نام هاء سیستان سیستان و زاول و زرنگ و نیمروز
اما سیستان از بهر آن گویند که ضحاک اینجا مهمان بود به نزدیک گرشاسب و عادت او آن بود که به ایَله(٣) نشستی- و اکنون اَیله را بیت المقدس گویند- و شراب با زنان خوردی، و بدان روزگار سرای زنان را شبستان گفتندی. چون ضحّاک مست گشت او را یاد آمد عادت خویش، گفت شبستان خواهم تا آنجا خوشتر خورم، گرشاسب عادت او دانسته بود، گفت اینجا سیوستانست نه شبستان، و سیو مردِ مرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. اینجا سه سطر در اصل کتاب سفید گذاشته اند و گویا برای این بوده است که باز هم بزرگان سیستان را در اینجا بنویسند و از کسانی که یاقوت علاوه بر این در ماده سجستان آورده:جریر بن عبدالله صاحب جعفر بن محمد الصادق و خلیدة السجستانی صاحب تاریخ آل محمد و دعلج بن علی السجزی و احمد بن صالح (معجم البلدان جلد ۵ صفحات ٣٧- ۴۱). ٢. بند ریگ را مورخان و صاحبان مسالک وممالک غالباً یاد کرده اند منجمله اصطخری ص ٢۴٢ و هم در کتاب عجایب البلدان منسوب به ابوالمؤید بلخی گوید: گرداگرد سیستان ریگیست بسیار و آنجا باد باشد و آسیاها شان به باد گردد و مردم از بیم آن باد سدها و بندها کرده اند تا ریگ را باد در شهرها و دیه ها نبرد و با این همه احتیاط بسیار مواضع را و دیه را باد (ظ:ریگ) فرو گرفته است...(نسخهٔ خطی نگارنده) . ٣. یاقوت اَیله را شهری در ساحل بحر احمر و در سرحد حجاز و شام و بین مصر و حجاز داند. از اقلیم سوم عرض آن سی درجه- و به قولی آن را جزء جبل رضوی بین مکه و مدینه خواند- و ایلیاء- ایلیا- الیاء را بیت المقدس داند و بانی آن را ایلیاء بن ارم ب سام بن نوح (معجم ص ٣٩۱)
را گفتندی بدان روزگار- و سیستان بدان گویند که همیشه آنجا مردان مرد باشند(۱)، و مردی مرد باید تا آنجا بگذرد، چون این سخن گفته شد، ضحّاک شرمناک شد،گفت: ای پهلوان راست گوئی، ما به سیوستانیم نه به شبستان، از پس از آن اینجا راسیستان گویند به یک حرف کمتر که ((واو)) است، اما زاول از آن گویند که همه شهرها که کردند بدین عالم، یا به لب دریا کردند، یا به نزدیک کوه، زیرا که جواهر و چیز های بزرگ از دریا خیزد، و معادن از کوه باشد، اینجا که بنا کردند گفتند: همه چیزهاء مااز آب و گِل باید ساخت، اینجا یک حرف به گفتار اندر فروشد که ((کاف)) باشد، زاوُل گفتند.(٢) اما زرنگ بدان گفتند که آبادانی و رود ها و کشت زارها زال زر ساخت،چنانک زالق العتیق گویند اندر پیش زِرِه و زالق(٣)الحدیثکه معرّب کرده اند،آن زال کهن است و زال نو.و او را مردمان سیستان زَرورنگ خواندندی،زیرا که موی اوراست به زرِ کشیده دانستی(۴)،بَسکُو راکه او ساخته بود زرنگ گفتند، اینجا نیز دو حرف کم کردند اندرگفتار،و چون مردان مردو کاری و بزرگان هم از بَسکو خاستند، همه سیستان را بدان نام کردند، و زرنگ(۵) خواندند. اما نیمروز دو قول گویند یکی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. آنچه معتقد علمای علم لغت است، سیستان مصحف سگستان است که مملکت سکه ها باشد و این ((سکه)) مردمی بوده اند از عشایر آریائی که بعد از انقراض دولت هخامنشی در حدود (۱٣۰ق.م) در اوایل عهد اشکانیان وارد آن سرزمین شده و تا سند و پنجاب را تحت متصرفات خود قرار دادند و قبل از آن نام سیستان ((زرنگا)) بوده است که نام شهر ((زرنگ)) ازان گرفته شده است- شهر زرنگ که مرکزداستانهای این کتاب است حالا در نزدیک سرحد شرقی سیستان و جزء ملک افغانستان واقع است، این شهر در هجوم تیمور خراب شد و در فتنه های ازبک و هرج مرج اواخر عهد صفویه و انقراض ملوک سیستان از عمران افتاد و امروز در محل آن شهر قریهٔ کوچکی است معروف به ((ناد علی)) و در جنب آن قریه تل بزرگیست و بر فراز آن تل هنوز آثار خرابه های ارگ زرنگ برپا وقلعه وباروی کهن آن برجاست(برای تکمیل معنی سگستان به مقدمه مراجعه شود) ٢. این وجه تسمیه به افسانه شبیه است. و به درستی وجه تسمیه و ریشهٔ این لغت معلوم نیست- برهان قاطع گوید: نام ولایت سیستان است و نام قومی و طایفه ای بود، و نام شعبه ای از موسیقی است و یکی از هفت زبان فارسی باشد که آن را زاولی می گفته اند و اکنون متروک است. ٣. ((زالق)) را ((جالق و ژالق)) هم نوشته اند. ۴. او را یعنی زال زر را، و این معنی به نظر صحیح نمی آید که وجه تسمیه زال به واسطهٔ این باشد که موی او به زر کشیده شبیه بوده است- در کتب لغت فارسی و در تتبع کتب پهلوی معلوم شده است که : زال و زار و زر و زروان و زرفان و زرهان و زرهون و زربان و زرمان همه از یک ریشه و به معنی پیر و صاحب موی سپید است، و درین معنی فرهنگ های فارسی هم اگر چه معانی مجازی را غالباً اصل گرفته اند، لیکن معلوم می دارد که ریشهٔ لغت در استعمالات بعد از اسلام تا اندازه ای محفوظ بوده است. و زال را چون موی سپید بوده است زال گفته اند، یعنی پیر و سپید موی. ۵. لفظ ((زرنگ))قدیمترین نام سیستان و زاولستان است،ودر کتیبهٔ داریوش ((زرنگا)) آمده است، وآن شهر اکنون خوابست (رک ص ٢٢-حاشیه ۱) و به عقیدهٔ محققین ((زرنگ)) و ((زربه)) که در اوستائی به معنی دریاست و((دربه))به همین معنی در فرس هخامنشی و((زریا))در پهلوی و دریابه زبان امروزی همه یکی است
آنکه خسروان را درسالی یک روز بودی که داوری یکساله را مظالم کردندی آن همه جهان به نیمروز راست گشتی و مظلومان سیستان را جداگانه نیمروز بایستی بدین سبب نیمروز نام کردند، و بوالفرج بغدادی گوید نه چنین است: اما(۱) حکماء عالم جهان را بخشش کردند بر برآمدن و فرو شدن خرشید به نیمروز، و حدّ آن چنان باشد که از سوی مشرق از آنجا که خورشید به کوتاه ترین روزی برآید، و از سوی مغرب از آنجا که خرشید به درازترین روزی فرو شود و این علم به حساب معلوم گردد (٢) [و این جمله را به چهار قسمت کرده اند: خراسان و ایران (خاوران) و نیمروز و باختر ؛ هر چه حدّ شمال است باختر گویند و هر چه حدّ جنوب است نیمروز گویند و میانه اندر به دو قسمت شود هر چه حدّ شرق است خراسان گویند و هرچه مغرب است ایران شهر](٣) والله المستعان.