ایام محمد امین

از کتاب: تاریخ یعقوبی ۱/۲

محمد امین پسر هارون رشید مادرش ام  جعفر  دختر جعفر بن منصور است و در میان خلفا جز علی بن ابیطالب و محمد کسی نبود که پدر و مادرش هاشمی باشند بیعت با محمد در همان روزی که رشید در گذشت که روز یکشنبه غرۀ جمادی الاولی سال 183 بود در طوس بانجام رسید و فضل  بن ربیع از هاشمیان و فرماندهانی که حاضر بودند برای وی بیعت گرفت  و رجاء خادم روز چهار شنبه 12 شب مانده از جمادی الاولی و از ماههای عجم در اذار در بغداد نزد محمد رسید و آن روز خورشید در 3 درجه و 53 دقیقۀ حمل بود و زحل در 6 دجه و 20 دقیقۀ قوس در حال رجوع و مشتری در 6 درجه و 2 دقیقۀ قوس در حال رجوع و مریخ در 26 درجه و 30 دقیقه دلو و زهره در 7 و 30 دقیقۀ حوت و رآس در 22 درجۀ سرطان.

پس مردم بغداد در همان روز بیعت کردند و اسحاق بن عیسی بن علی بن عبدالله بن عباس بیرون آمد و بر فراز منبر رفت و خدا را ستود و بر محمد درود فرستاد و سپس گفت گفت ما را از همه مردم مصیبت بزرگتر و باقیمانده بهتر است بمرگ خلیفه پیامبر خدا سوگوار شدیم پس کی سوگوارتر از ما نبوده است لیکن پسروی را بجانشین عوض یافتیم پس کیست که او را مانند عوض ما عوضی باشد سپس خبر مرگش را بمردم داد و لیعهدی امین را بیاد ایشان آورد و آنگاه پائی آمد و چون روز جمعه رسید امین بمنبر بر آمد و خدا را حمد و ثنا گفت و بر محمد  درود فرستاد و از آنچه خدا او را بدان برتری داده است سخن راند و سپس گفت: خلافت خدا و میراث پیامبرش با امیر المؤمنین رشید رسید پس بحق عمل کرد و بعدل حکمرانی نمود و حج بیت الله را بجای آورد و در راه خدا جهاد کرد و جان خود را در راه بندگی  خدا داد و در جستجوی خشنودی خدای عزوجل خود بجهاد رفت تا خدا و سپس دینش را عزیز کرد و حق خدا را بپای داشت و دشمن را سر کوب نمود و راهها را امن ساخت و بندگی را نصیحت کرد و شهر ها را معمور ساخت و اکنون خدا آنچه را نزد او است برای وی اختیار کرد و بلقای خود گرامیش داشت پس او را نزد خدا می فرستیم و از خدا می خواهم که جانشین را پس ازوی بنیکی انجام دهد و هم بر آنچه از کار حکومت شما بر م بار کرده است یاریم نماید و بسوی او زاری می کنم تابر آنچه در بارۀ شما می پسندند، ارشاد نماید و توفیق دهد. 

سپس تحریث و ترغیب بر اطاعت کرد و دستور خیر خواهی داد و فرود آمد. و فضل بن ربیع در غرۀ جمادی الاخره خزینه ها و بیت المالها ووصیتنامۀ رشید را آورد ومحمد بن هارون دستور داده بود اعلان حج درمند پس فضل بن ربیع باو گفت : پدرت مرا فرموده است که تو را بگویم که هرگز پس از من احدی از خلفای بنی العباس حج نخواهد گزارد پس امین اقامت گزید و مادرش ام جعفر در ماه رمضان عمره  گزارد و پیش از آن در زمان رشید دستور حفر چشمۀ مشاش را داده بود و هنگامی به مکه رسید که کار بانجام رسیده بود پس منبعهای آب ساخت  و حوضها و سقاخانه ها ترتیب داد و محمد بیست هزار مثقال طلا فرستاد تا بصورت ورقه هایی روی در کعبه و میخهای در و آستانه کشیده شد.

امین عبدالملک بن صالح را از زندان در آورد و او را بر تمام آنچه قبلا باو واگذار بوده است یعنی جزیره و شهرستان قنسرین وعواصم و مرزها حکومت داد و اموال و مزراعش را بوی باز داد و پسرش عبدالرحمان و کاتبش قمامه را بدو سپرد، پس قمامه را در حمامی در بسته و سخت تابیده حبس کرد و گربه هایی همراه وی بحمام انداخت و در همان حمام بود تا جان داد و پسر خود را نیز حبس کرد و همچنان زندانی بود. 

سپس محمد امین علی را عزل کرد و حکومت ارمنستان را به اسحاق بن سلیمان هاشمی سپرد و او پس خود فضل را بجانشینی خود بانچا فرستاد و فضل در تمام دوران مخلوع بر سر کار بود.

و محمد بن سعید بن سرح کنانی را که از مردم فلسطین بود بحکومت بمن فرستاد و او سه سال در یمن اقامت داشت سپس او را عزل کرد و جریر بن یزید بجلی را بر سر کار فرستاد و سعید بن سرح با مالهای فراوا از یمن بیرون رفت تا به فلسطین آمد و خانه ها و مزرعه ها خرید و جریر بن یزید همچنان حکومت یمن را بدست داشت تا بیعت مآمون بانجام رسید. 

رشید هرثمة بن اعین را با سپاهی بر سر رافع بن لیث گسیل سمرقد داشت چه رافع لشکری عظیم فراهم ساخته و مردم چاچ و فرغانه و خجنده و اشروسنه و چغانیان و بخارا و خوارزم وختل و شهر ستانهای دیگر بلخ و طخارستان و سغد و ماوراء النهر و ترکان و مردم خرلخیها و تغر غزوسپاهیان تبت  و جز آنان را با خویش همراه ساخته بود و در جنگ با خلیفه و مسلمانان از آنان کمک می گرفت رافع رهسپار سمرقند شد و آنجا متحصن گشت و هرثمه همچنان با وی در جنگ بود تا گروهی از همراهانش کشته شدند و سپس رافع از جیغویۀ خرلخی یاری خواست و این جیغویه بر دست مهدی اسلام آورده بود و اکنون  با هرثمه فریبکاری می کرد و چنان نشان می داد که باو است با اینکه رافع را کومک می کرد و طرفدار وی بود سپس نافرمانی و ناسازی را آشکار ساخت و کار رافع بواسطۀ او بالا گرفت و مزارع را آتش زد و از مردم آن بیزاری جست و بغیر بنی هاشم دعوت نمود، لیکن هرثمه او را امان داد و رافع با فرزندان و خاندان و اموال خود نزد وی آمد و این در محرم سال 194 بود پس مآمون مژدۀ فتح را به محمد نوشت و آنان را از حسن تدبیر و کوشش خود تا آنکه خدا فتح را نصیب ایشان کرد آگاه ساخت. 

مردمی دل محمد را بر مآمون تباه ساختند و میان آندو فتنه انگیختند و بیشتر علی بن عیسی بن ماهان و فضل و فضل بن ربیع او را تحریک می کردند و در نظرش جلوه دادند که برای پسرش بولیعهدی پس از خود بیعت کند و مآمون را خلع نماید، پس چنان کرد و برای پسرش موسی بیعت نمود و آن در سوم ماه ربیع الاخر سال 194 بود و عهد نامه هایی را که هارون در میان آن نوشته بود فراهم آورد و آنها را سوزاند و میان دو برادر دشمنی در گرفت. 

محمد فرمانی به مآمون نوشت و او را با همۀ فرماندهان نزد خویش خواست، پس مآمون در پاسخ وی نوشت که دیگر فرمان وی را نه می شنود و نه بکار می برد. 

دیگر باره امین بفرماندهانی که در خراسان بودند چنان فرمانی نوشت و نیز چنان پاسخی بوی دادند و گفتند و فادار ماندن با تو هنگامی بر مالازم است که برای برادرت وفادار باشی و اکنون عهد ها را شکسته و بدعتها پدید آورد و سوگند ها و میثاقها را سبک شمرده ای. 

محمد با خبر یافتن از کشته شدن علی بن عیسی بن ماهان و هزیمت یافتن سپاهش و رفتنشان به حلوان و خلع کردن مردم خراسان او را و اتفاق کلمۀ آنان بر مآمون و از آنکه طاهر با اموال و اسلحه و اسب و استری که بدست آورده نیرومند شده و مآمون باو نوشته است که تا بغداد درنگ نکند و بسوی آن پیش رود عبدالرحمان بن جبله را بر سروی فرستاد و او را فرمود تا فرماندهان و سپاهیان حلوان را که همراه علی بن عیسی بوده اند همراه خویش ببرد و او در همدان در ذی القعهدۀ سال 195 با طاهر روبرو شد و طاهر او را کشت و هر چه را در اردوی وی بود بیغما برد پس محمد عبدالله بن حمید بن قحطبه طائی را بجنگ طاهر فرستاد لیکن او از حلوان باز گشت. 

در شام مردی بنام: علی بن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویه سر بشورش برداشت و بسوی خویش دعوت می کرد، پس محمد حسین بن علی بن ماهان را بر سروی فرستاد و چون حسین به رقه رسید همانجا اقامت گزید و پیش نرفت. 

داود بن یزید مهلبی عامل سند و فات کرد و پسر خود را جانشین گذاشت. مالک بن لبید یشکری در سواد خروج کرد و بنام مآمون دعوت نمود. 

یکی از فرماندهان بنام محمد بن ابی خالد که پیر فرماندهان حربیه و نزد آنان مطاع بود خبر یافت که محمد تصمیم دارد او را غافلگیر کند و بکشد پس مردم حربیه و ابناء را فراهم  ساخت و سپس بر محمد تاختند پس محمد بر سر ایشان فرستاد و در جایی از بغداد بنام باب الشام فرستاد و در جایی از بغداد بنام الشام جنگ میان آنان در گرفت و این جنگ نخستین جنگی بود که در آن سال در بغداد روی داد عمل محمد در مصر حاتم بن هرثمة بن اعین بود پس در سال 195 او را عزل کرد و جابر بن اشعث خزاعی را بر سر کار آورد و چون جابر بن اشعث رسید، بعد از محمد چنانکه معمول بود برای مآمون دعا نکرد، پس سپاهیان بشوریدند و گفتند: فرمان نمی بریم پس آنان را دو جیره داد. 

و یحیی بن اشعث بن محمد مدینی با نوشتۀ مآمون رسید، پس جابر بن اشعث از بیعت برای وی امتناع ورزید و بر اطاعت محمد استوار ماند لیکن سری بن حکم بلخی که یکی از فرماندهان مصر بود و گروهی همراه وی سر بلند کردند و سپاه را ببیعت برای مآمون دعوت نمودند و جیرۀ دو سال را بآنان وعده دادند، آنان هم پذیرفتند و جابر بن اشعث را از فرمانداری بیرون کردند و عباد بن محمد را بجای وی بر گزیدند و این عباد بن محمد در شهر جانشین هرثمة بن اعین بود، پس در رجب سال 196 بنام خلافت مآمون دعوت نمود و جمعی پس عبدبن حکیم بن کون و محمد بن صغیر را بر ایشان فرستاد و میان آنان جنگی روی داد و سپس تسلیم شدند و بیعت کردند. 

محمد فرمان حکومت مصر را برای مردی بنام ربیعة بن قیس حرشی نوشت و او هم مردم حوف و جز آنان را زد خویش فراهم ساخت و با عباد بن محمد جنگید و بسوی وی پیش رفت تا بنزدیک فسطاط رسید ومیان آنان جنگهایی روی داد و ربیعه شهر را از دست عباد گرفت تا اینکه مآمون مطلب بن عبدالله خزاعی را بحکومت مصر فرستاد. 

عبدالملک بن صالح عامل محمد بن هارون بر جزیره و شهرستان قنسرین و عواصم و مرزها در همین سال 196 در رقه وفات کرد و پس از مرگ وی در آن ناحیه آشوب بر خاست و هر مهتر قومی بر آن قوم تسلط یافت و مردم دو حزب شدند حزبی پشتیبان محمد و حزبی طرفدار مامون و ناحیه ای باقی نمند که قومی در آن در جنگ و ستیز نباشد و قدرتی نبود که آنان را باز دارد و آرام کند و طاهر از ناحیۀ عراق عجم تا اهواز را گرفت و محمد بن یزید بن حاتم عامل محمد و جیلویۀ کردی را کشت و زهیر بن مسیب ضبی رو به فارس نهاد و آن را گرفت و بیعت را در آنجا بانجام رسانید و طاهر در سوم رجب به واسطه آمد پس از آنکه مردم در بصره بر دست منصور بن مهدی و در کوفه بر دست فضل بن موسی بن عیسی و در موصل بر دست مطلب بن عبدالله و در مصر بردست عباد ب محمد و درقه بر دست حسین بن علی بن ماهان برای مآمون  بیعت کردند، پس رهزنان رقه بهمراهی دیگران حسین بن علی را ازرقه بیرون کردند و او در هشتم رجب سال 196 وارد بغداد شد و رفتار محمد را ناروا شمرد و ازوی خبر هایی دریافت که خوش نداشت پس سپاه بغداد را ببیعت مآمون دعوت نمود و پیشنهاد وی را پذیرفتند و آنگاه بر محمد امین تاخت و او را با مادر و فرزندانش زندانی کرد و چون آنان را حبس نمود، سپاهیان حقوق خود را مطالبه کردند و چون در جواب ایشان تعلل کرد او را گرفتند و محمد و مادر و فرزندانش را از حبس در آوردند و با وی بیعت کردند و حسین بن علی ابن ماهان را گردن زدند و آنگاه حقوق خود را از محمد مطالبه کردند پس بآنان پانصد عطا داد با یک شیشه عطره و چهار صد پرچم برای فرماندهانی پراکنده بست و علی بن محمد بن عیس بن نهیک را بر ایشان فرماندهی داد و آنان را فرمود تا بسوی هرثمه پیش روند و هرثمه آن روز در نهروان اردو زده بود پس در ماه رمضان نبرد کردند و هرثمه انان را درهم شکست و علی بن محمد بن عیسی بن نهیک را اسیر گرفت و او را نزد مامون فرستاد و با سپاه خویش پیش رفت تا در جایی بنام نهر بین در یک فرسخی یا دو فرسخی بغداد فرود آمد و طاهر نیز در چهار فرسخی بغداد برود خانۀ صر صر رسید. طاهر در طرف غربی و هرثمه در طرف شرقی بغداد بود و جنگ بغداد در هر دو سو ادامه داشت جز آنکه بازار ها باز بود و بازرگانان بحال خود بودند و کسی بانها تعرضی نمی کرد و جمعی از یاران مامون با گروهی از طرفداران محمد نزد بازرگانی فراهم  می آمدند بی آنکه میان آنان جنگ و نزاعی باشد و ابناء و جنگیان بر محمد شوریدند و بنام مآمون دعوت نمودند و با طاهر مکابته کردند و باو گروها دادند پس طاهر داخل بغداد شد و طرف غربی را تا دوازه انبار زیر دست آورد و محمد برای خبری که دریافته بود سلیمان بن ابی جعفر و ابراهیم بن مهدی را در حبس  داشت پس چون هرثمه درازۀ بغداد رسید آن دو را از حبس در آورد و با جماعتی از بنی هاشم نزد هرثمه فرستاد تا وی را با طاعت از امین دعوت کنند و هر چه از اموال و تیولها بخواهد بوی دهد هرثمه بآنان گفت اگر نبود که فرستاد گان را نمی کشند شما را گردن میزدم نزد محمد باز گردید و آن دو را رها گذاشت. مردم شرق بغداد بر محمد شوریدند و بنام مآمون دعوت کردند و خزیمة بن خازم تمیمی را آواره ساختند و اوهم بطرف جسر رفت و آن را قطع کرد و زهیر بن مسیب با کشتیها که منجنیقها و عراده ها درآنها بود از کلواذی بشهر در آمد و محمد بکاخ خود در غرب بغداد معروف به خلد منتقل شد و در  آن متحصن گشت و زهیر او را هدف منجنیق قرار داد و هرثمه از دروازۀ خراسان از عسکر مهدی که طرف شرقی بغداد است داخل شد و طاهر از اردوگاه خود به مدینۀ ابو جعفر در آمد و خلد را محاصره کردند و محمد برای ملاقات هرثمه از دروازۀ خراسان بیرون آمد تا به دجله رسید و یاران طاهر از آن خبر یافتند و بر هرثمه که در کشتی خود بود تاختند تا اورا غرق کردند و ساعتی در آورند و محمد با پیراهن و زیر جامه ای بیرون آمد تا روی شط نشست و سپاهیان بر او می گذشتند و نمی شناختند تا غلامی از شکله بروی گذشت و او را شناخت و بخانۀ خود برد و سپس که طاهر بن حسین ازوی خبر یافت میان طاهر و هرثمه و زهیر نزاعی در گرفت و طاهر غلام خود قریش دندانی را فرمود تا گردنش را ز دو سرش را بز نیز ای بر افراشت و آن را بار دوگاه خود در بستان برد و سپس آن را نزد مآمون فرستاد امین روز یکشنبه محرم سال 198 و از کسی شنیدم که می گفت: در پنجم صفر کشته شد. 

طاهر بخط خود نامه ای به مآمون نوشت: 

اما بعد هرچند که مخلوع در نسب و خویشاوندی برادر امیر المؤمنین بود اما حکم قرآن میان این و آن در وایت و حرمت جدایی انداخت چه از او پناه دین جدا شد و از امری که مسلمانان را فراهم  ساخت بیرون رفت. خدای عزوجل در داستان نوح برای ما گفته است: 

یا نوح اندلیس من اهلک انه عمل غیر صالح ای نوح همانا و از خاندان تو نیست او عملی است غیر صالح و هیچکس را در معصیت خدا اطاعتی نیست و قطع رحم هرگاه در راه خدا باشد قطع رحم شمرده نمی شود و این نوشته را هنگامی با میر المؤمنین می نویسم که خدا مخلوع  را کشته و او را بدست بیوفایی و پیمان شکنی که داشت سپرده و امر خلافت امیر المؤمنین را محکم ساخته و بوعدۀ سابقش که انتظار آن را می برد وفا کرده است سپاس خدا را که حق امیر المؤمنین را بوی باز گرداند و در باره کسی که عهدوی را خیانت کرد و پیمان وی را شکست بجای وی یک تدبیر بکار بر تا پس از جدایی الفت را بوی باز اورد و پس از پراکندگی امت را بوی فراهم ساخت و بعد از کهنگی نشانه های دین را بوی زنده کرد. 

سپس نامه ای در بارۀ فتح نوشت و داستان آن را از روزی که از خراسان بیرون آمده و آنچه را شهر بشهر و روز بروز انجام داده گزارش داد و ما آن را در کتابی جداگانه قرار دادیم. 

خلافت امین از روزی که رشید در گذشت تا روزیکه خود کشته شد چهار سال و هفت ماه و بیست و یک روز و از مرگ هارون تا روزی که خلع شد سه سال بود  و سنش روزی که کشته شد بیست و هفت و سال و سه ماه بقولی بیست و هشت سال بود و دو پسر بنام موسی و عبدالله بجای گذاشت. 

کار خلافت امی بیشتر بنظر اسماعیل بن صبیح حرانی  و فضل بن ربیع اداره می شد و رئیس پلیس او محمد بن مسیب بود سپس او را عزل کرد و بر ارمنستان حکومت داد و محمد بن حمزة بن مالک را بجای وی نهاد پس او را نیز بر داشت و عبدالله بن خازم تمیمی را بجای وی آورد فرمانده نگهبانانش عصمة بن ابی عصمه و حاجبی او در عهدۀ فضل بن ربیع بود و فرزندان فضل آن را انجام می دادند.

در حکومت امین امرای حج بدین ترتیب بودند: در سال 193 داود بن عیسی ابن موسی در سال 194 علی بن هارون رشید، در سال 195 داود بن عیسی در سال 196 عباس بن موسی بن عیسی که حاکم مکه بود در سال 197 نیز عباس. 

فرماندهان جنگها نیز بدین ترتیب بودند: در سال 194 حسن بن مصعب از طرف ثابت بن نصر در سال 95 ثابت بن نصر خزاعی در سال 196 ثابت بن نصر در سال 197 نیز ثابت بن نصر. 

فقهای دوران او عبارت بودند از محمد بن عمر بن واقد یحیی بن سلیمان طائفی ابو معاویه محمد بن حازم نابینا اسباط  مولای قریش عون بن عبدالله بن عبتة و کیع بن جراح عبدالله بن نمیر یزید بن اسحاق اسماعیل بن علیه عبدالوهاب ثقفی یحیی بن سعید قطان یزید بن مالک و لید بن مسلم ملازم اوزاعی اسحاق ازرق زید بن هارون علی بن عاصم حماد بن عمرو، سلم بن سالم تمیمی.