نشستن امیر خلف ابواحمد بن احمد بن محمّدِ خلف

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

پس از آن که دشمنان قهر کرد، و حجّ کرد و خدمت امیرالمومنین کرد و لوا آورد و عهد و منشور، و حصارهار گرفت(٣) و ستد، و حرب ها کرد، و خون پدر باز آورد، و تاختنها کرد، و ازین سال ها در گذشت، تا یک راه [که ] قرار گرفت(۴). و خلف بن(۵) ابی جعفر [احمد] بن ابی للیث[محمد] بن خلف بن اللّیث(۶) بن فرقد ابن سلیم بن 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. بوس، شدت و حزن: ((بش الرجل یباس بوسا و بشبسا اشتدت حاجته فهو بائس- صحاح ))

2. کلمه ((آنِ)) عطف است به کلمۀ ((دلت)) ((یعنی و دل کودکان ))و این عبارت به عینه همان است که امروز می گوئیم : احوال بچه ها – کوچولو ها چطور است؟ و از کودکان با بچه ها زن و بچه  و اهل بیت شخص مخاطب مراد باشد.و قصد کتاب آنکه (( چه باشد تا چند روزی به گردش و تفریح رویم تا دل تو و اهل بیت تو باز شود))

٣.حصار گرفتن، به معنی حصاری شدن و از پس قلعه و حصار جنگ کردن است، در قدیم کسی که در قلعه ای محصور شده و با دشمن جنگ از پشت حصار می کرده می گفتند فلان کس فلان کس فلان قلعه را حصار گرفت ، این است که در متن (حصار هاگرفت و ستد) نوشته- یعنی در حصار ها جنگ کرد و نیز حصار ها فتح کرد، و خلف به شهادت تواریخ در جنگ حصار معروف ترین جنگیان عصر بود ، و آبروی سامانیان را در حصار داری هائی که کرد بر خاک ریخت (رک: تاریخ عتبی)

۴. یک راه که قرار گرفت- یعنی تا آن که به آخر کارش محکم شد و دولتش مقرر گشت.

۵.اصل :بر.

۶. این خلف بن اللیث عموی از هر و پدر محمد مکنی به ابی اللیث است و محمد پدر امیر احمد مکنی به ابوجعفر و او پدر خلف است. و خلف بن لیث مذکور نبیرۀ سلیم با سلیمان بن ماهان است و این سلیمان و حاتم برادران بودند وحاتم جد یعقوب و عمرو و علی و طاهر بود و سلیم یا سلیمان جد خلف بن اللیث و ازهر بن یحیی بود و این معنی در نسبت ازهر (ص ۱٢۶) شرح داده شد.






ماهان بود. و مادر امیر حسین عایشه(۱) بنت ابی یوسف بن محمد بن عمرو و بن اللیث بود.

امیرخلف چون کارها مستقیم شد فرمود تا خراج درمی درمی ستدند، و بساط عدل بگسترید، و جامة لشکری بر طاق نهاد و سلب علما وفقها پوشید و طاق و طیلسان و مجلس علم [نهاد] و علما را نزدیک کرد، و سفها را خوار کرد، و مجلس سماع نهاد، و علم دانست از هر نوعی، اما علم حدیث و مجلس مناظره نهاد هر شب، و علماء جهان نزدیک او آمدند چون خطیب فوشنج(٢) و بدیع الزمان(٣) و فقها و علماء بغداد و عراقین چنانک بدیع گوید:

شعر

قَصَدتُ السّیِدَ المَلکَ المُوَید               و خَدُ المَکرُماتِ  بِهِ  مُوُرَد

بَارَضٍ  تَنبُتُ  الاَمالُ  فیها               لاَنَّ  سَحابها خَلَفُ بن اَحمَد

و هم بدیع گوید:

شعر

اکُفُف   بِحَقِ   الله   عَن   هذااَلصلَف             بِحَیوۀِ  مَن  جَمَع  المَکارِمَ   وَ  الکُلَف

ملک الملوک بنی الملوک عن السلف              خَلَفُ  بنُ  اَحمَدَ بِن  لَیثٍ  خَلَف(۴)اَبیِ 

 

و اگر قصّهٔ سیاست و بزرگی همّت و رزانت و کفایت او گویم قصه دراز گرد[د] و او را همه بزرگان عالم: الأمير السيد الملك العالم العادل ولى الدولة، نبشتند، 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. ظاهراٌ ابن عایشه غیر از عایشه بنت محمد بن ابی الحسین بن علی بن الليث است که مادر طاهر پدر امیر حسین باشد و معلوم می شود که مادر طاهر و زن وی هر دو عایشه بوده اند. و در تاریخ گزیده امیر حسین را خواهرزاده خلف بن احمد می نویسند و معلوم نیست از روی چه مأخذ است زیرا تاريخ عتبی که مأخذ سایر تواریخ - جز تاریخ سیستان- می باشد طاهر پدر حسین را فقط خویشاوند خلف نوشته و این تاریخ آن را روشن ساخته است چنان که از مقابل نسبها معلوم است.

٢. او احمد بن الحسن الخطیب، خطیب کراة است و کراة از نواحی فرشنج، از دهاقین و فضلا و خوشنویسان عصر بوده و به فارسی و عربی شعر می گفته (دمیة القصر باخرزی نسخه مجلس خطی).

٣. ابوالفضل احمد بن الحسين بن يحيى بن سعيد الهملاتی المعروف به بدیع الزمان ساکن هرات بوده و در سنه۳۹۸ در هرات مسموم شده و به روایتی سکته کرده، مقامات بديع الزمان که حریری از آن تقلید نموده از اوست.

۴. ابوالفتح بستی و ابومنصور ثعالبی هم او را مدحها گفته اند و در  تاریخ عتبی ذکر شده است و اشعار دیگری هم از بدیع الزمان در تاریخ مزبور در مدح خلف بن احمد است ولی اشعاری که درین تاریخ آمده در آن تاریخ ذکر نشده است




زآنچه هیچکس اندرمکارم[با] کس آن نکرد که او کرد؛ واهل علم و دین را کس ازو نیکوتر نداشت؛ و قمع اعدا و سفها و مخالفان و اهل شرِ کس چنو نکرد؛ اندر ولایت او میان بیابان سیوک سایه(۱)  بیش بود از آنکه بر بساط او، و فرزندان او [را] یارگی نبود که بر چاکری از آنِ خویش بانگی زدندی [که] سیاست و فرمان او را بود؛ هزار مرد جاسوس او را بود اندر همه عالم مه آنچه به ترکستان و چین و هند و روم او را خبر بودی؛ چنین بیدار بود؛و مقدار هزار سوار بود او را، تاختنی سوی بست بردندی و زابلستان، و یکی سوی فارس و کرمان، و یکی سوی هری و فوشنج و قاین، و بگرفتی، و سالاران ایشان را به ارگ بازداشتی، تا هیچ کسی را یارگی قصد ولایت او نبود؛ تا باز که دولت برگشت و روزگار سپری شد. اکنون قصه او و پسران گوئیم.

امیر با نصر و امیر بوالفضل هر دو فرمان یافتند بی سببی، و امیر عمرو را به روزگار منصور بن نوح(٢) به بخارا گروگان کرده بود، به سبب لشکرها که آورد و مال پذیرفت ، چون منصور بن نوح(٣) فرمان یافت، نوح بن منصور(۴) نشست [و] با امیر خلف دوست بود، امیرعمرو را آنجا خلعت داد و به سیستان فرستاد و فرمان داد امیر خلف تا شهر آیین بستند.

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. کذا... و ظاهراٌ این عبارتی((سایه))یا عبارتی که بدین شکل آمده است، به معنی ((امنیت)) بوده است ، یعنی در بیابان ولایت او امنیت بیش از خانه و بساط او بود- و در این کتاب چند جا لفظ ((سامه)) که به معنی پناگاه و محل امن است، آمده و محتمل است اصل این عبارت سیوک و سامه باشد ولی در کتب لغت دیده نشد و احتمال ضعیف می رود که سیوک اصل همان لغتی باشد که بعد ها آن را (سیبه) گفتند به معنی جان پناه و خندق هائی که سربازان برای جلو رفتن به سوی دیوار قلعه به طریق مارپیچ می کنده اند، در این صورت بایستی با پای مجهول و واو مفتوح خوانده اند.

٢ در اصل((بو حمد بن منصور)) است و صیحح منصور بن نوح است و اتفاقاٌ در چند صفحه قبل هم منصور بن نوح را بو حمد بن منصورنوشته و مناسبتی این کینه و کینه سامانیان نیست و از قرینه سطور بعد معلومست که مراد کاتب از بو حمد((نوح بن منصور )) بوده در حالی که اشتباه است زیرا امیر خلف در عهد منصور بن نوح بن سامانی ((٣۵۰-٣۶۶)) از بخارا لشگرگرفت و بعد از فوت منصوربن نوح پسرش نوح بن منصور پادشاه شد که به  امیر رضی مشهور است، و با خلف دوست بوده است،(٣۶۶-٣٨٧).

٣. در اصل (نوح بن منصور ) است.

۴. در اصل (نوح بن منصور ) است، و صیحح ((نوح بن منصور )) چه در چند سطر بعد گوید که بازگشتن امیر عمرو به سیستان در سنه ٣٨٧ بوده و این در سال سیزدهم سلطنت امیر رضی نوح بن منصور بوده است- بعلاوه بعد از نوح بن منصور ، منصور بن نوح پادشاه نشده بلکه برعکس بعد از منصور بن نوح پسرش نوح بن منصور به امارت رسیده چنان که اشاره شد – و پدر منصور نوح بن نصر بن احمد بوده است ، و مطابق سنین وارده در این تاریخ و ضبط سایر تواریخ اصلاحات متن خالی از تردید می باشد.