رفتن یعقوب به کرمان و فارس

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

بازگشتیم به حدیث رفتن یعقوب سوی پارس و کرمان.عزیز بن عبدالله را روز شنبه هشت روز باقی از ذی الحجّه سنة اربع و خمسین و مائتی خلیفت کرد، هم اندرین روز برفت سوی کرمان، چون به بم رسید اسماعیل بن موسی که ملجاء همه خوارج بود که از عرب آمده بودند با یعقوب حرب کرد، اورا اسیر کرد یعقوب، و هرچه از یاران او به کارزار کشته شده بودند، یا نه اسیر کرد، ازآنجا به کرمان شد و عامل کرمان علی بن الحسین بن قریش بود، طوق بن المغلس(۴) رابه حرب یعقوب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

۱ .کذا...و شاید "که همانم(( ویا ))گوید آنم(( یا )) گوید همانم " باشد.

۲ . در اصل کتاب ((من)) نبوده و بعدها با مرکبی قدیم آن را افزوده اند – و اما قوافی ((منشت)) و(( گوشت)) از اسامی مصادر پهلوی است که اصل آنها ((منشن و گوشن)) یا نون بوده و بعد نون آن افتاده منش و گوش شده و نیز گاهی بجای نون ساقط شده تاء قرشت بر آن افزوده اند چنان که در لفظ ((خورش)) خورشت و در ((برش)) ((برشت)) گویند و ابن مصدر ((گوش)) که از ((گفتن)) است در کلمات دری کمتر مورد استعمال یافته است .

۳. اعراب کلمات فارسی را از روی تلمیح در شعر آورده اند چنان که در کتاب (البیان والتبیین ج۱،ص۱۰۹) فصلی در ذیل این کلام : ((وقت یتلمح الاعرابی بان یدخل فی شعره شیثا من کلام الفارسیه... )) ذکر کرده و اشعار از عمانی و غیره آورده و می گوید : و مثل هذا موجود فی شعر العذافر الکندی، ویجوز ایضاً ان یکون الشعر مثل شعر الحروشاذ، و اسود بن ابی کریمه، کما قال یزید بن مفرغ، آب است و نبیذ است ....الخ...وقال اسود بن ابی کریمه : 

لزم الغرّام  ثوبی       بکرة فی یوم سبت 

فتما یلت علیهم       میل زنگی بمست 

الی آخر...یا ملمح یا به طرز تلمیح شعرای غرب فارسی گفته اند ولی هیچ کدام به قول مورخ (طنزرا) نبوده است بل (تلمیح و ظرافت را ) بوده!

۳. المفلس هم خوانده می شود و طبری وی را ((طوق بن المغلس- به ضم میم و فتح لام مشدد و نیز فتح میم و سکون عین و کسرلام)) ضبط کرده ( طبری چاپ لیدن جلد سوم از حلقه سوم ص۱۶۹۸).


فرستاد چون لشکر برابر گشت حربی صعب کردند و ازهر، طوق را اندر میان معرکه به کمند بگرفت واسیر کرد و سپاه او هزیمت کردند، و باز زنهار خواستند، زنهاردادشان، چون علی بن الحسین بشنید به شیراز شد، و علی بن الحسین هرچند بتوانست لشکرها جمع کرد وکُفجان(١) را با خویشتن یار کرد و به نزدیک شیراز پیش آمد یعقوب را، و حرب هاء سخت کردند، پس سپاه علی هزیمت کردند وعلی بن الحسین بن قریش نیز گرفته شد و اسیر ماند، اندر جمادی الاولی سنهٔ خمس خمسین و مایتی. و علی نبیرهٔ قریش بن شبل بود که قریش بدان گفتند. ومال هاء بسیار به دست یعقوب افتاد اندر دوحرب که آن را عدد و احصاء نبود(۲). پس از آنجا سوی المعتز بالله هدیه هاء بسیار فرستاد، مرکبان نیکو و بازان شکاری و جامه هاء مُرتفع و مشک و کافور و آنچه ملوک را باید، و از آنجا به سیستان بازگشت، و به سیستان اندر آمد روز پنج شنبه پنج روز باقی از رجب سنهٔ خمس و خمسین و مایتی. و کشته شد المعتز بالله هم اندرین ماه که یاد کردیم.