ذکر هفتاد و چهارم
در آمدني امیر نوروز
به جهت عمارت شهر هرات
چون شهور سنۀ و ستٌمائه[=۶۹۰]در آمد، درین سال به حکم پادشاه غازان [۳۸۴] امیر نوروز بن ارغوان اقا با پنج هزار۱
سوار به بادغیس آدد و از آنجا به دره گز رفت و این نواحی را بتاخت و بسیاری از حواشی و مواشی مخالفان پادشاه غازان را هرات آورد . بعد از آن نیکی باورچی۳ را به اسفزار فرستاد و الاتمور را به سجستان و به ملک نصرالدّین سجستان و ملک حسام الدّین و ملک جلال الدّین فراه آلتمغا۴ نوشت که((حکیم یرلیغ پادشاه غازان۵ بن ارغوان آبادانی بازآرم و از اطراف خراسان رعایای هرات را باطبلم . می اید که چون سواد یرلیغ پادشاه عادل غازان و آلتمغای من برسد و بر مضمون آن واقف شوبد، مردم هرات را که در آن ولایات باشند بازفرستید و درامدن برین جانب مانع نیایید و از حکم اعلی پادشاه وقت عدول و انحراف نجویید تا آ« حدود از قتل و نهیب سالم و ایمن ماند.))
بعد از شش ماه الاتمور و نیکی باورچی با چنج خزار کدخدای هروی به هرات آمدند. امیر نوروز نیکی باورچی را به شحنگی هرات نصب گردانید و حکم فرمود که تا دو سال هیچ آفریده از مغول و مسلمان بر رعیت هرات زحمتی و کوچی نرساند تا خلق پریشان جمع شوند ولایت خارب به خال معموری بازآید و بواسط رأفت و معدلت م اسینه ها خستۀ زیردستان مرهم راحت و استراحت یابند و لیالی هُمُوم و غُمُوم خواطر مسلمانا به ایّام سُرُور و حُبُور مبئٌل شود و
______________________________________________________________________
۱ . اصل: هفناد دویم.
۲. روضة: امیر نوروز با پنج هزار؛ نیکی باورمنی و چند سطر بعد: نیکی باورجی.
۳ .باورجی : یا باورچی لفظی است ترکی به معنی آشپزی و خوالیگر سات.
۴ . اصل: المغا. ۵ . اصل:عاران
۴۱۰ تاریخ هرات
شُموُس مَآرِب و مقاصد هر یک به مشارق رجا و توقع پیوندد و در چمن ماک و ملّت سرو جلالت و نهال سعادت ناضر و برومند گردد و از شجرۀ آمال ابناء گیتی را انوار و ازهار نحج و ظفر روی نماید و دوحۀ [۳۸۵] شادمانی و گلبن خرٌمی و بی غمی شگفته شود و روزگار بع دولت روزافزون پادشاه ربع مسکون و مزید کرامت۱ گوناگون دم مساعدت۲ و معونت زند .
شعر[عزیزی]
گردون شود تابع و گیتی شود مطیع دولت[شود] سماعد و عزٌت شود قرین
راوی چنین گفت که به اندک روزگاری شهر هرات آبادان گشت ، چنانک رشگ بغداد [و] نمودار خطّۀ سمرقند شد و از اطراف ممالک خراسان خلق روی به هرا تآورد . و سبب عدل و صیتِ سیاست و نفاذ احکام امیر نوروز راههای مخوف ایمن گشت و تجّار از یمین و یسار ولایات و بلدان آسوده حال و ایمن از مخوفات طُرُق روان شدند و هر یک از میان جان بر امیر نوروز ثنا خواندند و گفتند:
شعر[شعدی]
خدایا تو این شاه درویش دوست که آسایش خلق در ظلّ اوست
بسی بر سر خلق پاینده دار چراغ بزرگوارش را زنده دار
برومند دارش درختِ امید سرش سبز و رویش به رحمت سفید
نگهدار یارب به چشم خودش بپرهیز آز آسیب چشم بدش
مقیمش در انصاف و تقوی بدار مرداش ز دینی و عقبی برآر [۳۷۶]
______________________________________________________________________
۱ . اصل:مزید کرامات .
۲ . اصل: ((دم مساعدت)) تکرار شده است.