ذکر صد و بیست و ششم

از کتاب: تاریخنامۀ هرات

در حرب شاهزاده یسور با

ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین 

راوی چنین گفت که شاهزاده یسور از قرانپه۲ې لشکر به جانب شهر هرات کشید و  بر سبیل مقدّمه بکتوت و مبارکشاه و سلطان را با شش هزار سوار پیش فرستاد. و بکتوت روز دوشنبه بیست و دوم ربیع الاوّل سنۀ مذکور به رودخانۀ هرات فرود آمد و روز جمعه بیست و ششم ربیع الاوّل سنۀ مذکور شاعزاده یسور در مرغزار بشوران نزول کرد.

چون خبر آمدن شاهزاده یسور[به] ملک اسلام غیاث الحقۀ والدّین رسید بفرمود تا نقبا و وُجُوه سپاه و ابطال و کماة شهرکار حرب را ترتیب دهند و در حفظ و حراست دوازها و بندها و برجها احتیاط و حزم تمام به جای آرند و هر چند که طایفه ای از اعاظم نوّاب و حجّاب و جماعتی  از ائمّه و اشراف شهر ملک اسلام را گفتند ((شاهزاده یسور می رسد، اگر ملک اسلام محفّر نُزلی پیش او فرستند از مصلحت بعید نبوَد.))

ملک اسلام فرمود که ((اگر من طایفه ای را به استقبال او نامزد گردانم و چیزی پیش او فرستم شاهزاده یسور را گمان شود که [۷۱۱] مگر من ازوخایفم و سر صلح و ایلی دارم. بر طمع آن جماعتی ا که از بادغیس آورده اند طلب دارد. و چون ایشان را پیش او فرستم، نکودریان را بطلبد . و چون نکودریان را بیرون نفرستم، برنجد . من از اوّل وهله درِ درخواست و تردّد ایلچیان او ببندم. باقی مرا به هبچ وجه از وُجُوه با شاهزاده یسور روی مصالحت و موافقت نیست. خصوصاً اکنون که خراسان را ویران گردانید و چندین هزار مسلمان را به قتل رسانید.))بعد از آن سوگند خورد:


______________________________________________________________________

۱ . اصل : صد وبیست و چهارم.

۲ . متن: مرابته. قراتپه شهر است در شمال هرات و در مرز ترکمنستان که اکنون تورغُندی گویند که به معنی تپۀ سیاه است.


ذکر صد وبیست و ششم / در حرب شاهزاده یسور با ....                                            ۷۱۱ 

شعر[ابیوردی ]

وَاُقسِمُ بِالبَیتِ الرَّحیبِ فِتاوُهُ           وَ بِالحَجَرِ المَلثُومِ وَالحَجرِ وَالرُّکنِ 

و سوگند می خورم به خانه ای که فراخ است پیش درگاه او

و به سنگی که بوسه زده شده است و به حجر یعنی حطیم و رکن یمانی 


شعر[علائی]

به حقّ کعبه وُحُجٌاج و یثرب و بطحا           به حقٌ جنٌت و رضوان و سلسبیل و قصور 

به حقٌ حامل قرآن و قدر و جاه نبی          به حقٌ موسی عمران و حرمت کُه طور 

که اگر کسی از وصیع و شریف، و خواص و عوام این شهر بی اجازت من پیش شاهزاده یسور رود و یا چیزی فرستد، به نکال و عقاب هر چه تمامتر عبرت عالمیانش گردانم.

و از آن جانب شاهزاده یسور شاهزادکان و امرای عسکر را گفت که ((امروز بر من محقٌق و مبیٌن گشت که مرا در تمامت ممالک سلطان ابدسعید خصمی قوی تر و معاندی عظیم تر از ملک غیاث الحقّ والدّین نیست، و برین گونه که او از مکنت و کثرت سپاه من حسابی برنگرفت و از فرمان من تمرٌد نمود، نه همانا که به هیچ باب با من سر به صلح درآرد و اکنون بر من از جمله فروض و قروض است که این خطّه را با ولایت غور از دست او بیرون کنم. ))

شاهزادگان و امیران سپاه یک بیک برو ستایش و ثنا خواندند:

شهر[فردوسی]

[۷۱۲] بخواندند بر وی همه آفرین         که ای نازش تخت و تاج و نگین 

زمین گلشن از پائه تخت تست            هوا روشن از مائه بخت تست

همه بندۀ خاکپای توئیم          همه پاک زنده به رآِ توئیم 

بعد از آن شاهزاده یسور ابواب خزائن بگشاد و لشکر را به زر و سیم و سلحه بر حرب و ضرب حریص گردانید و اطراف شهر را برای امرای سپاه بخش کرد . روز دیگر 

شعر[بدیعی]

چو جمشید خورشید رخشنده چهر           برآمد برین تختگاه سپهر 


۷۱۲                                                                                                   تاریخ هرات 

به عظمت هرچه پیش تر۱ و شکوه هرچه تمامتر با لشکر آراسته از مرغزار بشوران سوار گشت  و  روی به طرف شهر هرات آورد. و چون نزدیک شهر رسید بفرمود تا در برامان شادروان شاهی و سایه بان پادشاهی او برکشیدند و سپاه او چون مور و نلخ از یمین و یسار صف زند و از طرف دروازۀ خوش و دروازۀ فیروزآباد و دروازۀ عراق و دروازۀ برامان ۲ و دروازۀ ملک ۳ شاهزادگان و امرا با سپاه بی حدّ درآمدند.

ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین بر بام قضر عالی حصار برآمد و بفرمود تا در مقابل شاهزاده یسور شادروان و سایه بانی که سلطان ابوسعید در باب او مبذول داشته بود برافراشتند . رایات همایون برافراخت و شرفات بُرُوج حصار را به رماح و درفش کاویانی بیاراست؛ به صفتی که گفتی :

شعر [اسدی]

فروشد به ماهی و بر شد به ماه         بن نیزه و قبٌۀ بارگاه 

و از مناظر حصار و در.وازه ها و وُبُروج و بند های شهر به یکبار نعرۀ گردان و آوای کوس غرٌان و فریاد طبل نواب و مالۀ نای رویین و خروش گادوم و سفید مهره۴ برخسات و مرد بی حساب و اندازه از سوار و پیاده از دروازه ها بیرون رفت، و از طرفین هر دو فریق در یکدیگر افتادند و جهان پُرِ آوای مردان اسبان کشت.[۷۱۳] 

شعر[فردوسی]

برآمد ز هر دو سپه بانگ کوس            هرا نیلگون شد، زمین آبنوس 

چو برق درخشنده از تیره میغ            همی آتش افروخت از گرز و تیغ 

هوا گشن سرخ و سیاه و بنفش           ر بس نیزه و گونه گونه درفش 

زمین شد به کردار دریای تیر          همه موجش از خنجر و گُرز و تیر 

دمان باد پایان چو کشتی پُر آب           سوی غرق دارند گوی[ی] شتاب 


______________________________________________________________________

۱ .متن:پیشتر.

۲. دروازۀ برامان : دروازۀ بوده است در شمال هرات که به سوی برامان گشوده می شده و اکنون از این دروازۀ نامی نیست و بر این جانب دروازۀ ملک باقی است.          آصف .

۳ . دروازۀ ملک: واقع در شمار غزب هرات . حنوز به همین نام یاد می شود.

۴ . سفیدمُهر: یکی از ذوات انفخ))دو فیلان و اشکر را بیاراستند و کوس و سفیدمُهره بزدند.))

اسکندرنامه به نقل از دهخدا. 


ذکر صد و بیست و ششم/ در حرب شاهزده یسور با...                                         ۷۱۳ 

همه گُرز بارید بر خود و ترک          چو ماه خزان، بارد از بید برگ 

خروشان سواران و اسبان ز دشت           ز بهرام و کیوان همی در گذشت 

همه تیغ و ساعد به خون گشته لعل           خورشنان دل خاک در زییر نعل 

دل مردّ بَد  دل گریزان ز تن          دلیران ز خفتان بریده کفن

و از طرف دروازه برامان بر سر پل اجیر و جوار قُهَندُز و گذر جایهای برامان ، و از طرف دروازۀ عراق در محوٌطات و باغات سینان۱  ، و از طرف دروازۀ فیروزآباد بر سر یل در فراه جوار کارتبار، و از طرف دروازۀ بر سر یل ریگنه و حایط مرکتای۲ و کوچه های باد مرغان، از طرف دروازۀ ملک در کوچۀ قهندز و باغات و شارع باغ سفید لشکر منصور اسلام غیاث الحقّ والدّین با سپاه شاهزداه یسور در حرب آمدند و از هر دو جانب بسیاری از کُماة رجال و شجعان سپاه به قتل رسید 

و چون شاهزاده یسور بانگ بر بهادران لشکر می زد که پیش روید و غوریان و هرویان را به قتل رسانید و ممّر و گذرگاه شهر را بگیرید ، ایشان بر سبیل امتثال ، در نظر و افرّی و کرّی می نمودند، و چون از نظر شاهزاده یسور غایب می شدند پای از مقارعت و محاربت پس می کشیدند و دست از مقاتلت و ممارات بازمی داشت [ند] 

در انثاء این خالت نظر شاهزاده یسور بر حصار افتاد و آن شادروان و سایه بان پادشاهی [۷۱۴] مک اسلام غیاث الحقّ والدّین بدید و متغیٌر شد . شاهزادگان را گفت ((بنگرید که به چه نوع ملک غیاث الدّین با ما که از اروغ بزرگ پاشداه جهانگیر چنگیز خانه ایم مقابلی می کند! )) 

شاهزاده یسور درین سخن بود که به فرمان ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین حکم اندازی از بارۀ شهر تیری بینداخت، چنانک آن تیر نزدیک سایه بان شاهزاده یسور فرود آمد. از سبب نزول آن تیر جماعتی که آنجا بودند بس نشصتند و خیمۀ شاهزاده را بر کندند و هرویان چون دیدند که خیمۀ شاهزده یسور و سایه بان بارگاه او 


______________________________________________________________________۱ . سینان: ناحیه ای در غرب رات.

۲ . حایط مرکتای: چهاردیواری متعلٌق به مرکتای مغول. مراد از حایط زمینی سات در داخبل شهر که اطراف آن دیوار کشیده باشند و در آن زراعت کنند. این گونه زمین ها را امروز در سبزوار حَیَط بر وزن نمط، و در مسجد حَیَطه بر وزن بیضه گویند. حواشی تاریخ بیهقی از آقای بهمنیار ص ۳۳۲ به تقل از دهخدا.


۷۱۴                                                                                                   تاریخ هرات

را پس بردند ، به یکباره نعرۀ شادمانی بر آوردند و کوس و طبل را در غرّیدن و نالیدن آورد[ند] و بر جنگ حریص گشت[ند]. شاهزاده  یسور چون آن حالت را مشاهده کرد و نعرۀ شادی و سرور هرویان به سمع او رسید منقبض گشت و از آن موضع که بارگاه او زده بودند حرکت کرد و در موفقب ((مَشحُوناً بِبُهم الرّجالِ وَمَحفُوفاً بِکُماةِ الاَبطالِ))۱ 

بایستاد و مبارزان و دلاوران سپاه را بر اقدام و تَجَلُّد و تَهَوُّر مأمور گردانید.

لشکریان چون داستند که شاهزاده یسور در غضب است، به یکبار چون کوه آهن از جای خود بجنبیدند و بر لشکر منصور ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین حمله آورد[ند] و در آن یک جمله از فَیلَقین قُرب هفصد مرد نامدار زخم خورد و بسیاری به قتل رسید، و اگر چنانک ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین سپاه منصور خود را از پیش رفتن و در صحرائات جنگ کردن منع نفرمودی، محاربت بین العسکرین در دشت خیادوان۲[؟]* و صحرای قهدستان بودی .

و مقصود ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین از آن منع آن بود که چون هرویان را عادت آن است که هنگام مبارزت و رزم، دیوانه وار ، بی آنکه شرایط حرب به جای آرند بی جوانش و دُرُوع به مجرّد تیر و کمان و سپر و شمشیر روی به میدان حرب می نهند و با جماعتی که وقت کوشش چون کوه آهن اند و روز جوشش چون دریای موج زن معاملت و مقارعت [۷۱۵] می نمایند نباید که چشم زخمی حادث گردد ایشان را از پیش رفتن باز می زد ،

شعر[فردوسی]

چنین تا شب تیره سر در کشید           درخشنده خورشید شد ناپدید 

در چهار طرف شهر هر دو سپاه با هم حرب کردند و چون خسرو روم شاه زنگبار منهزم گردایند و جهان چون عباسیان لباس قیرگون در پوشید ، 

شعر[سیف اسفرنگی]

روی آفاق چوگیسوی بُتان شد شبرنگ          پرچم شه برافراخت سپاه شهرنگ 

شد پدید از تُتُق عودی شب تیر شهاب            چون زه تافته بر نیم کش هفت اورنگ 

______________________________________________________________________

۱ . از کلمات قصار عتبی.

۲ . خیاودان، خدایان، خیابان : ناحیه ای در شمال هرات بر دامن کوه مختار جامی گوید:

نیسم روضۀ فردوس این نه بس ما را؟              که در سواد خری ساکن خیابانیم



ذکر صد وبیست و شمم/ در حرب شاهزده یسور با ...                                               ۷۱۵ 

خط بیجاه مثال شفق آن شکل نمود          که بَود در تنۀ شیشه شراب گلرنگ 

شاهزده یسور دست از حرب بازداشت و سپاه او از دشت رزم خسته و خایب به اوطان خود رفتند . و از آن جانب ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین فرمان فرومود تا آن شب تمامت رجال هرات بر سر باره و به دروازه ها رفتند و به سانتی حفظ و حراستی نمودندکه از آواز  و خروش بأس دلیران هروی اسماع سپاه شاهزده یسور کرگشت و دلها ایشان غم خور و خاطر ها پریشان شد و با هم گفتند که ((شاهزده یسور رنج بیهوده می برد. شاهزده بَراق و دُوا با عساکر بی حدّ و اندازه به محاصرۀ این شهر حصین قیام نمودند؛ چه، دانشتند که به جنگ کسی بر هرات دست نیابد.))

و در آن شب قُرب صد تن را که در خانه های خود غنوده بوند و بر خلاف حکم ملک اسلام آورد[ند] . ملک اسلام به جهت نقاذ امر و تأکید سیاست را آن گرفتگان را ادب بلیغ [۷۱۶] فرمود و چند تن را بر دروازه ها برآویخت > چون شب تیره به آخر رسید و خسرو سیارگان خنجر زراندوده برکشید، 

شعر[اسدی] 

چو برداشت چادر ز پیش آفتاب           سپیده برآمد بپالود خواب 

تبیره بر آمد ز هر دو سرای           جهان شد پر از نالۀ کرٌه نای 

خوا خیره گشت از فروغ درفش            طَبَرخون و زرد و سیاه و بنفش 

کشیده همه تیغ گزر و سنان             همه راه گرد کرده نهان 

تو گفتی سپهر و زمان و زمین            بپوشد همی چادر آهنین 

به پرده درون شد خور تابناک            ز جوش سواران و از گرد خاک 

ز هرای اسبان و آوای کوس             همی آسمان بر زمین داد و بوس 

چو دریای خون شد همه دشت و راغ           زمین یکسر از نعل و از جوشن است 

روز۱ دیگر هر دو سپاه تا هنگام غروب آفتاب با هم در مقاتلت و مقارعت بودند و مبارز بسیار از هر دو طرف به قتل پیوست . هژده روز متعاقب برین نَسَق که به ذکز پیوست با ملک اسلام غیاق الحقّ والدّین حرب کرد. و چون دانست که به 


______________________________________________________________________

۱ . متن: امروز .


۷۱۶                                                                                               تارخ هرات 

حرب و ضرب فتحی روی نخواهد نمود، خود بنفسه با تمامت سپاه که قُرب چهل هزار مرد بود چند روز دیگر به تلف غلّه و خرابی بیوقات و قضور روستاقات و قلع اشجار مشغول شد و چند نوبت خربوست و امرای دیگر را به در دروازۀ فرستاد و گفت که ((اگر ملک اسلام خاتون [و] پسر بوجای را با محقٌر نُزلی بیرون فرستد به چنین سوگند که من غلّۀ این ولایت را نسوازم و بزودی ازین دیار بروم.)) ملک اسلام بدانچ که مطلب و مرام شاهزده یسور بود رضا نداد و در جواب گفت که ((هفت اسل می شود که غلّه این ولایت را ملخ می خورد.امسال دیگر همان فرض کنیم که ملخ خورد.))

القصّه، یک ماه پیوسته شاهزادهیسور هرات را محاصره کرد[۷۱۷] و تمامت غلّه را بسوخت و از ضعفا و فقرا قُرب و هزار تن را به قتل رساند و بعد از یک ماه خایب و خاسر به چشمۀ سلوین رفت و از چشمۀ سلوین بعد از دو روز متوجّه گرمسیر شد . پس از حرکت او به طرف گرمسیر به چند روز ، امرای ممالک خراسان ((مَعَ جُیُوشٍ  لَو اَرامُوا اَرامُوا الچو لاَستَنزَلُوا طَیارَتَهُ اَو وَرَدُوا الاَیدَاوا قَرارَتَهُ.)) هرات آمدند. ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین با چهار هزار سوار نامدار غوری و هروی و نکودری و امرای خراسان متعاقب شاهزده یسور لشکر کشیدند و تا میدان زریر۱ برفتند و امیری را از امرای عسکر او قبرجه نام با دویست تن دیگر به قتل رسانید[ند].

و چون شاهزده یسور بر نَهج شتاب رفته بود و عساکر خراسان و عرق از راه دور آمده، مراجعت نمودند. و چون به هرات رسیدند ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین ایشان را مال و اجناس بی حدّ داد و در اعزاز و اکرام هر یک مبالغت تمام به جای آورد. امرا نیز به جای او به جهت ثبات قدم و ابقاء  عهود و مقابلت و مقاومت او با شاهزاده یسور تکریم و تجمیل هرچه پیش تر مبذول داشتند و خلعتهای گرانمایه و مراکب گوهری و اسلحۀ قیمتی داد و نوّاب و مبارزان او را بنواخت و تربیت مخصوص گرداند. 



______________________________________________________________________۱ ذیل جامع التواریخ :زرین.