ایام معتز بالله

از کتاب: تاریخ یعقوبی ۱/۲

بیعت با ابو عبدالله المعتز بالله بن متوکل که مادرش کنیزی بود بنام قبیحه روز پنجشنبه هفتم محرم سال 252 در سامره بانجام رسید و بهمۀ عمال نوشت وولیعهدی ابراهیم مؤید را یاد اور شد و آنان را امر کرد تا پس از وی برای او دعا کنند و عمال شهر ها با خبر یافت از بیعت محمد بن عبدالله بن طاهر و هر که در بغداد است برای معتز بیعت نمودند بجز ابن مجاهد امیر شمشاط و عیسی بن شیخ در فلسطین و یزید بن عبدالله در مصر و عمران بن مهران در اصفهان که اینان توقف کردند پس معتز حاتم بن زریک را به شمشاط فرستاد تا بر ابن مجاهد  و اهل شمشاط حمله برد و او جماعتی از سران آنجا را دستگیر کرده به آمد آورد و آنان را گردن زد و نوشری بن طاجیل ترک عامل دمشق بر سر عیسی بن شیخ رفت، و نیز عامل فلسطین عیسی بسوی وی پیش آمد و در اردن بر خورد کردند و میان آندو جنگهایی سخت روی داد که پسر نو شری کشته شد و سپاهیان از دور عیسی بهزیمت رفتند و او را تنها گذاشتند و خودش به فلسطین گریخت و هر چه توانست از آنجا حمل کرد و رهسپار مصر گردید و نوشری به رمله در آمد. 

معتز مردی از ترکان را برای انجام بیعت به مصر فرستاد و عامل مصر یزید بن عبدالله چندروزی او را در عریش نگه داشت و سپس باو اذن و رود داد و خود و هر که نزد وی بود و عیسی بن شیخ برای معتز بیعت کردند. 

چون خبر عیسی بن شیخ و پیشامدی که میان او و نوشری بوده است به معتز رسید، مردی از ترکان بنام محمد بن مولد را به فلسطین فرستاد و چون محمد بن مولد به حمص آمد غطیف کلبی را که بر آنجا تسلط یافته بود، باطاعت دعوت نمود و او را امان داد و او هم پیشنهاد وی را پذیرفت اما چون تسلیم شد گردن او را امان داد و او هم پیشنهاد وی را پذیرفت اما چون تسلیم شد گردن او را زد پس قبیلۀ کلب از هر سو بر او تاختند و هزیمتش کردند و محمد بن مولد به فلسطین آمد و چون وارد شد نوشری از آنجا باز گشت و عیسی بن شیخ آماده از مصر رهسپار شد و چون به فلسطین رسید در قصری که آن را میان رمله و لد ساخته بود فرود آمد و ابن مولد دروی  فرصتی نیافت و هر یک از آندو و از دیگری بیم داشتند و سپس هر دو به عراق باز گشتند. 

مزاحم بن خاقان را به ملطیه فرستاد که رومیان چندین بار بر آن تاخته بودند. مردی از کنانه بنام  جابر معروف  به ابو حرمله در مصر یاغی گشت پس او را بناحیۀ سفلای مصر فرستاد و خود بجای وی ایستاد پس جمعیتش انبوه گشت و خراج را جمع آوری کرد. 

صفوان عقیلی چنانکه یاد آور شدیم، در دوران مستعین در دیار مضر یاغی شده و برای معتز دعوت کرده و با محمد بن داود معروفی به ابن الصغیر جنگیده  بود پس چون اتفاق کلمه پش آمد و عمالی که در افقه بودند بیعت کردند، محمد ابن اشعث خزاعی عامل برید در دیار مضر به معتز گزارش  نوشت که صفوان روشی نا پسند دارد و در مقام نافرمانی است پس سیمای صعلوک را بر سر وی فرستاد تا او را بدربار معتز ببرد و در همان وقت دو مرد یکی از اولاد ابولهب و دیگری اموی در حران جنبش کرده و هر کدام بخویشتن دعوت  می نمودند و سیما در آغاز بکار آندو پرداخت تا ایشان را دستگیر کرد و سپس به رافقه رفت و دید که صفوان عقیلی بر محمد بن اشعث خزاعی  تاخته و او را کشته است آنگاه سیما با ابن عبدوس روبرو شد و میان آندو جنگهایی روی داد سپس ابن عبدوس پیشنهاد صلح داد بدان شرط که بر شهر خود امارت یابد و نهصد هزار درهم بوی داده شود.

موسی بن بغا در همدان اقامت گزید و جانشینی از خود را بناحیۀ کو کبی بن ارقط فرستاد و میان آندو نبردهایی روی داد و موسی خودش بر سر عمران بن مهران یاغی مسلط بر اصفهان رفت و با وی جنگید سپس منصرف شد و در شهر جانشین گذاشت و به همدان باز گشت. 

محمد بن عبدالله بن طاهر در ذی القعدۀ سال 253 در بغداد وفات کرد و معتز برای عبیدالله بن عبدالله بن طاهر فرمان حکومت او را بر ادارۀ پلیس و دیگر کار ها که در عهدۀ برادرش بود نوشت و سن محمد در روزی که مرد چهل و چهار سال بود سپس طاهر بن محمد بن عبدالله بن طاهر امیر خراسان که از بهم خوردن  اوضاع و چیره شدن وصیف و بغا و دیگر ترکان بر امر خلافت خبر یافته بود، عموی خود سلیمان بن عبدالله را گسیل داشت و گفته می شود که معتز بوی چنان نوشت، پس سلیمان با جماعتی بسیار از سپاه خراسان به بغداد  رفت و سپس به سامره داخل شد و مردم شک نداشتند که بزودی غلبه خواهد یافت. پس معتز ویر خلعت پوشانید و صیف و بغا تدبیری کردند که وی را از سامره دور سازند پس مآمور شد که بسوی بغداد باز گرد و روز سه شنبه چهار ده شب مانده از ماه ربیع الاخر سال 254 وارد بغداد شد. 

بغا عیسی بن شیخ را برای جنگ رهسپار سپاه فلسطین ساخت و ترکان در کمین وی شدند تا او را بجای ابن نوشری که وی را در اردن کشته بود، بکشند پس روز باران باری پوشیده در میان اسب سوارانی که پیاده ای همراه نداشتند بیرون رفت تا از دست ایشان رهید و به فلسطین رسید و آنجا اموالی یافت که از مصر حمل شده بود و آنها را ضبط کرد و بخششهایی باعراب داد و گروهی از ربیعه را نزد خویش فراهم ساخت و از قبیلۀ کلب زن گرفت و در بیرون شهر رمله دژی ساخت که آن را حسامی نامید. 

و چون در سال 235 فتنه و آشوب بسیار شد رسیدن اموال شهر ها بتآخیر افتاد و آنچه در یت المالها بود بمصرف رسید و ترکان در کرخ سامره شوریدند و چون وصیف برای آرام کردن ایشان بر سرایشان رفت بطرف او تیر اندازی کردند و او را کشتند و سرش را بریدند و تدبیر کار تنها بدست بغا افتاد، سپس صالح بن وصیف جنبش کرد و یاران پدرش گرد وی فراهم شدند و جای او را گرفت و کار معتز چنان بناتوانی کشید که دیگر او را امر و نهیی نبود و اطراف کشور بهم خورد و در دیار ربیعه مردی از خارجیان که او را مساور بن عبدالحمید می گفتند و معروف  به ابو صالح و از بنی شیبان بود خروج کرد و سپس به موصل رفت و عامل آنجا را بیرون راند و رهسپار شد تا نزدیک سامره رسید و در محمدیه سه فرسخ بقصر ها خلیفه فرود آمد و داخل قصر شد و روی فرش نشست و بحمام رفت و معتز پشت سر هم فرمانهی و سپاهی بر سروی می فرستاد و او شکستشان می داد تا آنکه جمعیتش انبوه گشت و سخت نیرومند شد. 

مزاحم بن خاقان در پنجم محرم سال وفات کرد و پسرش احمد جای وی را گرفت اما چند روزی بیش نماند که سخت بیمار شد و در گذشت و امارتش سه ماه بود و در ماه ربیع الاخر وفات کرد و ارخوزبن اولغ طرخان ترک فرمانروای مصر گردید.