کورتهاء آن
طَبَسَین(٣) قهستان. هراة. طالقان. گوزکانان. خفشان(۴). بادغیس. بوشنج. ظخارستان. فاریاب. بلخ. خلم. مروالرّود. چغانیان. [و] آشجر. ختلان(۵). بدخشان. طالقان(۶). ابرشهر. بخارا. سمرقند. شاش. فرغانه. سروشنه(٧). سُغد. خنجد. آمویه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. کورة و کوره معرب خوره است و کُوَر به معنی کاف و فتح واو جمع آن است، و مملکت فارس را قبل از اسلام به پنج خوره قسمت کرده بودند: ۱- خورهٔ اردشیر ٢- خورهٔ استخر ٣- خورهٔ داراب ۴- خورهٔ شاپور ۵- خورهٔ قباد. و خوره به زبان پهلوی به معنی شکوه و بهاء و جلالت است و فر و فره از همان اصل است و بر سکهٔ ساسانیان (خوره اپزوذ) نقش بوده است و یاقوت نیز اردشیر خوره را بهاء اردشیر معنی کرده است. ٢. متن: اسفرار- اَسفِزارَ به فتح اول و سکون سین و کسر و ضم فاء. مدینة فی نواحی سجستان فی جهة هراة (یاقوت- حرف همزه) . ٣. در نسخه اصل همه جا بعد از نام کورهٔ صفری قرمز گذاشته شده است. ۴. کذا- و بعد خاء ویا مرکزیست بدون نقطه و محتمل است (خیشان) باشد-خیشان به فتح اول موضع به سمرقند. (یاقوت) یا خفوشان باشد که خوچان و خوجان و قوجان و خبوشان نوشته می شود و آن را استوا هم نوشته اند در شمال طوس واقع است. و (عُرشِستان) هم جایش در این صورت خالی است. ۵. ختلان به فتح اول و سکون ثانی (یاقوت) و ختلان به ضم اول و فتح و تشدید ثانی هم دیده شده و در اشعار فارسی با سکون ثانی و فتح اتل ضبط شده است و ختلی منسوب به آن است. ۶. مکرر آمده و شاید یکی از آنها (بامیان) باشد. ٧. اصل: سروشته- این ولایت را به اختلاف سروشنه- شروسنه- اسروشنه- اشروسنه نوشته اند و یاقوت می گوید: اشروسنه بالضم ثم السکون و ضم الراء و واو ساکنه و سین مهمله مفتوحه و نون وهاء- و اورده ابوسعد رحمه الله بالسین المهمله و هذالذی اوردته هاهنا هوالذی سمعته فی الفاظ اهل تلک- البلاد (ج اول ص ٢۵۶). و به هر دو سه املا درس است جز املای اصل.
خوارزم. کِش. اسبیجاب(۱). ففاریاب. تِرمِذ. نسا. ابیورد. سرخس. مروشاهجان. طوس. برسان(٢). بلسم(٣). احرون(۴). نسف. اندر روزگار اسلام تا بدان وقت که خوارج بیرون آمدند و دخل خراسان و سیستان از بغداد بریده گشت و آخر صلح افتاد بر خطبهٔ که اندر شهر ها مهمی کردند به قصبه- که به سواد خوارج بودند- چنین بود، و پس از آن هنوز آن دخل متّصل نگشت که متغلّبان برخاستند تا اکنون و بالله التّوفیق. و سبب یاد کردن کُوَرِ(۵) خراسان و مجموع آن اندرین فصل آن بود که ما را غرض اندرین کتاب فضل شهر خویش است تا هرکه این بخواند معلوم گردد او را که سیستان همیشه از میان عالم مفروز بودست و به ذات خویش قائم و آن را به جای پیوسته نکردند الاّ بسیار شهر ها کردند و بدان اندر پیوستند. و بالله التّوفیق.
اکنون یاد کنیم طول و عرض و کُوَر و رساتیق سیستان از پس اسلام که عامل و والی سیستان که بودست: اما طول سیستان از نواحی خراسان تا حدّ سند، و عرض سیستان از کرمان تا حدّ هند است، اما کُوَرِ سیستان: اسفزار و جبل نیه، و سر درهٔ هند قانان(۶)، و فراه، و اوق، و خواش، و فُلاد، و فشنج(٧). و نوزاد، و بُست، و زمین داور، و رخج، و رکش(٨)، و رودبار، و زابل، و کابل، ستة عشر.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. اّسفیجان بالفتح ثم السکون و کسر الفاء...(یاقوت) و سپیجاب مخفف اسپیجاب هم دیده شده است. ٢. کذا و شاید بر سخان باشد، بر سخان بالفتح و ضم السین المهمله و خاء معجمه قریة من قری بخار علی فرسخین (معجم- یاقوت). ٣ و ۴. این دو موضع معلوم نشد و دومی شاید (خرون) باشد، یاقوت گوید خرون به به فتح خاء ناحیه ای ست از خراسان که مهلب آنجا مُرد. و درین فهرست: سمنجان، اندرابه، خست، بامیان، و لوالج، روبستان، سنام، آمل، غور یا غرشستان بر طبق فهرست بلاذری ذکر نشده است. ۵. کُوَر به ضم اول و فتح ثانی جمع کوره است که معرب خرّه و خورّه باشد و آن قسمتی بوده است از تقسیمات مملکت ایران و اعراب نیز مملکت ایران را مانند سابق به کوره های چند قسمت کرده بودند مانند ولایات که در تقسیمات امروز معمول است. ۶. زیر هندقانان در اصل نسخه، کلمهٔ (سردره) با مرکب قدیمی نوشته شده است. ٧. ظاهراً فشلنج به کسر اول و فتح لام معربِ بِشلنگ، پشلنگ، و آن حصاری بوده است در تخوم سیستان و ولایت غور و به دست محمود غزنوی فتح شد- فرخی گنبد:
آنکه زیر سم اسبان سپه خرد بساخت به زمانی در و دیوار حصار پشکنگ
و نباید گمان کرد معرب پوشنگ باشد چه پوشنج جزو هرات است. ٨. اصطخری این محل را با سین ضبط کرده و گوید: بین کس و بین سجستان ٣۰ فرسخ است در جهة حدود کرمان و طاق در ۵ فرسنگی کس است- و در حاشیه کش با شین هم آورده.(ص ٢۵٢) و یاقوت آن را با شین ضبط نموده است. و حقیقت آن است که ((کس)) و ((کش)) هر دو یکی است به دو لهجه و کش از بلاد ماوراءالنهر هم هست.