آمدن علی بن عیسی به سیستان
و روزگاری اینجا ببود و حمزه به نیشابور شد و آنجا حرب کرد بر علی بن عیسی، تا حمزه به خراسان شد و باز آمد، عبدالله بن العباس به بسکر بیرون شد و غارت هاء بسیار کرد و باز به شهر آمد، بازعلی بن عیسی پسر خویش را دیگر راه- عیسی را- سیستان داد و عیسی تا فراه آمد و خراج جبایت کرد و به اوق آمد وعامهٔ مردمان را بسیار آنجا بکشت و به شهر اندر آمد به دری(٢) کرکوی فرود آمد اندر شوال سنهٔ ثمان و ثمانین و مائه. باز حمزه از خراسان فرا رسید و همه عمٌال را که در لشکر(٣) بیامد بکشت و به در شهر آمد و عیسی علی به حرب او بیرون شد و بسیار مردم با ایشان، و عفّان بن محمد با آن سپاه بود حربی صعب بکردند و عفان بن محمد اندرین حرب کشته شد و به شهراندر آورده وبه جانب مسجد او را دفن کردند،وعفّان از بزرگان و علما و فقهاء زمانه بود. بازحمزه برفت سوی خراسان شد چون دانست که اینجا هنوز برآن گروه برنیاید(۴)، و عیسی بن علی بر اثری وی با سپاه برفت روز پنج شنبه سیزده روز گذشته از شوال سنهٔ ثمان و ثمانین و مائه. و اندرین میان عیسی اینجا دوازده روز بود، و حمزه به نیشابور شد و عیسی بر اثر او و به در نیشابور فراهم رسیدند و حربی صعب کردند و حمزه بازگشت به سیستان آمد و عیسی به نیشابور نزدیک پدر ببود، و علی بن عیسی سیستان حضین بن محمد القوسی را داد و عهد فرستاد و نامه، وحضین به روستاء قوس(۵) بود سوی پسر نامه کرد تا شهر فرو گرفت، واندر عقب، خود به شهر اندر آمد روز سه شنبه عشره ذی القعده سنهٔ تسع و ثمانین و مائه، و کار قصبه نظام گرفت و مردمان آرام گرفتند با او. و زلزله آمد به سیستان اندر محرم شش روز گذشته از آن سنهٔ تسعین و مائه. و علی بن عیسی نامه کرد سوی امیرالمؤمنین هرون الرشید و آگاه کرد که مردی از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. کذا... و صحیح (عبدالله بن عباس) رجوع به دو سطر بالا و دو سطر زیر شود.
٢. به دری کرکوی، این یاء علامت اضافه است که در املاهای خیلی قدیم و در خط پهلوی مستعمل بوده و در نسخهٔ اصل گویا مراعات می شده و گاهی در این نسخه هم با وجود تغییر املا یافت می شود، چنان که مکرر گذشته است. در کرکوی یکی از دروازه های شهر زرنج بوده است که از آن به کرکوی می رفته اند.
٣. ظ: این همان است که در چند سطر پیش (بسکر) نوشته و اینجا (لشکر) نوشته است.
۴. با کس برآمدن و برنیامدن، به معنی هم زور کسی بودن و نبودن و توانائی داشتن و نداشتن است و در نظم و نثر قدیم متداول بوده است و بر (آن گروه برنیاید) در اینجا یعنی از عهدهٔ شکستن و برانداختن آن قوم برنتواند آمد.
۵. قوس به ضم قاف بر وزن طوس از رساتیق سیستان بوده است.
خوارج سیستان برخاستست و به خراسان و کرمان تاختن ها همی کند و همه عمال این سه ناحیت را بکشت و دخل برخاست و یک درم و یک حبّه از خراسان و سیستان و کرمان به دست نمی آید، پس رشید بیعت کرد مأمون(۱) پسر خویش را بر همه ولایت مسلمانی اندر سنهٔ ثمان و ثمانین و مائه(٢)، و خود به نفس خویش رشید بیامد تا ری که به خراسان آید به حرب حمزه،که او را شوکت وقوّت شد وسی هزار سوار با اوجمع شد پانصدگان، پانصدگان [که] به ناحیت ها همی فرستاد[ی] وبه هیچ جای یک روز بیش مقام نکردی. بازبه ری خبر رسید که از روم سپاه بیرون آمد، زانجا بازگشت و به بغداد شد، و حضین ابن محمّد القوسی به سیستان فرمان یافت اندر سنهٔ ست و تسعین و مائه و دیوان ها بسوختند و خراج ها کم و بیش کردند، پس رشید علی بن عیسی را عزل کرد از خراسان و فرمان داد که مال او همه برگیرند و بستانند(٣) وهَرثمة بن اَعیَن را خراسان داد و سیستان، و هرثمه، سیف بن عثمان الطّارابی را سیستان داد.