ذکر صد وسی و یکّم

از کتاب: تاریخنامۀ هرات

در فتح حصار رزه۲بر دست 

سپاه ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین 

چون شهر[ر]* سنۀ عشرین و سبعمائه[=۷۲۰] درآمد، درین سال حصار رزه باخز- که در تمامت ولایات جام حصار از وی حصین تر نیست – بر دست لشکر منصور ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین فتح شد.

و سبب آن بود که [۷۵۱] عبدالعزیز شبها الدّین رزه که پیش ازین تاریخ نایب کلّ امیر محمّد دُلدای بود و در آن عهد که ملک اسلام غیاث الحثّ والدّین مثرٌ در عراق داشت، عبدالعزیز با سُکّان هرات و نوّاب ملک اسلام زندگانی نه بر طریق محبٌت و انثیاد می کرد . چون ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین از عراق مراجعت نمودو امیر محمّد دُلدای وفات یافت، عبدالعزیز از مرتبۀ نیایت بیفتاد و از ملک اسلام خایف شد. چند روزی به هر جانبی منزوی روزگار گذرانید. جماعتی از علمای اسلام و شیوخ انام و اعیان ولایت هرات به خدمت ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین آمدند وبه تعظیم و تبجیل تمام زبان به نشر محامد و ادعیه بگشاد [ند] و گفت[ند]:

شعر 


______________________________________________________________________

۱ . اصل:صد و بیست و نهم

۲ . متن: این کلمه در دو سه جا ((رزه))به تقدیم زاء معجمه بر راء مهمله نوشته شده. ظاهراً این یک استباهی است از تاسخ نسخۀ  دستنویس که مورد استفادۀ چاپ لاهور شده- و یا از تصرٌفات ناشر و مصحٌح آن است که آن را ((زره سیستان)) پنداشته. در صورتی که((رزه))ی مطرح شده در اینجا ار تقسیمات باخرز از بلوکات سجستان نیست و تا سجستان فاصلۀ زیادی دارد، و ((زره)) به کسر اوّل نام شهر و قصبۀ سیستان است که آن را ((آب رزه))می گویند. 

و اما((زره)) ی باخرز – به تقدیم راء مهمله بر زاء معجمه- از دیه های بلوک یاخرز بوده، زیرا به کلمۀ یاخرز اضافه شده. نقل به اختصار از توضیحات سیٌد کاظم اما بر روضات الجنٌات، ج اوّل ،ص ۲۲۸. 


ذکر صد و سی و یکم/ در فتح حصار زره....                                                          ۷۴۷ 

ای چراغ آفتاب از شمع رایت منزوی 

                                       وز نسیم لطف تو پیدا خواص عیسوی 

برشکسته در مقام عزٌ و تمکین بارها 

                                       خاک درگاه تو ناموس جلال خسروی 

تا ببوسد آستانت، منحنی شد آسمان

                                      ورنه روز آفرینش داشت قد مستوی 

سبز خنگ آسمان هر ماه سُم می افنکند

                                        بر سر میدان طول و عرضت از پهناوری 

با عقو آنجا قرین بینی کمال خویش را 

                                        گر به وُهم ازحدّ امکان پاره ای بیرون نهی 

بعد از آن عرضه داشتند که اگر ملک اسلام گناه عبداعزیز زا به ما دعاگویان بخشد و از سر کمال قدرت قلم و صفح بر جریدۀ عصیان و طغیان او کشد از کرم غزیزی و خُلق نبوی ملک اسلام هبچ بعید و غریب نبوَد. 

ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین حاجت ایشان را به اسعاف مقرون[۷۵۲] گردانید و از غایت لطف و مرحمت شاهنشاهی ار شر خطایا و جسارت عبدالعزیز در گذشت و او را به نواخت ملکان و عاطفت بزرگانه محظوظ گردانید . عبدالعزیز چند ماه ملازم خدمت ملک اسلام بوده و بعد از آن پیش امرای خراسان رفت و مَلِکی ولایت با خرز حاصل کرد . دوسال در بازخرز حکومت راند . بعد ار آن چون به سمع او رساندن د که مخدوم زاده ملک اعظم شمس الحقّ والدّین ملازم امیر حسین است و امیر حسن ملکی ولایت جام و باخرز بدو مفوّض کرده، عبدالعزیز اندیشه مند شد و باز بر نهج ماضی سر طاعت و انقیاد از خطّ امر و نهی ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین برداشت و مِنطَقۀ مخالفت و عداوت بر میان طاعت بست. 

ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین از آن معنی در غضب رفت ناصرالدّین طغرل فوشنجی را با پانصد سوار و چریک ولایت کوسویه و با خرز به محاصرۀ حصار رزه نامزد فرمود. ناصرالدّین طغرل به طالع سَعد از هرات بیرون رفت و چون به رزه رسید چند روز متعاقب با عبدالعزیز حرب کرد. شبی عبدالعزیز با چند مرد دلاور از 


۷۴۸                                                                                                   تارخ هرات

حصاره رزه بیرون آمد، به اسم آنکه پیش امیر حسین۱ رود و ایلچی بیارد تا لشکر از رزه برخیزد فخرالدّین شروان را با صد مرد دلاور کاردیده قایم خود در حصار بگذاشت . روز دیگر ناصرالدّین طغرل و پهلوان حسام الدّین جزه ای جنگ پیش برند . فخرالدّین شروان و حصاریان نیز با سپاه ناصرالدّین طغرل در حرب آمدندو آن روز تا هنگام رزدی آفتاب ۲ با هم دو سپاه از بالا و شیب در حرب و ضرب یودند. پانزده روز نتعاقب سپاه ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین بر درِ حصار رزه بنشصتند و چند جنگهای عظم کرد[ند] . روز شانزدهم حصار را فتح کردن و تمامت مردان را که در حصار بودند بربستند و مال و نعمت و ذخیره و اسلحه و مراکب و بردۀ بسیار در دست سپاه منصور ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین افتاد. ناصرالدّین [۷۵۳] طغرل بعد از ده روز خفرالدّین شروان را با سی تن از کبارزن هروی و باخرزی و خوافی دوشاخه کرد و به خدمت ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین فرستاد . ملک اسلام بفرمود تا روز دیگر که چهارشنبه بیست و سیٌم محرٌم سنۀ مذکور بود بر سر چهار سوی شهر هرات دلران غوری فخرالدّین شروانی را به قتل رساندند و طابفه ای را دست و پای بیرون کردند، و گروهی را انگشت ابهام ببریدند و مزه ای را چوب زد. و بعد ازین سیاست به هفت روز – که سلخ محرّم سنۀ مذکور بود – طایفه ای از دزدان فراهی را در بیرون دروازۀ فیروز آباد به قتل آوردند ، و روز شنبه چهارم صفر سنۀ مذکور ده تن دیگر را هم از دردان فراحی دستها ببریدند، و در هشتم صفر سنۀ مذکور جماعت سجزیان را که خواجه مجد به هرات فرستاده بود به قتل آوردند. و مؤلف کتاب از پیران بسیار سال چنین شنود که ایشان گفتند که درین صد سال در هیچ سال در شهر هرات چندین خون نرفت که درین سال مذکور  . و بهد از ده روز ناصرالدّین طغرل به هرات آمد. ملک اسلام 

­_____________________________________________________________________

۱ امیرحسین:سال هفتصد و هیچ هجری سالی است که در اطراف ممالک ایلخانی آشوب و شورش برپا شد. شاهزاده ییسور در خراسان سر به عصیان برداشت و تا مازندران تاخت. پادشاه قبچاق اوزیک از جانب در بند روی به آذریجان نهاد، و لشکر مصر و شام یورش به دیار بکر بردو سلطان ابوسعید پس از مشروت با امرا و درباریان امیر ایرنجیبن را به دیار بکر فرستاد ، امیر حسن گورکان را جهت دفه ییسور به خراسان اعزام داشت و خود متوجه قشلاق قراباغ گردید . ایمر حسین گورگان همن امیر حسن مذکور است 

۲ . هنگام غروب آفتاب .


ذکر صد سی و یکم / در فتح حصار رزه...                                                             ۷۴۹

غیاث الحقّ والدّین او را خلعت داد و مصاحبان او را بنواخت . 

 و از آن جانب عبدلعزیز چند ماه ملازم امیر حسین بود مال بی حدٌ به امرا و وُجُوه درگاه او داد . جز قرض هیچ فایدۀ دیگرش حاصل نشد .و به هر وقت مراجعت ملکزاده اعظم شمس الحقّ والدّین به هرات ، امیر حسین ، عبد العزیز را بدو  سپرد و گفت((به جهت خاطر من او را در حکایت و رعایت خود گیر و ترتیب و عنایت در باب او مبذول دار.))و چون ملک زادۀ اعظم شمس الحقّ والدّین به هرات آمد عبدالعزیز را پیش پدر خود[برد] و ملک ملوک اسلام از سر کمال قدرت و کرم بی غایت ، بر مقنضای سخن اردشیر بابکان که گفته است که ((دشمن چه مرده و چه گریخته و چه به زینها آمده))از سر گناه عبدالعزیز درگذشت و از برای پاس خاطر عاطر ملکزادۀ جوانبخت شمس الحقّ والدّین از حَشَم و خَدَم عبدالعزیز هر کس ره که [۷۵۴] در بند داشت آزاد کرد و اسباب او را بدو بازگذاشت . عبدالعزیز طریق خدمت . طاعت را با نوّاب و حجٌاب و عمٌال ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین به شرایط هرجه بهتر مسلوک داشت و بر خلاف گذشته زندکانی پسندیده پیش گرفته و به اندک روزگار در پیش ملکزادۀ جوانبختِ قیروز روزِ دریادل شمس الحقٌ والدّین معتبر گشت و در سلک نوّاب [وی] منخرط گشت.