ذکر چهارم

از کتاب: تاریخنامۀ هرات

                                             در خراب کردن شاهزاده 

                                تولی خان شهر مرو را و قتل ۱خلق مرو     

راوی چنین تقریر کرد به حکم به سلطان مرحوم جلال الدّین خوارزمشاه۲در شهر مرو مجیر الملک حاکم بود . و اومردی بود آراسته به فضلِ موفور و ادبِ مشهور و قدری رفیع و عزّی منیع ومُسْتَظْهَرِ مال بیسار و دانش بی شمار و موصوف به رأی رَزین و حزم متین و معروف به کمال دُها و خلق مرو به واسطۀ رأفت و ترتیبش همه مطیع و منقاد او . و در آن وقت در مرو نود هزار مرد جنگی در قلم آمده بود . 

چون مجیرالملک از آمدن شاهزاده تولی خان خبر یافت ، کار محاربت را بساخت و خزینۀ سلطان را بر مردم سپاهی قسمت کرد. بعد از سه روز شاهزاده تولی خان بر درِ شهر مرو آمد و شش روز گِردِ شهر مرو می گشت و از حصانت برج و باور ورفعت شَرَفانش تعجّب می نمود و [با] پادشاهزادگان و امراء سپاهش می گفت که «این شهر بغایت حکم است و در وی مرد سپاهی بی  حدّ ود اندازه. نه همانا که به تیسیر فتچی روی نماید».

و چنین آورده اند در کتب که شهر مرو باوریْ بَستی داشت که از شرفات قصور او [۴۵] سنبلۀ فلک بتوانستی جید ، و زمزمۀ ملک بتوانستی شنید ، و پیرامُن آن خندق بعید  قعری کشیده که اگر کلنگی بر قصر او زدندی سر از آن سوی کرۀ زمین بیرون کردی .  روز هفتم.

                                   شعر [فردوسی]

که خورشید تابان ز چرخ بلند                همی خواست افکند رخشانْ کمند 

شاهزاده تولی خان بر هر طرف شهر ده هزار مرد جنگی نصب گردانید و بفرمود تا رایات چنگیزخانی علامات او را در مقابل دروازۀ شهرستان بر افراشتند و لشکر چون دایره پیرامُن نفطه نقطۀ آن شهر در آمدند ۳ و از خاک و خاشاک و تنۀ اشجاری 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. اصل : قتلق .                                           ۲. در صفحات بعد : خارزم شاه. 

۳. متن فاسد است . ظاهراْ باید بدین صورت باشد:‌ «‌لشکر چون دائره وار پیرامُن                 









که درآن حوالی ونواحی بود غورخندق شهررا بینباشتند،چنانک پیاده وسوارآسان به پای باره می رفت.مردم سپاهی مرو از دروازه ها بیرون آمدند و آتش حرب را در التهاب آورد[ند] ودریک ساعت قُرب هزار تن ازسپاه شاهزاده تولی خان را به قتل رساند[ند]. شاهزاده تولی خان چون بسالت وتهوّر مرویان مشاهده کرد، درغضب رفت وازمیان سپاه بیرون راند و آهنگ جنگ کرد.

                                                  شعر[ربیعی فوشنجی]

          یکی برخروشید چون پیل مست                      سپر بر سرآورد و بنمود دست

         برآورد شمشیر تیز از میان                          وزان بس چنین گفت با سروران

        که هر کس که امروزاز زخم تیغ                    بدرّد دل دشمنان بی دریغ

       کسی را که یابد ببّرد سرش                          به خاک اندر آرد سرو مغزش

     به سیم و زر بی نیازش کنم                          به ایران زمین سر فرازش کنم

     بسی هدیه پیشکش سازمش                           به دُرّ گرانمایه بنوازمش

      بگفت این و آمد چودریا به جوش                    زلشکر بر آمد به یک ره خروش [۵۵]

به یکباره بیست هزار مرد نامدار از پیاده و سوار برمرویان حمله کردند و بسیاری رابه قتل آوردند. و بیست و دو روزبدین صفت آتش حرب و ضرب در التهاب بود و اَعلام قتل وفَتْل در اهتزاز و دل های مبارزان در اضطراب و رای های بددلان در انقلاب، و خلقی نامحدود مجروح گشت.

مجیرالملک دانست که هر چند که بخواهد کوشید، خصم غالب خواهد آمد.روز بیست و سیّم امام جمال الدّین را که از کبار ائمۀ مرو بود و پروردۀ نعمت سلطان مرحوم جلال الدّین محمّد خوارزمشاه، پیش شاهزاده تولی خان فرستاد و زینهار خواست ودرالتماس عفو و اغماض تَضَرُّع هر چه تمام تر عرضه داشت و گفت «  مبلغ هزاردینار و سی هزار خروار غلّه و صد سراسب راهوار و صدنفر برده ازتُرک و هند و به لشکر پادشاهزادۀ جهان می دهم، مارا به جان امان دهد و این شهررا خراب نکند وسرما بندگان مَلکی و شحنه ای نصب گرداند تا هر سال به اضعاف آنچه که نوّاب شاهزادۀ جهانگیر تعیین فرمایند، برسانیم » .



روز دیگر امام جمال الدّین با ده تن از فقها و شیوخ شهر با نعمت بی اندازه


  آن شهر نقطه نقطه در آمدند ».





پیش شاهزاده تولی خان رفت. تولی خان او را بنواخت و به تشریف خاص اختصاص فرمود و مصاحبان او را خلعت فاخر پوشانید. روز دیگرامام جمال الدّین به شهر درآمد و مجیرالملک واکابر و مشاهیر مرو راگفت که « مصلحت در ایل شدن است ، که شاهزاده تولی خان رابر سر عفو و صفح دیدم وماحی زَلاّت و جرایم ».مجیر الملک با ده تن از شهر بیرون رفت ، بدان امید که شاهزاده تولی خان در باب او عفو و اغماض و عاطفت شاهنشاهی مبذول دارد. چون به درگاه شاهزاده تولی خان رسید ،امرا او را بازداشنتد و گفتند «سیصد هزار دینار جهت [۵۶] پیشکش پادشاه و صد هزار دینار از برای ما که امرای سپاه و کار گزاران درگاه ایم بر متولیان و معروفان شهر مرو حواله کن تا از خدمت پادشاهزادۀ جهان تولی خان ، از برای تو خطّ امان بستانیم » . و بر شآنچه گفتند به مذهب جود قسم غلیظ بر زبان راند [ ند] .

مجیر الملک فی الحال چهارصد خواجۀ معتبر نامدار را نسخه کرد تا آن چهار صد هزار دینار را بدهند . مغولان آن نامْبُردگان را از شهر بیرون می آوردند و شکنجه های عظیم می کردند و نقود [و] اموال و نفایس می ستاید [ند] ، چندان مال از ایشان بستاندند که گفتی سرّ« وَ اَخْرَجَتِ الْاَرْضُ اَثْقالَها»۱ به ظهور پیوست. بعد از دوو روز که قُرب ده هزار آدمی را به شکنجه هلاک کردند، شاهزاده تولی خان مجیرالملک را مثله کرد و ملازمان و مصاحبان او را به قتل رسانید و فرمان فرمود که شهر مرو را خراب کنند و کلّ خلق را بکشند.

سپاه کینه خواه برکنار او به شهر در آمدند و کلّ خلق را از خاص و عام، و کرام و لئام، و خواجه و غلام، و مبارز، و شریف و فضیح، و بخیل و شحیح، و عامی و نامی، و عاقل و غافل، و فاضل۲ و باطل، و حاجی و ناجی، و موافق و منافق، و مرشد و مفسد، و عابد و عاند به صحرا بیرون آوردند و چهار روز مردان را از زنان جدا کردند و چهل تن را از صناع چون سیّاف و حداد و سراج و قواس به جان امان دادند و باقی تمامت خلق را به قتل آوردند.

و در تواریخ چنین مذکور و مطور است که هر تن را از لشکریان شاهزاده تولی خان دویست و ده نفر از مردم مرو رسیده بود که به قتل می بایست آورد. بعد از پنج روز که تمامت خلق مرو را بکشتند، شاهزاده تولی خان از شهر مرو برفت و عنان


۱.قرآن، زلزلت/۲«و زمین بارهایش را بیرون ریزد».                 ۲.متن: فاظل.

عزیمت بر سمت شهر نیشابور تاخت. چون دو منزل برفت دو هزار سوار [۵۷] را نامزد کرد تا باز به شهر مرو روند و کسی را که یابند به قتل رسانند. قُرب ده هزار آدمی که از جاه ها و سوراخ ها بیرون آمده بودند همه را بکشتند.

و در تاریخ علائی۱ چنین آورده است که سیزده شبانه روز کشتگان را شمار کردند، بی مجهول و غریب، هزار هزار و سیصد هزار و کسری در قلم آمد.۲ حقّ تعالی ارواحِ مقدّسۀ ایشان را در فرادیس چنان مأوی دهاد و به کرم عمیم و لطف جسیم خود زلاّت و جنایات هر یک محو گرداناد، بالنّبی و آله و اصحابه.

هر چند ذکر تواریخ شهر مرو و نیشابور و مواضعی دیگر با ذکر تواریخ شهر هرات نسبتی ندارد، اما بندۀ ضعیف، مؤلف این کتاب، چند کتب [که] در تواریخ احوال خراسان مطالعه کرد، در همه مسطور دید که هر یک از مصنّفان و مؤلفان در باز نمودن تواریخ شهر خود تطویل تمام و شرح و بسط عظیم به جای آورده بودند و تواریخ شهر هرات را به رمزی بسنده کرده. بندۀ ضعیف بیش از قصص هرات، حکایات مرو و نیشابور را که از امهات بلاد خراسان است در قلم آورد تا ارباب خرد و اصحاب تمیز بدانند که بندۀ اضعف را در سخن گذاری و تألیف حکایات بُخلی نیست، خاصّه که مأمور است بدان که حضرت علیا، ملک ملوک اسلام، شهریار انام فی الایّام، ظلّ الله فی الارض، القایم بالنفل و الفرض، مَفْخَر زَوّار یثرب و حرم، شاهنشاه دیار عجم، غیاث الحقّ والدّین، المخصوص بمهواهب ربّ العالمین، خَلَّدَ الله مُلْکُه و سُلْطانُه وَ اَظْهَر حُجَّته و بُرْهانه، فرموده اند که چون به قصه ای رسی از قصص خراسان، چندانک امکان دارد و وجه راستی آن قصه را بپرداز و به زینت فصاحت زیب ده.[۵۸]


۱.تاریخ علائی: ظاهراً مقصود مصنّف کتاب، تاریخ جهانگشای جوینی است که مؤلف آن را در مدت ۲۳ سال (از سال ۶۵۰ تا سال ۶۷۳ ه‍ ق) به رشتۀ تحریر در آورده است. جهانگشا مشتمل است بر شرح وقایع فتوحات و قتل عام و تخریبات تاتار در بلاد خراسان. این اثر بزرگ تاریخی با مقدمه و تحشیۀ شادروان محمد قزوینی در سه مجلد به سال ۱۳۲۹ (ق / ۱۹۱۱ م. در لیدن هلند به چاپ رسیده است.

۲.زمچی: هزار هزار و سیصد و کسری، سوی مردم مجهول و غریب در قلم آمد.