گریختن علی بن اللیث از قلعهٔ بم
چون عمرو به پارس رسید، علی بن اللّیث بند بود ومحبوس به قلعهٔ بم، حیلتی بکرد و خویشتن را خلاص کرد، اندر ماه رمضان سنهٔ ست و سبع و مایتی. وز انجا گروهی جمع کرد و به تاختن به سیستان آمد، احمد بن شهفور و ازهر ابن یحیی هر دو با سپاه به حرب او بیرون شدند، چون چنان دید حرب نکرد، راه خراسان بگرفت و به نزدیک رافع بن هرثمه شد برخلاف عمرو، و چون خبر به نزدیک موفق رسید فرمان داد تا نام هاء عمرو محوکردند از اعلام به بغداد اندر شوال سنهٔ ست و سبعین و مایتی، و عمرو را خبر نبود از آن و هدیه ها فرستاد سوی موفق، و موفق به اصفهان بود، آمده به طلب احمد بن عبدالعزیز، و موسی المفلحی را به پارس فرستاد با سپاهی بسیار، چون عمرو بشنید به کرمان آمد، و منصور بن نصرالطبری را(۴) با سپاهی بسیار از سیستان نزدیک عمرو شد، وباز سوی فارس رفت، چون به نزدیک اصطخر برسید سپاه موسی مفلحی تاختن آوردند وحرب کردند وعمرو از ایشان بسیار بکشت وبگرفت و موسی به هزیمت برفت، و این روز یکشنبه بود چهارده روز باقی از ذی الحجّه سنة ست و سبعین و مایتی، و عمرو از پس او تابه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ . علامت و مطرد عَلَم های بلند ونیزه های کوتاه تریست که گاهی هم بر پردهٔ آنها تقوش و اسماء نقش کنند.
۲ . کذا: .... ۳. این فصل بعداز دو سطر بود.
۴ . لفظ ((را)) در اینجا زاید است.
بیضا بشد و چهار هزار مرد از گروه آن(۱) اسیر کردند، وجملهٔ آن اسیران را به سیستان فرستاد، و ایشان را به سیستان اندر آوردند و به همه قلعت ها بفرستادند گروه گروه [و] مفلحیان نام کردند۲، وعمرو به شیراز اندر شد مظفر، غرهٔ محرّم سنة سبع وسبعین ومایتی، و بیعت کردند ابوالعباس را المعتضد بالله به ولی عهدی موفق(۳). و خبر به عمرو رسید که نام اورا از اعلام بیفکندند او نیز نام موفق از خطبه بیفکند؛ احمد بن عبدالعزیز دستوری خواست از موفق که به حرب عمرو رود، دستوری یافت، وبا لشکری ساخته وانبوه بیامد، چون دو لشکر برابر شد که یکدیگر را ساخته پدیدند، بی هیچ حربی احمد بن عبدالعزیز به هزیمت بازگشت، وعمرو از پس اوبشد تا به بیضا، و بسیار مردم اسیر گرفت وبُنه وکالای وسلاح، [پس]بلال ازهر رابه پارس فرستاد، وخود به اهواز شد ومنصور بن نصرالطیری رابه تستر فرستاد، [و] وصیف الخادم به زنهار عمرو آمد با سپاهی بسیار وعمرو سپاه اندر اهو از پراکنده کرد. وزیر بغداد بدان روزگار اسمعیل بن بلال(۴) بود، و موفق غائب بود به جزیره رفته بود، پس اسمعیل نزدیک عمرو نامه هاء نیکو کرد [و] وعده هاء بسیار که این همه آنِ تست و جای اندر همه اسلام با تو خلافی نیست، اما حق اولوالامر و خاندان مصطفی نگاه باید داشت از بهر دین را، باید که بر این جمله که یاد کردیم از اهواز باز گردی. عمرو بازگشت. چون موسی(۵) به بغداد آمد و شنید که عمرو با احمد بن عبدالعزیز بر چی(۶)کرد و به اهواز آمد ومال آن بستد(۷)، تافته گشت، قصد کرد که خود به نفس خویش به شیراز آید. بدین تدبیر اندر بود که علتی صعب او را پیش آمد وفرمان یافت روز پنجشنبه هشت روز گذشته از صفر سنهٔ ثمان وسبعین ومایتی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ . کذا و ظاهراً (( از گروه مفلحیان )) باشد- زیرا از گروه آن ، صحیح نیست وبا سیاقت انشاء فارسی منافی است.
۲ . داستان این جنگ با موسی المفلحی در کتب تاریخ معتبر ضبط نشده است و ضبط این قسمت ها خود یکی از مزایای این تاریخ است .
۳ . موفق خلیفه نبود ومعتمد خلیفه بود و معتضد بعداز مرگ پدرش موفق به ولایت عهد معتمد نامزد گشت.
رک : ( کامل ج ۷ ص ۱۴۷ ).
۴ . و صحیح ((اسمعیل بن بلبل)) است وهو ابوالصفر اسمعیل بن حماد بن ابی حنیفة القاضی وزیر موفق بود و پس از موت موفق مردم خانهٔ اسمعیل را یغما کردند وابوالعباس المعتمد نیز وی را با بازداشت ومقید کرد گویند غلی به گردن وی بستند وگوئی از آهن بران که صد وبیست رطل وزن آن دوبود وبه انواع عذاب هاش معذب ساختند تا بمرد و با همان غل وپالهنگ وی رابه گور کردند! ۵ . ظاهراً ((چون موفق)) .
۶ . اصل: ((برحی کرد)) بر چی کرد یعنی ((چی گرد )) . ۷ . یعنی شنید که عمرو به اهواز آمد ومالیات بستد.