سبب بندکردن محمد بن طاهر وفنا گشتن خاندان طاهریان بر دست یعقوب بن اللّیث

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و سبب آن بود این بند بر نهادن و بازداشتن ایشان و قصد یعقوب بدیشان، که روزی بدان ایام که به حرب زنبیل به بُست شد و او را بکشت، روزی به حوالی سواد بُست متفکّر، خود و دبیری ازآنِ خویش همی گشت به سرائی اندرشد که آن سرای ازآنِ صالح بن النضربود و به اندک روزگار از وفات صالح آن ویران گشته بود. دبیر نگاه کرد بر دیوارخانه نبشته بود[د] وبیت، آن برخواند وسربجنبانید، یعقوب او را پرسید که آن چیست؟ بازگفت و ترجمه کرد، وبیت ها این بود که نوشته بودند: 

شعر

صاحَ الزَمانُ بِاَلِ بَرمَکَ صَیحتةً    خَرُّوالِصَیحَتِهِم(٢) عَلَی الاذقَانِ

وَبِاَلِ طاهِر سَوفَ یُسمَعُ صَیحة    غَضَبَاَ یَحِلُّ(٣) بِهِم مِن الرَّحمان 


پس دبیر قصهٔ برامک(۴) بر یعقوب از اول تا آخر باز گفت، و سبب محنت و کشتن و برکندن خان ومان ایشان، و معنی دیگر بیت از حدیث طاهریان بازگفت، یعقوب گفت: چون(۵) ما معجزه از این بیش نباشد که ایزد- تعالی- ما را اینجا به ویرانی اندر آورد(۶) تا این دو بیت برخوانیم و بدانیم، کمی پیغمبر راباشد، این است که سبب برکندن طاهریان و جورایشان از مسلمانان من خواهم بود، تو این دو بیت بر جای نویس(۷) و نگاه دار تا آن روز که از تو بازخواهم، دبیر آن بر کاغذی 

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ . طبری ۳-۳ ص ۱۸۸۱: عزیز بن السری ، به تصفیر.     ۲. ظ: فصیحه.        ۳.اصل: بحل.

۴. کذا فی الاصل.                               ۵.ظ : خود؟                                ۶.والاصل "اندرآمده".          

۷. برجای نویس: که چند سطر بعد هم آمده به معنی (یادداشت کن) است که امروز گوئیم. و از این رو (جانوس) که گاهی مردم تکلم کنند به همین معنی درست و اصیل است .




نبشت و نگاه داشت، آن روز که بند بر(۱) محمد بن طاهر نهاد، دبیر را بخواند که این بیت ها که ترا ودیعت دادم آن روز به بُست بیار، بیت ها پیش وی آورد، گفتا: نگفتم که من باشم آن کس؟ پس دبیر را گفت: روی این دو بیت بر محمد بن طاهر عرضه کن، وبگوی که چی باید تراوحرم تراتابه سیستان روی و آنجا می باشی، و هرکی ترا با او خوش باشد بر جای نویس تا با تو آنجا فرستم، و نیکو همی دارم، تا خدای- تعالی چی خواهد؛ پس آن دو بیت بر(۲) محمد بن طاهر عرضه کردند، بگریست وگفت: لامَرَدّ لقضاءالله، اکنون فرمان خداوند راست اما بندهٔ اوئیم و اندردست اوئیم نُسختی کرد وپیش یعقوب فرستاد، یعقوب فرمان داد تا آنچه وی نوشته بود هر درمی را دو کردند و فرمان داد که همی ده[ن]د و او را و اهل اورا وندماء اورا وآن کس ها را که برایشان خوش بُوَد به سیستان فرستاد به زندان بزرگ به در مسجد آدینه محبوس کردند، وگور محمد بن طاهر اندر آن زندان است که بیش به چندین(۳) سال آنجا فرمان یافت[و] یعقوب فرمان داد که هم اندران حجره که فرمان[یافت] او را دفن کنند که اوی آن روز مُرد که آنجا محبوس گشت.

باز گشتیم به خبر یعقوب، یعقوب به نشابور قرارگرفت، پس او را گفتند که مردمان نیشابور می گویند که یعقوب عهد و منشور امیرالمؤمنین ندارد و خارجی است(۴)، پس حاجب راگفتند: رومنادی کن تا بزرگان و علماء وفقهاء نیشابور و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ . در اصل ((بتدبیر)) بود.       ۲.دراصل ((بس محمد بن طاهر)) .

۳. اصل: عبدین و ظاهر به چندین سال - ویا- پس چندین سال. وسایر تواریخ را بااین تاریخ در روایت فوق اختلاف است، چه طبری چاپ لیدن( ج ۳-۳، ص ۱۸۹۴ ) و کامل ( ج۷ ، ص۹۴) و دیگران برانند که بعداز شکست خوردن یعقوب لیث در دیرالعاقول. محمد بن طاهر که در سپاه یعقوب مقید بود از بند نجات یافت وو به بغداد ش و مورد عنایت خلیفه قرار گرفت، این خلکان هم این روایت اخیر را تائید کرده است. تنها در کتاب البلدان یعقوبی که ضمیمهٔ اعلاق النفسیه در لیدن چاپ شده است، (ص ۳۰۸) خلاف روایات طبری و این اثیر و اندکی شبیه به روایت تاریخ سیستان خبری ذکر کرده وگوید: در هنگام شکسته شدن یعقوب به دیرالماقول، محمد بن طاهر در شهر بم کرمان با معلقان محبوس بود، وبه آخر گوید، فلم یزالوافی تلک الحال حتی مات الصفار. ونمی ‌گوید: که پس زمرگ یعقوب چه بر سر آنها آمده است. زین الاخبار گردیزی روایت طبری را تائید کرده گوید: تا یعقوب را موفق به دیرالعاقول هزیمت کرد و محمد بن طاهر خلاص یافت اندر رجب سنه ۲۶۳ (چاپ برلن -ص ۱۴) ناز این خبر بر می آید که محمد بن طاهر بعد از واقعهٔ جنگ مذکور خلاص یافته، چه آن واقعه در رجب ۲۶۲ روی داده و هرگاه متن زین الاخبار صحیح باشد خلاص محمد طاهر یک سال بعداز آن جنگ خواهد بود- ولی چون خبر خلاص محمد بن طاهر در ضمن فتحنامهٔ خلیفه که به قلم عبیدالله بن یحیی مورخه یوم الاربعه اثنی عشرة لیلة خلت من رجب ۲۶۲ نوشته شده مذکور است. (ابن خلکان۲ ص ۴۷۳ ) میتوان روایت طبری را اصح روایت دانست .

گردیزی این سخن را که یعقوب عهد خلیفه ندارد، از قول محمد بن طاهر نقل کرده است (ص ۱۲) . طبری این خبر را ندارد. 


رؤسای شان فردا اینجا جمع باشند تا عهد امیرالمومنین  بر ایشان عرضه کنم(۱)......

حاجب فرمان داد تا منادی کردند، بامداد همه بزرگان نیشابور جمع [شدند و] به درگاه آمدند، و یعقوب فرمان داد تا دوهزار غلام همه سلاح پوشیدند وبایستادند، هریک سپری و شمشیری و عمود[ی] سیمین یا زرین به دست هم از آن سلاح که از خزانهٔ محمد بن طاهر برگرفته بودند به نیشابور، وخود به رسم شاهان بنشست و آن غلامان دوصف پیش او بایستادند، فرمان داد تا مردان اندر آمدند و پیش او بایستادند، گفت: بنشینید، پس حاجب را گفت: آن عهد امیرالمومنین بیار تا بریشان بر خوانم، حاجی اندر آمد و تیغ یمانی بی دست میان(۲) و دستاری مصری اندر آن پیچیده بیاورد و دستار از آن بیرون کرد و تیغ پیش یعقوب نهاد، و یعقوب تیغ برگرفت و بجنبانید، آن مردمان بیشتر بیهوش گشتند، گفتند مگر به جانهاء ما قصدی دارد. یعقوب گفت: تیغ نه از بهر آن آوردم که به جان کسی قصدی دارم، اما شما شکایت کردید که یعقوب عهد امیرالمومنین ندارد خواستم که بدانید که دارم! مردمان باز جای و خرد باز آمدند(۳) باز گفت یعقوب : امیرالمؤمنین را به بغداد نه این تیغ نشاندست؟ گفتند: بلی. گفت: مرا بدین جایگاه نیز هم این تیغ نشاند، عهد من و آنِ امیرالمؤمنین یکی است! باز فرمان داد تا هرچه از آن مردمان از جملهٔ طاهریان بودند بند کردند و به کوه اسپهبد فرستاد، دیگران را گفت : من داد را بر خواسته ام بر خلق خدای-تبارک و تعالی- و بر گرفتن اهل فسق و فساد را، و اگر نه چنین باشمی ایزد-تعالی- مرا تا اکنون چنین نصرت ها ندادی، شمارا بر چنین کار ها کار نیست، بر طریق بازگردید. ویعقوب به نشابور ببود تا خبرعبدالله بن محمد بن صالح آمد که او از دامغان به گرگان رفت و حسن بن زید با او یکی شد و سپاه جمع می کنند حرب ترا .یعقوب سپاه برگرفت، از نیشابور به گرگان شد . 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ . اینجا در اصل متن یک سطر سفید است، ولی از مطلب علی الظاهر چیزی نیفتاده است. 

۲ . کذا... (( تیغ یمانی بی دست میان و... )) و بعد با مرکبی غیر مرکب اصل، عبارت (( بی دست )) را خط زده اند، و متحمل است که ((بی)) چنان که نظایر زیاد در این کتاب دارد ((به)) باشد یعنی : تیغ یمانی بدست. لیکن آن وقت بایستی لفظ ((میان)) را زاید پنداشت و نیز متحمل است ((دست میان)) به معنی ((کمر شمشیر و نیام )) باشد – یعنی تیغ برهنه و دستاری بران پیچیده بیاورد. و از این که آن را در دستاری پیچیده اند نیز این احتمال آخری قوت میگیرد زیر برهنگی  تیغ از در دستار پیچیدن آن به خوبی آشکار است و هرگاه این حدس صحیح باشد عبارت صحیح می شود و با لجمله زاید دانستن (( بی دست )) جمله را از خلل باز نمی دارد و لازم می آید که حرف واو در (( ودستاری)) و کلمهٔ ((اندران)) بعد هم زاید باشد و این طبیعی نیست.

۳ . ظ باز ثانی زاید باشد. و باز جای و خرد آمدن،  نقیض از جای شدن و از خرد بیرون شدن است، یعنی به سر هوش وحواس اول آمدند.