XVIII انگلیسی صفحۀ ۱۸(
زمچی این اقتباسات و امثال آن را که گاهی به چندین صفحه می رسد از تاریخ سیفی گرفته و تقریباً در عبارت کتاب نیز تغییری نداده، ولی برخی اوقات که منظور او ذکر مطالب به اختصار بوده و می خواسته سروته قضایا را به هم آورد، ناچار بسیاری از حوادثِ مهمّه و حقایق را حذف می نموده است.
یک مورّخ دیگر، کمال الدّین عبد الرزاق سمرقندی مانند حافظ ابرو و زمچی این کتاب را در دست داشته. وقتی که بخش اول مجلّد نخست کتاب « مطلع سعدین » را راجع به حوادث سالهای ۱۰۳ تا ۷۲۱ / ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۱ تدوین می نمود، از این کتاب استفادۀ شایان نموده. پرفسور بروان با بیانِ رسائی اهمیّت کتاب مطلع سعدین را گوشزد ساخته. مجلد اول هنوز چاپ نشده، لیکن مجلّد دوم را فاضل محترم پرفسور محمّد شفیع مقیم لاهور به طرز جالب توجهی که از محقّقی مانند ایشان انتظار می رود، به چاپ رسانیده است.
سمرقندی مانند [ حافظ ] ابرو هیچ نگفته که از کجا مطالب کتاب خود را گرفته است. امّا بسیاری از جملات و عبارات مطلع سعدین حقیقت را خورشید وار ظاهر و آشکار می سازد. نمونۀ آنچه را که در بارۀ وقایع خراسان و
)می بینید . Xx جای دیگر به تفصیل ورود شاهزاده یاسور به خراسان می گوید ، در مقدمۀ انگیسی صفحۀ ۲۰ (
ممکن است این عبارات و نظایر آن را سمر قندی از ابرو گرفته باشد. آقای پرفیسور محمّد شفیع هم به این عقیده اند که سمرقند قدم به قدم از سبک حافظ ابروی پیروی می نموده است ، ولی بیشتر احتمال این است که سمر قندی هنگام تألیف مطلع سعدین ، مطالب ار مستقیماً از این کتاب گرفته باشد. زیرا سمرقندی معاصر زمچی و با هم شهری بوده ،البته از وجود این کتاب نفیس که زمچی مکرّر از آن یاد نموده با خبر بوده ومی دانسته هر کس به اندازۀ لزوم از آن مستفیذ شده است .
در پایان سدۀ نهم هجری تألیفات حافظ اببرو در تاریخ عمومی وو کتاب زمچی محتوی حوادث تاریخیۀ و تازه ترین وقایع هرات معروف و نامور گردید. شاید رواج آن سبب که این تاریخِ هراتِ ما و مؤلّف آن هروی به کلی در زوایۀ فراموشی افتاد ، جنان که می بینیم در هیچ یک کتاب تاریخ و تذ کرۀ شعرا و مؤلفان که پس از آ ن تألیف شده نامی از او نبرده اند و از ۀثلر نظمی وتثری او جز همین کتاب چیزی یافت نشده . میر خوند متوفی ۹۰۳ه و نوه اش خوند میر متوفی ۹۴۱ه با آنکه بسیاری از
مطالب مواد مندرجه در کتب آنان نخست از طرف هروی مذ کور کردیده ، هیچ جا نامی از او نبرده اند .در آخر «روضة الصفا » طومار درازی راجع به بنیاد هرات نوشته و مادۀ فوت اشخاص بسیاری را جمع آوری نموده که تمام آنها را ابتدءً هروی نوشته است .همچنین جملات کوتاهی از این کتاب ما در «روضة الصفا » یافت می شود . وچون مطلقاً نامی از هروی درمیان نیست ، بنابراین در ممکن است میر خوند همۀ آن مطالب را از روی روضۀ زمچی یا یکی از تألیفات حافظ ابرو اقتباس نموده باشد و از نام تاریخ هرات هم که در جلد پنجم روضة الصفا صفحۀ ۳۹ در سطور ۱۰-۱۳ مذ کور شده ، چه بسا مقصود وهمان روضۀ زمچی باشد که در حقیقت زمچی هم آن مطالب را از همین کتاب تاریخ هرات هروی تلخیص نموده است .
خواند میر مؤلف حبیب السّیر شرح درازی از احوال ربیعی بو شنجی نوشته و ماده تاریخ فوت ملک شمس الدین محمّد و ملک رکن الدین و بسیاری اتفاقات دیگر را مذ کور داشته . با آن که همۀ این ها را اول بار هروی در این کتاب درج نموده است، ومی توان گفت مأخذ مؤلف حبیب السّیر کتابی دیگری بوده که بغد از این تاریخ هرات تألیف شده . ولی مطالب این کتاب که مدرک خوند میر بوده از این تاریخ هرات مقتبس بوده است ؛ به این دلیل که میر خوند و خوند میر هیچ کدام از احوال مؤلف ما چیزی نگفته اند و حال آنکه بسیاری نویسندکان را که نسبت به سیفی چندان مهم نبوده اند در کتب خود نام برده اند .
فصیحی خواف (۷۷۷-۸۴۹ه) نیز با آن که کمی پس از فوت مؤلف ما متولد شده ، اصلاً اسمی از هروی نمی برد که گویا به کلی از وجود چنین شخصی آگاه نبوده است .
این کتاب تاریخ از نقطه نظر ادبی نیز دارای اهمیت شایانی است ، زیرا تفاصیل جالب توجه ومهم راجع به شرح احوال برخی شعرای معاصر مؤلف مانند ربیعی بوشنجی نوشته و نقاط مجهولۀ زندگانی بعضی علما و اولیاء زمان خود را از قبیل وجیه الدّین نسفی و قطب الدّین چشتی روشن ساخته . به علاوه در هر جا به مناسبت مقام قطعات منظومه دلکش به عربی و فارسی از شعرای ایران و عرب که در ازمنۀ مختلفه تا زمانی مؤلف بوده اند نقل نموده و چون آثار بسیاری از شعرا که نامبرده یا به کلی از میان رفته یا آنکه تا کنون نشر نشده است ؛ مانند کتاب معروف «کُرَتْ نامه » تألیف ربیعی و بوشنجی و « سام نامه » و سایر آثار منظومۀ خودِ سیفی
هروی که نشانی از آن به دست نیامده ، و همین نکته خود ارزش بیشتری به کتاب ما می دهد . برخی شعرا نامبرده از قبیل دقیقی و فردوسی و اسدی و غیرهم ، مربوط به دورۀ آغاز تاریخ ادبیات ایران اند . بعضی دیگر معاصر مؤلف بوده اند. مانند بدیعی ترکوی، سعدالدّین غوری، ربیعی بوشنجی و غیر هم. بنابراین ممکن است این کتاب برخی از شعرای نامور قرن هشتم را که تا به حال نشانی از آنها نداشته ایم، معرفی نموده ستارگان درخشانی را که در زیر ابر گمنامی پوشیده بوده اند، در افقِ ادبیات ایران جلوه گر سازد.
حال چند کلمه راجع به نسخۀ خطی این کتاب اظهار دارم. تا جایی که مطلع هستم بیش از یک نسخۀ اصلی از این کتاب وجود ندارد۱ و آن متعلق به شعبۀ بوهار کتابخانۀ شاهنشاهی هندوستان در کلکته می باشد که ضمن کتب خطی به شمارۀ ۵۸ ظبط و محفوظ است. ورق آن قطع بزرگ
۱.آقا خلیلی نامی افغانی در کتاب « آثار هرات » منطبعۀ کابل مورخۀ ۱۳۰۹ شمسی ادعا نموده که یک نسخه از این تاریخ هرات سیفی به دست آورده است. آقای پرفسور محمد شفیع لاهوری که از این ادعا با خبر شد مرا مستحضر نمود. پژوهش و رسیدگی لازمه به عمل آوردم. به عقیدۀ من این ادعا کاملاً بی اساس است، زیرا آن قسمت را که به عقیدۀ خودش از تاریخ سیفی هروی لفظ به لفظ نقل نموده ( صفحات ۱۰-۲۰ و ۷۱-۷۳ ) در واقع یک خلاصۀ دست و پا شکسته ای از کتاب ما است که در صفحات ۲۶-۴۵ و ۶۶-۷۲ همین چاپ [ = چاپ کلکته ] مندرج است. راجع به آن نسخۀ خطی موجود در کابل که در پاورقی آریانا کابل ، صفحۀ شانزده، شمارۀ ده، سال اول اشاره شده، هیچ اظهار رأی نمی توانم نمود. مدیر کتایخانۀ شاهنشاهی کلکته همین که شنید بیش از یک نسخۀ کتاب سیفی در کابل یافت می شود، بسی سعی و کوشش فراوان نمود که شاید یک نسخۀ آن را به دست آورده تا با نسخۀ کتابخانۀ کلکته مقابله شود. چون از این اقدام نتیجه نگرفت، در حدود چهار صد صفحه چاپی این کتاب از نمونه های چاپخانه را به کابل فرستاد که با نسخۀ مفروضۀ آنجا مقابله نمایند. پس از مدتی که به زحمت توانست دوباره اوراق مرسوله را به دست آورد، دیده شد که هیچ مقابله و اصلاحی ننموده اند. به یک نفر شرق شناس مقیم کابل مراجعه شد. او هم هرچه سعی کرد نشان و اثری از نسخه ای دیگر نیافت. مراسلات و نامه هایی که در این خصوص مبادله شده در کتابخانۀ شاهنشاهی کلکته موجود بوده. صحّت اظهارات ما را ثابت و تأیید می نماید.
هر صفحه ۲۵ سطر و هر سطری در حدود ۱۸ کلمه نوشته شده. خط آن نسخ درشت بسیار زیبا. عناوین را با خط قرمز نیکویی نوشته اند. گاغذ آن کلفت و خامه ای رنگ سفید. نام شعرا و مصنفین که در متن نقل شده، در حاشیۀ کتاب با جوهر قرمز نگاشته اند. تاریخ تحریر نسخه مذکور نیست، ولی از خط و کاغذ و سایر خصوصیات نسخه می توان گفت در قرن هشتم که هنوز دیری از زمان تألیف کتاب نگذشته بود، استنساخ شده است. کتاب قدری آسیب دیده و اوائل آن را موریانه خورده، اما خوشبختانه هیچ قسمی از متن کتاب یا صفحات آن از بین نرفته.
ورق اول این نسخه علامت مدالی داشته که پاک شده. مُهرها و امضا ها و یادداشت های دستخط بسیاری از اعیان و اشراف درباریان سلاطین مغول هند را دارد، منجمله یادداشتی به خط عنایت خان معروف که در زمان شاه جهان کتابدار سلطنتی بود دیده می شود. این عنایت خان پسر ظفر خان فرماندار مشهور کابل است که بعد به حکومت کشمیر منصوب گردید. ظفر خان وقتی متقاعد شد در لاهور سکونت گزید. در سال ۱۰۷۳ ه وفات یافت، لیکن پسرش عنایت خان روز های تقاعد خود را در کشمیر گذرانید و در همان جا به سال ۱۰۸۱ ه رحلت نمود. یادداشت عنایت خان در پشت کتاب چنین است:
« تاریخ ملکان هرات بابت اموال والد مرحوم سلخ رمضان المبارک سنۀ ۱۰۷۴ از لاهور به کشمیر رسید و داخل عاریت خانه گردید. حررّه عنایت خان ظفر خان».
احتمال می رود ظفر خان این نسخه را با خود از کابل به هندوستان آورده، پس از آن که در قرن متمادیه دست به دست اعیان و اشراف گردیده، در پایان از طرف کتابخانۀ جلالیه – که ضمیمۀ مدرسۀ جلالیه بوهار بود – خریداری و نگاهداشته شد. مدرسۀ جلالیۀ را منشی صدرالدّین در بوهار در ناحیۀ بردوان که در ایالت بنگال است تأسیس کرده است.
منشی صدرالدّین متوفی ۱۲۱۱ ه / ۱۷۹۶ م. در دربار میر جعفر نوّاب مرشد آباد میر منشی بوده، پس از آن منشی وارن هستنکز انگلیسی شد. این شخص از طرف شاه عالم و نوّاب ناضم بنگال، همچنین کمپانی شرقی هندوستان مأموریت یافته به تولیت وقف قدیمی موسوم به « بائیس هزاری پاندوا » منصوب گردیده. واقف معظم این موقوفه پیر مقدس و بزرگوار جلال الدّین تبریزی متوفی ۶۴۲ ه بوده
که پیش از نیمۀ قرن هفتم هجری به این صفحات آمده و موقوفۀ نامبرده را ایجاد کرده است.
منشی صدرالدّین از پول موقوفه یم باب مدرسه و کتابخانه بنا کرده و آن را به نام واقف مزبور موسوم نمود. جانشینان صدرالدّین بر توسعۀ کتابخانه بسی افزودند، ولی این مدرسه با آن که یک وقتی از مراکز مهمۀ دانش آموزی هند به شمار می رفت، زمانی آمد که اهمیت و موقع خود را از کف داده رو به انهدام گذاشت. کتابخانۀ آن هم صورت ویرانی گرفت، لیکن خوشبختانه قسمت بیشر کتب آن دست نخورده ماند و تا سال ۱۹۰۴ م. به نام کتابخانۀ بوهار باقی بود. سپس به کتابخانۀ شاهنشاهی کلکته برگزار شد و مجموعۀ کتب نفیس آن که این کتاب خطی تاریخ هرات از آن جمله است، محفوظ گردید.
هر چند این کتاب به خط زیبا و خوانا نوشته شده، باز نویسندۀ آن دقت لازمه به عمل نیاورده، خیلی جاها نقطه نگذاشته. گاهی به عکس نقطۀ بیجا می نوشته و به گذاشتن همزه مقید نبوده، حروف «پ» و «چ» را همه جا با یک نقطه آورده، «ک» فارسی را همیشه مانند «ک» ثبت نموده، کلمات از قبیل « ائی » و « کوئی » را اغلب « ای » و « کوی » و الفاظ « دنیا » و « فنا » را در جاهایی « دنیی » و « فنی » نوشته است.
در موقع چاپ کتاب این نکته را در مدّ نظر گرفتیم که خصوصیات تحریریۀ نسخه را بدون کمترین تصرّف به حال خود واگذاریم، به ویژه هر جا کوچکترین تغییری داده شده در حاشیۀ همان صفحه کلمۀ متن را ثببت نموده ایم.
البته خوانندگان متوجه هستند که چاپ یک کتاب از روی نسخۀ منحصر بفرد خالی از اشکال نیست و هر گاه آن نسخه پر از اسامی اشخاص و شهرها و اماکن باشد و نویسنده درست نقطه گذاری نکرده باشد، بدیهی است اشکال و زحمت چاپ کنندگان به مراتب بیشتر خواهد بود. ولی به وسیلۀ مراجعه به کتب زیر این اشکال تا اندازه ای رفع گردیده و در حاشیۀ هر صفحه به نام آن کتاب که مورد استفاده بوده اشاره شده است:
(Tab . Nasiri) ۱.طبقات ناصری تألیف منهاج الدّین عثمان
با یادداشتها(col. Raverty) ۲.ترجمۀ طبقات ناصری به قلم سرهنگ راوتی
(Rav . که به زبان انگلیسی است.
(J.K.)۳.تاریخ جهانگسای عطا ملک جوینی.
(J.T.)۴.جامع التواریخ رشیدالدّوله فضل الله.
(guz.۵ . تاریخ گزیده حمد اللّه مستوفی.
(N.Q.)۶. نزهة القلوب حمداللّه مستوفی.
(muj.)۷. مجمل فصیحی.
)Dhayl)۸. ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو.
(R.j.) ۹.روضات الجنّات زمچی.
)R.s.)۱۰. روضة الصفا میر خوند .
(H.s.) ۱۱. حبیب السّیر خوند میر .
با آنکه برای صحّت چاپ کتاب لازمۀ اهتمام و توجه به عمل آمده ، باز با کمال تاسف ملاحضه می شود اغلاط در چاپ آن روی داده که ممکن نشد در موقع به اصلاح آن مبادرت ورزند . محض جبران این نقیصه یک غلط نامۀ کامل تهیه و پیوست متن نشر داده شد.
پایان مقدمه که به خامۀ آقای میرزا محسن نمازی از اصل انگلیسی ترجمه شد .
بسم اللّه الرحمن الرحیم حمد بی حدّ و سپاس بی قیاس مر حضرت جلال خداوندی را که از غایت لطف ۱ واحسانْ خلعتِ وجود انسان را به اطراز اِعزاز «وَ لَقَدْ کَرَّمْنٰا بَنی آدَم »۲و منشورِکرامت اورا به طغرای « وَفَضَّلْنٰاعَلیٰ کَثیرٍمِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضیلاً»۳تو... داشت و نفوس نفیس بشری را که اشرف جملۀ کائنات و زُبده و زُمرۀ مکو[نات است] *به مدد مادۀ روح قدس و فیض نور عقل مخزن اسرار عالم محسوس ومطّلَعِ انوار بدایع وغایب ملک و ملوک ساخت . شعر [ظهیر فاریابی ] :۴
بسم اللّه الرحمن الرحیم
حمد بی حدّ و سپاس بی قیاس مر حضرت جلال خداوندی را که از غایت لطف ۱ واحسانْ خلعتِ وجود انسان را به اطراز اِعزاز «وَ لَقَدْ کَرَّمْنٰا بَنی آدَم »۲و منشورِکرامت اورا به طغرای « وَفَضَّلْنٰاعَلیٰ کَثیرٍمِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضیلاً»۳تو... داشت و نفوس نفیس بشری را که اشرف جملۀ کائنات و زُبده و زُمرۀ مکو[نات است] *به مدد مادۀ روح قدس و فیض نور عقل مخزن اسرار عالم محسوس ومطّلَعِ انوار بدایع وغایب ملک و ملوک ساخت .
شعر [ظهیر فاریابی ] :۴
چنان نگاشت بر الواح نفس [ صورت علم] *۵
که خیره ماند درو دیدۀ اولوالابصار ۶
خداوندی که نقّاش کَرَمِ او به شَنْگَرف...از طرف شرف صد هزاران پیکرعالی منظر بر صف صُفّۀ ابن سقف مینا رنگ پدید آورد . آفریننده ای که از ترتیب « کاف » و «نون» آیت وجود هستی بنگاشت ... صُنْع بیچون رایت حدوث برافراشت.بصیری که لوح اَحْداق در سواد اَطباق ۸و خفیّات سَرایر ضمایر بداند «یَعْلَمُ خٰاینَةَ [۲]۹الْاعْیُنِ وَ مٰا تُخْعی الْصُدُر » ۱۰علیمی که آفتاب جهانتاب سر از گریبان مشرقْ بی حکم او بر نیارد و ماه منّور از طارم چرخ مدوّر ... او برنیاید.
شعر
آنک بی امر او نیارد تافت ماه از برج و آفتاب از اوج ۱۱
نَبْوَد ساکن و نیار امد جز به فرمانشْ هفت بحر از موج
۱. اصل : لطف غایت ۲. قرآن ، اسراء / ۷۰ « و براستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم ».
۳. قرآن ، اسراء / ۱۷ «وآنان را بر بسیاری از آنچه آفریده ایم ، چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم » . ۴.نقل حاشیۀ متن چاپی کلکته .
۵. اصل صورت علم نفیس . ۶. دیوان شاعر :. ۷. اصل رنگ مینا .
۸. اصل : اطباق سواد . ۹. شروع صفحأ چاپی کلکته .
۱۰. قرآن ، غافر / ۱۹ « [ خداوند] خیانت چشم ها و آنچه دلها پنهان می دارند ، می داند .»
۱۱. اصل : از اوج آفتاب .
آنکه قصر قیصر ... به ضیاء مهر روشن چهر روشن گرداند و منظر نظر شاه شام را به ظلام ... شبه تاریک کند .
شعر
صبح را تاب آفتاب می دهد شام را ظلمت حجاب دهد ۱
کرد گاری که نسیم سحری در زلف بنفشۀ طریّ بی امر او گرهی نزند ۲ و...بال آب زلال بی فرمان او زرهی نپوشد . بی غمی گریه در دیدۀ ابر[ترکیب نماید و بی ] * شادی خنده در لب برق ترتیب فرماید .
شعر
هیبتش خاک را گند ساکن قدرتش.........................
که درآرد به گریه دیدۀ او که لب برق را بخنداند
...که فتوحات نسیم آن جان عالم و عالم جان را معطّر گرداند و صلات و صلوات نامیات که نفحات شمیم آن دل جان و جان دل را مُعَنْبَرَ کند.
شعر [ابو العلا]
سَلامّ کَما مَرَّ النَّسیم بِسُحْرَةٍ رُخاءً عَلَی الْاَزْهارِغَبَّ عِهاد
[۳] بر روضۀ طیّبه و تربت مطهّره و مرقد معظّم و مشهد منوّر عنفوان۳ صحیفۀ رسالت و سلطان و سادۀ سیادت، صدر جریدۀ اولیا و فذلک جمع انبیا محمل عقد اصطفا، واسطۀ عقد انبیا، محمّد مصطفی که نتیجۀ مقدّمات آفرینش و خلاصۀ عالم علم و دانش است.
شعر
عَنْ فَضْلِه نَطَقَ الْکِتابُ وَ بَشَّرَتْ بِقُدُومِه التَّوْریةُ وَ الْاِنْجیلُ
شعر [خاقانی]
هادی مهدی غلام، آمرِ۴ صادقْ کلام خسروِ هشتمْ بهشت، شحنۀ چارمْ کتاب
باژْستانِ ملوک، تاجْ دِهِ انبیا کز در او یافت عقل خطّ امان از عقاب
مرشد خلق آنکه۵ کرد از اثر زخم تیغ رایت شاهان نگون، گردۀ شیران کباب
نبیّ [ی] که حکمۀ حکم او دهانها و زبانهای فصحای عرب و عجم را ببست که « آنا
۱. اصل: حجاب ظلمت دهد. ۲. اصل: و نزند. ۳.کذافی الاصل. ظ:عنوان.
۴.دیوان:اُمّی. ۵.دیوان:احمد مرسل که.
اِفْصِحُ الْعَرَبِ وَ الْعَجَم » و درود و تسلیم و رضوان و نعیم ملازم ارواح و اشباح اولاد و اصحاب و احباب او – که والیانِ ولایتِ هدایت و ستارگان فلک دلالت و راعیان حقّ دین و حامیان دین حقّ اند – باد.
امّا بعد چنین گوید مؤلف این کتاب، العبد الضعیف سیف ابن محمّد بن یعقوب الهروی، رزقه الله علماً نافعاً و عملاً رافعاً، که در علم اخلاق نسخه ای که موسوم است به « مجموعۀ غیاثی» پرداخته بودم و تألیف آن را واسطۀ [۴] عرض خود ساخته، بر موجب « العاقِلُ ابْن الْوَقْت » بهترین وقتی از اوقات و شریف ترین ساعتی از ساعات متوجه درگاه فلک سایْ و بارگاه جهانْ آسای خداوند بر حقّ و مخدوم مطلق، الملک الاعظم الاعلم، شاهنشاه الاکرم الاحکم، ضلّ الله فی الخافقین، سلطان الحاج و الحرمین، مغیث الامّة الزّاهره، نصیر الملّة الباهره، مظهر کلمة الله العلیا، محرز مناقب الدّین و الدنیا، المنصور من السّماء، المظفّر علی الاعداء، قامع المعاندین و الطغاة، قالع المتمرّدین و البُغاة، معین اهل الرشد، البرره، مهین زمرة الفسق و الفَجَره، رفیع شام المجد و الغارب، اعدل ملوک المغارب و المشارق، صاحب آیات المجد و الکمالات، ناصب رایات العزّ و السعادات، جمشید العهد و الزّمان، نشانۀ اشارت « اِنَّ اللهَ یَأمُرُ باِلْعَدلِ وَ الْاِ حْسان »۱ المخصوص بغایت عنایت ربّ العالمین، ملک غازی، حاجی عالم زاهد، غیاث الحق والدّین، شمس الاسلام و المسلمین ابوالفتح محمّد بن محمّد بن محمّد بن ابی بکر کُرَت.۲
شعر [ظهیر]۳
آنک در اطراف ملکش از ره طاعت۴ خسرو انجم کمینه قلعه نشین است
۱.قرآن، نحل/ ۹۰ « به راستی خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد ».
۲.این نام در منابع گوناگون به صورت « کَرْت » ظبط شده است. شادروان دکتر معین هر دو وجه را آورده است. امّا افغانستان شناس نامی راورتی (Col. Raverty) آن را در متن کتاب خویش کُرَتْ ظبط کرده است.
۳.ظهیر الدّین ابو الفصل طایر بن محمّد متخلّص به ظهیر. در فاریاب متولد شد، در نیشابور و اصفهان زیست و سر انجام به آزربایجان آمد و در تبریز در گذشت و در گورستان سر خاب – که به مقبرة الشعرا معروف است – به خاک سپرده شد. بجز شاعری، در زمینۀ نجوم و علوم رایج روزگار خود اطلاعاتی داشت. در آخر عمر از همنشینی پادشاهان کناره گیری کرد و به زهد پرداخت. در میان قصیده سرایان مقام شامخی دارد. ۴.دیوان: از در طاعت.
وانک زبهر نثار موکب قدرتش دامن افلاک پُر ز درّ ثمین است
راتب یک روزه است۱بخشش اورا آنچه که سرمایۀ۲شهور [و]سنین است[۵]
شخص سعادت روا بود که ندارد پای زدرگاه او حصن حصین است
معالم کرم به انعام عام او بیدا و روشن کشته و لطایف عواطف و اصناف الطاف او دربارۀ اهل فضل و هنر از حدّ تقریر و تحریر در گذشته.
شعر [مختاری]۳
کرمش خلق را توانگر کرد لطف او عالمی مسخّر کرد
کمترین بنده ای ز درگه او حلقه در گوش چرخ اخضر کرد
احرار روزگار نُطّاق طاقت به عبدیت جناب والایش بر میان روان بسته اند و عباد نامدار به امید حریّت « من عذاب الله و عقابه» زبان جان به مدح دعای او گشاده.
شعر
فَلا حُرَّ اِلاّ وَ هُوَ عَبْد لِفَضْلِهِ وَ لا عَبْدَ اِلاّ وَ هُوَ حُرّ بِرِفْدِهِ
عدلش به غایتی رسیده که بازِ بلند پرواز با کبکْ در یک آشیان همراز گشته و سپاه شاه ستمکاری به کلّی در اقطار و اکناف کیهان منهزم شده.
شعر [خاقانی]
عدل او زَهرۀ ستم بشکافت بذل او سینۀ کرم بشکافت
ظلم را چون هدف جگر بدرید بُخل را چون هدف شکم بشکافت
تیغش از بهر قتل نسل عدو رحم مادر عدم بشکافت
آثار مآثر و مفاخر او طراز تواریخ ملوک و سلاطین شده و انوار انصاف و انتصاف او نام نو شروان وصیتِ ابن سبکتکین در طیّ نسیان آورده.
۱.دیوان: نیست. ۲.دیوان: هر چه پس افگندۀ.
۳.سراج الدّین ابو عمر عثمان متخلّص به مختاری و مشهور به مختاری غزنوی، شاعر پارسیگوی، معاصر سنائی غزنوی، که سنائی قصیدۀ غرّائی در مدح او دارد و وی را به داشتن معانی نو و بکر ستوده. بجز قصاید، مثنوی«شهریار نامه» از او باقی است که از منظومه های متوسط حماسی بوده است . دیوان مختاری در ۱۳۴۱ه ش به چاپ رسیده است.
شعر [ازْرَقی ] ۱
زکوشش و کرم و عدل او مرفّه شد روان حاتم طائی و جان رستم زال
بیست از بیِ حکمش میانْ زمین و زمان کشاد از بیِ حلمش زبانْ نسا و رجال آآآآآلبتیقفعغببغ
لاٰزٰالَتْ رٰایٰاتِ دوُلَتُهُ مَنْصوُبَة ۲ عَلٰی قُمَّة القُبَّة الخضراء و آیات عزّته مکتوبه [۶] علی جبهة زهرة الزهراءکشتم ودر مقام عبودیّتْزمین بوسِ خدمت به جای آوردم وآن کتاب را عرض کردم. ۳ به فضل ملکِ متعادل در حالْ به دُرَر غُرَر قبول مُرَصَّع و به زیور انور وصول مُزَیَّن شد و از آنجا که فرط ملکی ووُفُور تربیت ملکی خداوندِ ملکِ اعظم اَعْلم ، خَلَّد مُلْکُهُ بود ، منِ بندۀ کمتر را به نظر تَلَطَّف پادشاهانه ملحوظ و به انواع تَلَطُّفِ ملکانه مخصوص گردانید .
۱. متن :ارزقی . ابو بکر زین الدین ( یا افضل الدّین ) بن اسماعیل ورّاق از شعرای سدۀ پنجم هجری . با اینکه در اشعارش اندیشه های عرفانی دیده نمی شود ، وی را از مریدان خواجه عبداللّه انصاری دانسته اند . از دوران جوانی دست به چکامه سرایی کرد و به دربار سلجوقیان وارد شد و بیشترین قصاید را در ستایش طغانشاه بن الب ارسلان سلجوقی سرود و در دربار این سلطان نه تنها به مقام ملک الشعرائی رسید، بلکه چون مشاور و ندیمی خاص در رفع مشکلات او می کوشید. ازرقی اگر چه تحوّلی در اسلوب شعر فارسی ایجاد نکرد، اما سروده هایش زمینۀ پدید آمدن سبک عراقی را فراهم آورد، از این رو شیوۀ بیانی اورا می توان حد فاصل دو سبک خراسانی و عراقی دانست. افزون بر دیوان شعر، سرایش دو منظومۀ دیگر به نامهای « سندباد » و « الفیه و شلفیه » را نیز به او نسبت داده اند. وی سندباد را – که به سبک کلیه و دمنه و مرزبان نامه و موضوع آن آئین کشور داری همراه با نکات اخلاقی است به درخواست طغانشاه به نظم کشیده است. نقل به تخلیص از دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۸. در خصوص علّت نظم داستان « الفیه و شلفیه » رجوع فرمائید به « لباب الاباب » عوفی، ج ۲، ص ۷۸. در خصوص «سندباد» هم گفتنی این که داستان ساخته و پرداختۀ سندباد حکیم هندی بوده و توسط ابو الفوارس قناوزی به فرمان امیر نوح بن نصر سامانی ( ۳۶۶ – ۳۸۷ ) از پهلوی به عربی و به وسیلۀ ظهیری سمرقندی بهاءالدین محمد بن علی بن محمد بن عمر الکتاب در حدود سال ۱۰۰ ه ق از عربی به فارسی ترجمه شده است. ازرقی در این سه بیت اشاره به دستور طغانشاه مبنی بر به نظم کشیدن این کتاب دارد:
شهریارا! بنده آندر موجب فرمان تو گر تواند کرد بنماید به معنی ساحری
هر که بیند شهریارا پند های سنباد نیک داند کاندر و دشوار باید شاعری
من معانیهای آن را یاور دانش کنم گرکند بخت تو شاها، خاطرم را یاروری
۲.اصل: مصوبه. ۳.اصل: کرد. در اغلب موارد به همین صورت ظبط شده است.
این نه حدّ چو من و صد چو من غمخوار است لیک لطف و کرم شاه جهان بسیار است
بعد از آن فرمان اعلی، لازال عالیاً، به نفاذ پیوست که که خطّهُ معموره و بلدۀ محروسۀ هرات، صانَّهَا الله عَنِ الْعاهات وَ الآفات، که از امهات بلاد خراسان است، بلک کعبۀ ثانی و بغداد مسلمانی،
شعر[لواحد من الشعراء]
گر کسی پُرسد تراکز شهرها خوشتر کدام؟ گر جواب راست خواهی گفت اورا، گو:هِری
همچو بحریست این جهان، دروی خراسان چون صدف۱ در میان آن صدف،شهر هِری چون گُوهری
از عصر پادشاه چنکیز خان تاریخ نامه ای ندارد و چون در جنب تواریخ واقعات و حوادث بلدان و امصار خراسان سهر هرات کیفیّت عن المکروهات و البلیّات اکثر الحادثات و الواقعات است، به واسطۀ آنکه شهراً بعد شهرٍ و سنةً بعد سنةٍ [۷] عساکیر اقالیم در نواحی و اطراف آن جمع می شوند، و صّافان سخن آرایْ و سیّاحان جهان پیمای چون از کلّی احوال که در وی به ظهور می بیوندد خبر ندارند و بر تواریخ آن عالم نیستند، در مجالس سلاطین و ملوک آفاق و محافل مشاهیر و جماهیر خراسان و عراق و میان عامۀ رعایا و کافۀ برایا به دروغ خود را فروغ می دهند و در ورطۀ الکاذب ملعون می افتند، بر موجب « نِعْمَ الرَّجُلُ الصّادِقُ » بر و جه راستی اسامی و سیر تواریخ ملوک و امرا و صواحب و حکّام که از عهد پادشاه چنگیز خان تا امروز در خطۀ هرات حمیّت عنِ الآفات بوده اند و به مضافات او رسیده، در کتابت آور و به آیات ربّانی و احادیث نبوی و آثار و امثال مُوَشَّح و مُتَحلّی گردان و به زیور اشعار تازی و بارسی مزیّن کن.
و چون منِ بندۀ اضعف بدین حمِ جهانْمطاع محکم شدم و بدین امر واجب الامتثال مأمور گشتم، بار دیگر زمین خدمت به لت عزّت ببوسیدم و گفتم:
۱.دیوان: این جهان را همچو دریادان، خراسان را صدف.
شعر [ فرّخی]
تا جهان آباد باشد، خسرو دینْ شاه باد بایۀ تخت جلالش بر فراز ماه باد
از رهِ قدر و جلالت، شاه را در روزِ بار نُه سپهر و هفت کشور،خیمه و خرگاه باد
مونس و یارو ندیم و رهنمای شهریار تا ابد ملک و جلال و عزّ و قدر و جاه باد
گاهِ عزم و وقتِ حزم و روزِ رزم،از کردار نصرت و فتح و ظفر مرشاه را همراه باد
هر چند خودرا مرتبۀ آن نمی دانم و درجۀ آن نمیشناسم که با وجود چندین فضلاء سحر پرداز و عقلاء سخن ساز و منشیان دقیقه بین و سخن [۸] شناسانِ با تمکین که منتسبان عتبۀ علیا و ملتزمین سُدۀ والای آن جناب۱ جنّات حیات اند، در چنین امر عظیم تقدیم نمایم،
شعر [تاجی]
کلام من به چه ارزد در آن جناب شریف که دون صفّ نِعال است موقف حَسَان*
امّا منوچهری در تمهید عذر این معنی خوش فرموده است:
شعر[منوچهری]
هر که را شاه جهان بر دارد و بنوازدش در سخن گر قطره باشد، چو صد دریا شود
آن نمیبینی که در باغ و چمن از خار ها در بهاران زیر ابر نیسانی چه گل پیدا شود؟
بنابرین ابواب در تألیف این کتاب بر موجب « اَلْمَأمُورُ مَعْذُور» شروع کردم و به عون فیض فضل ربّانی و به یُمن عاطفت ملک ملوک الاسلام، خَلَّدَ الله مُلْکُه وَ جَلالُه و
۱.اصل:حباب.
*. مراد حسّان بن ثابت انصاری، شاعر بزرگ عرب دورۀ جاهلیت است که با نابغۀ ذبیانی معاصر بوده. بعد از ظهور اسلام مسلمان شد و در هجو مشرکین شهر ها سرود. گویند۱۲۰ سال عمر کرد. به نام شاعر مدّاح رسول اگرم (ص) نیز مشهور است .
قرن بِالْخُلُود قَدْرُه وَاِقْبٰالُه ، تاریخ شهر هرات را از شهور سنۀ ثمان عشر و ستّمایة [=۶۱۸] که خرابی وی و به قتل رسیدن سکّانش درین سال بوده است در عهد پادشاه چنگیز خان تا شهور سنۀ ...۱ نوشتم و آنچه مُحَقَّق و مُصَدَّق بود و از خلاف و زورْدور ، درین کتاب آوردم .و چون شانزده سال شهر هرات خراب بود و مَلکی و حاکمی به عمارت و امارت او نیامد، ا مشهور سنۀ اربع و ثلاثین [وستمائه = ۶۳۴] سال را بر ترتیب نهادم و بیش از ذکر ها دو ذکر ثبت کردیم .۲
ذکر اوّل در معنی آنک شهر هرات را که بنا کرد ؟
ذکر دوّم در باز نمودن احادیثی که رسول ، علیه افضل الصلوات ، در حق هرات فرموده اند . و این «تاریخ نامه » را بر چهار صد ذکر ختم کردم ، واللّه المعین ۳ عَلیِ اِتْمٰامِه وَ الموفّق بحُسْن نظامه .[ ۹ ]
۱.جای چند کلمه در اصلْ بیاض مانده است . ۲اصل : کرد .
۳. اصل :المبین .
فهرست ذکر ها
ذکراوّل : در بیان آنک شهرهرات را که ساخته است ....................................................................۶۳
ذکر دوّم : دربیان احادیثی که رسول صلّی اللّه علیه وسلم ، در باب هرات فرموده است .............................۸۳
ذکر سوّم : در آمدن شاهزاده تولی خان بن چنگیز خان به خرابی خراسان .............................................۸۷
ذکر چهارم :در خراب کردن شاهزاده تولی خان شهر مرو را وقتل خلق را............................................۹۲
ذکر پنجم: در خراب کردن تولی خان شهر نیشابور را و قتل خلق نیشابور ............................................۹۶
ذکر ششم : در خراب کردن شاهزاده تولی خان حصار کو و کورینان را...............................................۱۰۲
ذکر هفتم: درخراب کردن شاهزاده تولی خان توی و کو سویه را.......................................................۱۰۴
ذکر هشتم : در خرابی شهر هرات بار اوّل. .............................................................................۱۰۶
ذکر نهم : در خرابی شهر هرات بار دوّم. ................................................................................۱۱۱
ذکر دهم در حکایتی خطیب جغرتان و عیّاران هرات. ..................................................................۱۱۹
ذکر یازدهم : در حکایت قنقلیان و قتل ایشان درمسجد هرات ..........................................................۱۲۸
ذکر دوازدهم : در بیان مشورت پادشاه قاآن با امرا جهت عمارت شهر هرات .......................................۱۳۱
ذکر سیزدهم : در حکومت امیر عزّالدّین در شهرهرات ...............................................................۱۴۵
ذکر چاردهم : در وفات عزّالدّین و رفتن او امیر محمّد به ترکستان ...................................................۱۵۰
ذکر پادزدهم : در حکومت خرلغ ۱ و امیر محمّد عزالدّین در شهر هرات ............................................۱۵۴
ذکر شانزدهم :در حکومت ملک شمس الدّین کالیوینی در هرات .......................................................۱۵۹
ذکر هفدهم : در صفت و آئین ملک مجد الدّین ۲ کالیوینی ...............................................................۱۶۴
ذکر هجدهم: در سبب به قتل رسیدن ملک مجد الدّین کالیوینی .........................................................۱۶۷
ذکر نوزدهم : در حکومت شمس الدّین محمّد بن ملک مجد الدّین کالیوینی............................................۱۷۲
ذکر بیستم :در وفات شمس الدّین محمّد بی ملک مجد الدّین کالیوینی...................................................۱۷۳
ذکر بیست و یکم :در نسب بزرگوار ملک مغفور شمس الحقّ والدّین کُرَت ..........................................۱۷۶
ذکر بیست و دوّم : در حکایت ملک رکن الدّین خیسار .................................................................۱۸۳
۱. طبقات ناصری (ترجمۀ راورتی ) ،خرلق ، قرلغ. ۲. اصل : عزّالدین.
ذکر بیست سوّم : در وصیّت کردن ملک رکن الدّین ملک شمس را ....................................................۱۸۷
ذکر بیست چهارم:جلوس ملک شمس الدّین به جای ملک رکن الدّین خیسار............................................۱۹۰
ذکر بیست و پنجم: در بند افتادن ملک شمس الدّین و خلاص او......................................................... ۱۹۲
ذکر بیست و ششم: در رفتن ملک شمس الدّین بیش منکوقا آن و مراجعت او...........................................۱۹۶
ذکر بیست و هفتم: در حکایت به قتل رسیدن ضیاء الملک شرف الدّین بتکجی.........................................۲۰۵
ذکر بیست و هشتم: در قتل ملک سیف الدّین غرجستانی..................................................................۲۱۹
ذکر بیست و نهم: در رفتن ملک شمس الدإین به افغانستان...............................................................۲۲۲
ذکر سی ام: در چوب زدن ملک شمس الدّین ایاجی۱ بن قنقر دایْ را....................................................۲۲۵
ذکر سی و یکم: در فرستادن ملک شمس الدّین جاهورا به افغانستان.....................................................۲۲۹
ذکر سی و دوم: در آمدن ملک تاج الدّین کُرد بیش ملک شمس الدّین.[۱۲].............................................۲۳۳
ذکر سی و سوم: در قتل ملک شاهنشاه و بهران شاه کُرد.................................................................۲۳۵
ذکر سی و چهارم: در فتح حصار تیری۲...................................................................................۲۳۸
ذکر سی و پنجم: در فتح حصار کهیرا۳و به قتل رسیدن شعیب افغان....................................................۲۴۱
ذکر سی و ششم:در فتح حصار دوکی و به قتل رسیدن۴سندان افغان.....................................................۲۴۵
ذکر سی و هفتم:در حکایت قتل طایفۀ دزدان افغانی.......................................................................۲۵۳
ذکر سی و هشتم: در فتح حصار ساجی.....................................................................................۲۵۵
ذکر سی و نهم: در قتل ملک علیّ بن مسعود ملک شهر۵ سجستان......................................................۲۵۹
ذکر چهلم: در منع کردن ملک شمس الدّین سجستانیان را از سلاح بستن...............................................۲۷۳
ذکر چهل و یکم: رفتن ملک شمس الدّین به محاصرۀ قلعۀ بکر..........................................................۲۸۰
ذکر چهل و دوم: در قتل میرانشاه و سالار کُرد............................................................................۲۸۶
ذکر چهل و سوم: در گریختن ملک تاج الدّین کُرد از۶ پیش ملک شمس الدّین..........................................۲۹۲
ذکر چهل و چهارم: در رفتن ملک شمس الدّین به جنگ نکودر..........................................................۲۹۷
۱.در بعضی موارد: اباجی و اپاچی.
۲.اصل: تبری و در بعضی موارد: پیری. ۳.اصل:کهرا. و نیز: کهیرا.
۴.اصل: رسندن. ۵.اصل:ملک سمیر سجستانی. و نیز:ملک شهر سجستان.
۶.اصل: با حال کردار. و صفحات بعد: تاج الدّین کرد از.
ذکر چهل و پنجم :در حکایت ملک مرکتای شحنۀ هرات و ملک تاج الدّین خار ۱ ....................................۳۰۱
ذکر چهل وششم : در حکایت قتل ملک تاج الدّین خار ...................................................................۳۰۶
ذکر چهل و هفتم: در آمدن امرا به هرات به جهت کار خانه ساختن.....................................................۳۱۱
ذکر چهل وهشتم :درچوب خوردن مرکتای شحنۀهرات .................................................................۳۱۴
ذکر چهل ونهم: دررفتن ملک شمس الدّین به در بند باکو و صفت جنگ او ..........................................۳۱۶
ذکر پنجاهم: در مسخر گردانیدن ملک شمس الدّین مردم تیراه را........................................................۳۲۵
ذکر پنجاه و یکم : در آمدن شاهزاده براق از ماوراءالنهر به خراسان ..................................................۳۲۸
ذکر پنجاه ودوّم :در حرب پادشاه ابقا با شاهزاده براق و فتح پادشاه ابقا ................................................۳۴۰
ذکر پنجاه سوّم : در حکومت ملک بلبان ۲در هرات ......................................................................۳۵۲
ذکر پنجاه و چهارم : در حکومت ، ملک ترک در هرات ...............................................................۳۵۶
ذکر پنجاه و پنجم : در آمدن ملک بهاءالدّین ۳به شهر هرات به حکومت................................................۳۵۹
ذکر پنجاه و ششم : در آمدن امراء به شمارۀ خلق هرات ۴...............................................................۳۶۰
ذکر پنجاه وهفتم : در نیکویی حال خلق هرات ............................................................................۳۶۱
ذکر پنجاه وهشتم : درایلچی فرستادن ابقا خان نزد ملک شمس الدّین ...................................................۳۶۲
ذکر پنجاه و نهم : در رفتن ملک شمس الدّین به عراق ...................................................................۳۶۵
ذکر شستم: در وفات ملک شمس الدّین .....................................................................................۳۷۶
ذکر شست و یکم :در جلوس ملک شمس الدّین کهین به جای پدر خود ملک شمس الدّین بزرگ......................۳۸۲
ذکر شست و دوّم :در صفت عدل ملک شمس الدّین کهین در حقّ مردم هرات ........................................۳۸۷
ذکر شست و سوّم : در رفتن ملک شمس الدّین به قلعۀ محروسۀ خیسار ...............................................۳۸۹
ذکر شست و چهارم :در رفتن ملک شمس الدّین به محاصرۀ قلعۀ قندهار .............................................۳۹۰
ذکر شست و پنجم :در تربیت و عدل ملک شمس الدّین کهین در باب مردم هرات ...................................۳۹۴
ذکر شست و ششم : در حکومت ملک علاءالدّین بن ملک شمس الدّین کهین در هرات ..............................۳۹۵
ذکر شست و هفتم : در آمدن پادشاه ارغوان به هرات و مراجعت او ..................................................۳۹۷
۱. اصل : حکایت مرکتای در قتل ملک با جال خار . ۲. اصل : بلبان .
۳. اصل : شهاب الدّین . صفحات بعد : بهاءالدّین . ۴. اصل : سماره حلق مراه .
ذکر شست و هشتم : در مخالفت هند و نوین ۱ با امرای بادغیس ......................................................۳۹۸
ذکر شست و نهم : در گرفتن ملک شمس الدّین کهین هند و نوین را ...................................................۴۰۰
ذکر هفتادم: در خلعت فرستادن ارغون خان به جهت ملک شمس الدّین ................................................۴۰۱
ذکر هفتاد و یکم : در پریشانی و جلاء مردم هرات .[۱۶] .............................................................۴۰۲
ذکر هفتاد و دوّم : در آمدن ایاجی نِکُودری به شهر هرات و غارت خلق ..............................................۴۰۵
ذکر هفتاد و سوّم :در صفت خرابی شهر هرات ..........................................................................۴۰۷
ذکر هفتاد و چهارم : در آمدن امیر نوروز به جهت عمارت شهر هرات ..............................................۴۰۹
ذکر هفتاد و پنجم : در نامه نوشتن امیر نوروز به ملک شمس الدّین کهین ............................................۴۱۱
ذکر هفتاد و ششم : در جواب نامۀ امیر نوروز از ملک شمس الدّین کهین.............................................۴۱۲
ذکر هفتاد و هفتم : در آمدن ملک مرحوم فخرالدّین خیسار به شهر هرات ............................................۴۱۵
ذکر هفتاد و هشتم : در رفتن ملک مرحوم فخرالدّین به خواف و فراه .................................................۴۲۴
ذکر هفتاد و نهم : در آمدن شاهزاده دُوا به خراسان و گرفتن ملک فخر الدّین برکت را..............................۴۲۶
ذکر هشتادم : در حرب پادشاه [زاده] دُوابن بَراق با خلق کوسویه و فوشنج............................................۴۳۲
ذکر هشتاد و یکم : در بند افتادن ملک فخرالدّین و خلاص او...........................................................۴۴۱
ذکر هشتاد و دوّم :در حکایت تخلّف امیر نوروز و قتل او در شهر هرات ۲ ..........................................۴۴۳
ذکر هشتاد و سوّم : در حکومت ملک فخر الدّین بعد از قتل امیر نوروز .............................................۴۵۲
ذکر هشتاد و چهام : در آمدن اولجایتو سلطان به محاصرۀ شهر هرات و مراجعت او ...............................۴۵۴
ذکر هشتاد و پنجم : در عماراتی که ملک فخر الدّین در شهر هرات کرد .............................................۴۶۲
ذکر هشتاد و ششم: در امرمعروف و نهی منکر که ملک فخرالدّین در شهر هرات فرمود ..........................۴۶۴
ذکر هشتاد و هفتم : در رفتن ملک فخرالدّین به اسفرار و حکایت ابوسعید نهی.......................................۴۶۶
ذکر هشتاد و هشتم: در حکایت صدرالدّین خطیب فوشنجی و یاران او..................................................۴۷۱
ذکر هشتاد و نهم : در خلعت فرستادن اولجایتو سلطان به ملک فخر الدّین .............................................۴۷۸
ذکر نودم : در آسایش و رفاهیت خلق هرات...............................................................................۴۸۰
ذکر نود و یکم : در وفات ملک مرحوم شمس الدّین طاب ثراة ..........................................................۴۸۱
۱. اصل : نویان . وصفحات بعدی: نوین. ۲ . اصل : بار احمد .
ذکر نود و دوّم : در آمدن دانشمند بهادر به محاصره شهر هرات ......................................................۴۸۳
ذکر نود و سوّم : در قتل دانشمند بهادر و حکومت جمال الدّین محمّد سام..............................................۴۹۸
ذکر نود و چهارم : در آمدن بُوجٰایْ بن دانشمند بهادر به محاصرۀ هرات .............................................۵۲۲
ذکر نود و پنجم: در وفات ملک فخرالدّین .................................................................................۵۲۸
ذکر نود و ششم: در قتل پهلوان یار احمد ۱ وقتل محمود فهاد............................................................۵۴۱
ذکرنود و هفتم : در صفت قحط و قتل جمال الدّین محمّد سام و خرابی هرات .........................................۵۴۷
ذکر نود و هشتم : در صفت خصایل و فضایل ملک غیاث الدّین ........................................................۵۵۵
ذکر نود و نهم : در رفتن ملک غیاث الدّین به عراق کرّت اول .........................................................۵۶۱
ذکر صدم: در حکومت ملک غیاث الدّین در خطّۀ هرات.................................................................۵۷۰
ذکر صد و یکم:در رفتن ملک غیاث الدّین به قلعۀ خیسار ...............................................................۵۷۶
ذکر صد و دوّم : در آسایش و فراغت خاطر اهل هرات ................................................................۵۸۱
ذکر صد و سوّم : در بد گفتن امر ازملک غیاث الدّين پیش اُولْجایْتُو سلطان............................................۵۸۲
ذکر صد و چهارم : در رفتن ملک غیاث الدّین به عراق کّرت دوم ....................................................۵۹۰
ذکر صد و پنجم:درجور و تعدّی محمّد دولدای و بو جای در شهر هرات..............................................۶۰۱
ذکر صد و ششم: در رفتن لشگر خراسان به تکیناباد ۲ به حرب شاهزاده داود خواجه................................۶۰۴
ذکر صد و هفتم : در وفات ملک علاءالدّین ..............................................................................۶۰۶
ذکر صد و هشتم : در حرب لشکر ماوراءالنهر و انهزام لشگر خراسان...............................................۶۱۴
ذکر صد و نهم : در فرستادن ملک غیاث الدّین مولانا ناصدرالدّین را به قضای هرات ..............................۶۱۷
ذکر صد و دهم: در نواخت اولجایتو سلطان ملک غیاث الدین را.......................................................۶۲۲
ذکر صد و یازدهم : در آمدن ملک غیاث الدّین از عراق به خطّۀ هرات ..............................................۶۲۸
ذکر صدو دوازدهم :در قتل بُوجٰایْ بن دانشمند بهادر و نهزام لشگر خراسان..........................................۶۳۴
ذکر صد و سیزدهم: درحرب ملک غیث الدّین با آوجی بلا۳ و انهزام او...............................................۶۴۳
ذکر صد و چهاردهم: درحکایت شاهزاده یسور و تخلّف او باپادشاه [زاده] کُپَک۴.....................................۶۴۶
۱. اصل : اقرار ملک . ۲. اصل : تکبناد. ۳.اصل اوجی بلا.
۴. اصل: و نیز پا: کپک.
ذکر صد و پانزدهم : در صفت جوزی که امیر یساول۱ با خلق هرات کرد ...........................................۶۵۴
ذکر صد و شانزدم : در رفتن امیر یساول بیش شاهزاده یسور و قتل امیر یساول.....................................۶۵۵
ذکر صد و هفدهم : در عهد نامه هایی که سلطان ابو سعید ویسور به یکدیگر فرستادند..............................۶۶۳
ذکر صد و هجدهم : در تخلّف کردن شاهزاده منقان ۲ و امرا با بکتوت۳ .............................................۶۷۳
ذکر صد و نزدهم : در رفتن شاهزاده به شهر سجستان و مراجعت او.................................................۶۷۷
ذکرصد و بیستم : در نامۀ که ملک غیاث الدّین به امرای خراسان نوشت...............................................۶۸۱
ذکرصد و بیست ویک: درنامه هایی که شاهزاده یسور وملک غیاث الدّین به هم نوشتند..............................۶۸۳
ذکرصد و بیست ودوّم: دررفتن شاهزاده یسور به مازندران وصفت خرابی که لشکر[او]کرد.........................۶۹۰
ذکر صد و بیست سوّم: درلشگرفرستادن ملک غیاث الدّین به بادغیس و گرفتاری خیل خانۀ بُوجٰایْ.................۶۹۴
ذکر صد و بیست چهارم : درحرب لشگر ملک غیاث الدّین با مبارک شاه بُوجٰایْ ....................................۶۹۵
ذکر صد و بیست پنجم : در حرب لشگر ملک غیاث الدّین با سلطان[و] بکتوت........................................۷۰۰
ذکر صد و بیست ششم: در حرب شاهزاده یسور با ملک غیاث الدّین...................................................۷۱۰
ذکر صد وبیست هفتم: در تخلف ملک قطب الدّین اسفزار با ملک غیاث الدّین.........................................۷۱۷
ذکرصد و بیست و هشتم: درحرب ملک غیاث الدّین باملک ینالتکین ۴وگرفتاری فراهیان.............................۷۲۵
ذکرصد و بیست و نهم: در فتح ملک غیاث الدّین بر ملک قطب الدّین اسفزارو زوال دولت ملک قطب الدّین اسفزاری......................................................................................................................۷۳۴
ذکر صد وسی ام:درعماراتی۵ که ملک غیاث الدّین در شهر هرات کرد................................................۷۴۲
ذکرصد و سی ویکم: درفتح حصار رژه بردست لشگر ملک غیاث الدّین...............................................۷۴۶
۱. اصل:یساوک . ۲. اصل: قیقان.
۳.اصل: بکتوت. تاریخ گزیده:بیگتوت. ۴.اصل: ینالتکین.
۵. اصل:عمارتی.
ذکر صد و سی و دوّم : در فتح حصار نیاز آباد بر دست لشگر ملک غیاث الدّین ...................................۷۵۰
ذکر صد و سی و سوّم : در حرب ملک غیاث الدّین با خواجه محمّد خوافی در مابیژ ناباد ۱.........................۷۵۵
ذکر صد و سی و چهارم : در رفتن ملک غیاث الدّین با لشگر خراسان به حرب یسور و قتل یسور................۷۶۰
ذکر صد و سی و پنجم : در فتح حصار تولک بر دست ملک غیاث الدّین .............................................۷۶۴
ذکر صد و سی و ششم : در رفتن ملک غیاث الدّین به حجّ. [۲۴] ......................................................۷۶۸
ذکر صد و سی و هفتم : در حکومت ملک زاده شمس الدّین در هرات .................................................۷۷۴
ذکر صد و سی و هشتم : در لشگر فرستادن ملک شمس الدّین به فراه..................................................۷۷۷
در باز نمودن آنک شهر هرات ، صانهااللّه عنِ الآفات ، را که ساخت و احادیثی که در باب هرات از رسول ، علیه افضل الصّلوات و اکمل التّحیّات ، نقل کرده اند و خرابی بلاد خراسان در عهد پادشاه چنگیز خان و تواریخ طایفه ای که بیش از ملوک اسلام غور در هرات حکو [مت کر ] *۲ ده اند و این قسمت مشتمل است [بر بیست ذکر]*: [۲۵] .
۱. اصل : خازناباد . و نیز در صفحات دیگر: مابیژناباد، مایژناباد ، ماپزناباد، مابزناباد.
۲.اصل : حکوده اند.