نویسندگان پیامبر
به سروران قبیله ها نامه نگاشته و انها را با سلام دعوت نمود و نویسندگانش که وحی و نامه ها و قرار داد ها مینوشتند عبارت بودند از علی بن ابی طالب و عثمان بن عفان و عمربن عاص بن امیه ومعاویه بن ابی سفیان و شرحیل بن حسنه و عبدالله بن سعد بن ابی سرح و مغیره بن شعبه و معاذ بن جبل و زید بن ثابت و حنظلة ابن ربیع و ابی بن کعب و جهیم بن صلت و حصین نمیری . و رسول خدا بمردم یمن نوشت : بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من محمد رسول الله الی اهل الیمن فانی احمدالله الیکم احمدلله الیکم الذی لا اله الا هو و قع بنارسولکم مقدمنا من ارض الروم فلقینا بالمدینة فبلغنا ما ارسلتم به و اخبرنا ماکان قبلکم و نباتا با سلامکم و ان الله قد هدا کم ان اصلحتم و اطعتم الله و اطعتم رسوله و اقمتم الصلاة و آتیتم الزکاة و اعطیتم من الغنائم خمس الله و سهم النبی و الصفی و ما علی المؤمنین من الصدقة عشر ما سقی ابعل و سقت السما ء و ما سقی بالقرب نصف الشعروان فی الابل من الرایعین حقة قد استحقت ارحل و هی جذعة و فی الخمس و العشر بن مخاض و فی کل ثلاثین من الابل ابن لبون و فی کل عشرین من الابل اربع شیاه و فی کل اربعین من البقر بقره و فی کل ثلاثین من البقر تبیع ذکرا او جذعة و فی کل اربعین من الغم شاة فانها فریضة الله الذی افترض علی المومنین فمن زاد خیرا فهوا خیره فمن اعطی ذالک و اشهد علی اسلامه و ظاهر المؤمین علی الکافرین فانه من المؤمنین له ذمةالله ذمةرسوله , و من منعه فانه عدولله و لرسوله و للمؤمنین و ان رسول لله مولی غننیکم و فقیر کم و ان الصدقة لا تحل لمحمد و لا اهله انما هی زکاة تؤد و نها الی فقراء المؤمنین فی سبیل الله و ان مالک بن مرارة قد ابلغ الخبر و حفظ الغیب فآمر کم به خیرا انی قد ارسلت الیکم من صالحی اهلی و اولی کتابهم و اولی علمهم بامر کم به خیرا فانه منظور الیه و السلام . « بنام خدای بخشندل مهربان , ین نوشته ایست از محمد فرستادۀ خدا بمردم یمن همانا من خدایی را که جز او معبودی نیست , با شما ستایش میکنم , فرستادۀ شما همانا من خدایی ر که جز او معبودی نیست با شما ستایش میکنم فرستادۀ شما در باز گشتن ما از تبوک بما رسید و در مدینه مارا دیدار کرد پس آنچه ررا پیام فرستاده بودید بما رسانید و از آنچه نزد شما بوده آگاهمان ساخت و اسلام شما را گزارش داد و هم اینکه خدا شما را براه آورده است ار شایستگی نشان دهید و خدا ورسولش را فرمان برید و نماز را بپا دارید و زکات را بدهید و از غنیمتها خمس خدا و سهم پیامبر و گزیده را بپردازید و هم زکات را که برمؤمنان واجب است ده یک آنچه بباران و آب آسمان آب خورده و نیم عشر از آنچه با مشکها آب داده شده و همانا در شتر از چهل راأس یک شتر سه سال که شایستۀ بارنهادن و هنوز جوابن است و در بیست و پنج راأس یک شتر بچۀ نر یکساله و در هر سی شتر یک شتر نر دوساله و در هر بست شتر چهار گوسفند و در هر چهل گاو یک گاو و در هر سی گاو یک گوسالۀ نر یا مادۀ یک ساله و در هر چهل گوسفند , گوسفندی چه اینها واجب خدایی است بر مؤمنان و اجب ساخته است پس هر کسی نیکی فزون کند اورا بهتر است پس هرکه آن را بدهد و بر اسلام خود گواه گواه گیرد و مؤمنان بر کافران یاری دهد , براستی او از مؤمنان است و او در امان خدا وامان پیامبرش محمد رسول خدا است و البته هر یخودی یا رسایی که اسلام یهودی یا ترسا بمان , از آن بر گردانده نشود و بر او هم جزیه دهد در هر مرد یا زند بالغ آزاد یابنده دیناری تمام بارزش معافری یا هم کالای آن پس هر کسی ان را بر سول خدا بپردازد البته در امان خا و امان رسولش است و هر کس انرا ندهد البته دشمن و رسولش و مؤمنان است و براستی رسول خدا سرور دار او نادرشماستو صدقه برای محمد و خاندانش روا نیست بلگه آن زکاتی است که انرا در راه خدا به بینوایان مؤمنان می رسانید , و راستی مالک بن مراره گزارش را رسانید و راز را نگهداشت پس شما را بنیکی با او دستور یدهم , همانا من از شایستگان خاندام و نویسندگام و اهل قران بسوی شما فرستادم و شمار بع او نیکی فرماید چه او مورد نظر است و السلام « و فرستاده ای که نام رابرد , معاذ بن جبل بود. . و به همدان نوشت بسم الله الرحمن الرحیم « هدا.هذا, کتاب من محمد رسول الله الی عمیر ذی مران من اسلم من همدان سلم انتم , فانی احمد الله الیکم الذی لا اله الا هود بعد ذالک فان بلغنی اسلامکم رجعنا من ارض الروم فابشرو افن قد هدا کم بهداه وامکم از شهدتم [ ان ] لا اله الا الله و ان محمد اعبدالله و رسوله و اقمم الصلاة و آیتم الزکاة فان ذمة الله و ذمة رسول علی دمائکم و اموالکم و ارض الوار التی اسلمتم علیها سهلها و جبلها و عیونه و فروعها غیر مظلومین و لا مضیق علیکم و ان الصدقة لا تحل لمحمد و لالا هل بیته انما زکاة تز کونها عن اموالکم لفقراء و السملیمن و ان مالک بن مرارة الرهاوی قد حفظ الغیب و بلغ الخبر فامر کم به خیرا فانه منظور الیه و کتب علی بن ابیطالب . « بنام خدای بخشندۀ مهربان, این نوشته ای است از محمد پیامبر خدا بسوی عمیر ذی مران و کسانیکه از همدان اسلام آورده اند شما در امان هستید همانا من خدایی را که جز او معبودی نیست با شما ستایش میکنم ( نزد شما سپساس میگذارم ) اما پس از ان خبر اسلام شما در باز گشت ما از روم بمن رسید پس شادمان باشید که خدای شما را به راهنمایی خود براه اورده و البته هر گاه شما گواهی دادید که خدایی جز خدا نیست و محمد بنده و فرستادۀ خدا است و نماز را بپای داشتید و زکات را دادید براستی خونها و مالهای شما در امان خدا و امان رسول خدا است و هم زمینهای بایری که بر آنها اسلام آورده اید وبیابانش و کوهستانش و چشمه ها و شاخه هایش بی آنکه ستم شوید و یا بر شما تنگ گرفته شود و براستی صدقه نه برای محمدونه برای خاندانش حلال نیست فقط آن زکاتی است که از مالهای خود به مستمندان مسلمانان میپرداید و مالک بن مرارۀ رهاوی بخوبی راز را نگهداشت و خبر را رسانید پس شمارا در بارۀ او نیکی فرمایم چه او مورد نظر است » و علی بن ابیطالب نوشت . و به نجران نوشت : بسم [ الله ] من محمد رسول الله الی اسقفة نجران , بسم الله فانی احمد الیکم اله ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب اما بعد ذالکم فانی ادعو کم الی عبادة الله من عبادة العباد وادعو کم الی ولایة من ولایة العباد فان ابیتم فالجزیة و ان ابیتم آذنتکم بحرب و السلام « بنام خدا ,از محمد پیامبر خدا به اسقفهای نجران , بنام خدا پس همانا من ستایش می کنم با شما ( سپاس میگذارم نزد شما ) خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحال و یعقوب را اما پس از آن پس همانا شمارا از پرتسش بندگلن بپرستش خدا از پرستش بندگان بسر پرستی خدا دعوت میکنم پس ازگر ابا کردید جزیه دهید و اگر ابا کردید شما را بجنگ بخوانم و السلام.» و به مردم هجر نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الی اهل هجر , سلم انتم فانی احمد الله الیکم الذی لا اله الا هود اما بعد فانی اوصیکم بالله انفسکم ان لا تضلوا بعد از هدیتم و لا تغوو بعد اذ رشدتم اما بعد ذالکم فانه قد جائنی و فدکم فلم آت فیهم الا ما سرهم وانی لو جهدت حقی کله فیکم اخرجتکم من هجر فشفعت شاهد کم و مننت علی غائبکم اذکروا نعمتة الله علیکم اما بعد فانه قد اتانی ما صنعتم و ان من یجمل منکم علیه ذنب المسیء فاذا جاء کم امراؤ کم فاطیعوهم و انصروهم علی امر الله و فی سبیله فانه من یعمل منکم عملا صالحا فلن یضل له عند الله و لا عندی اما بعد یا منذر بن ساوی فقد حمدک لی رسولی و أنا ان شاء الله مثیبک علی عملک , « بنام خدای بخشندۀ مهربان از محمد پیامبر خدا بمردم هجر شما درامانید پس همانا م ستایش میکنم با شما ( سپاس میگذارم نزد شما )خدایی را جز او معبودی نیست و پس از ان همانا شما را در بارۀ خدا و خودتان سفارش میکنم که گمرا نشوید پس از انتکه راهنمایی شدید و بیراهه نروید پس از انکه براه آمدید اما پس از این پس همانا فرستاد گان شما نزد من امدند و جز انچه شادمانشان سازد دربارۀ انان انجام ندادم و براستی اگر من در گرفتن تمام حق خود از شما پافشاری داشتم شما را از هجر بیرون میکردم پس شفاعت حاضر شما را پذیرفتم و برغائب شما منت نهادم , نعمت خدا را برخود یاد اوردید اما پس از ان همانا انچه کرده اید بمن رسید و راستی هر کس از شما نیکی کند گناه گنهکار بر او بار نخواهد شد پس هرگاه فرمان داران سما امدند فرمانشان را ببرید و آنان را بر انجام امر خدا و در راه خدا یاری دهید پس همانا هر کس از شما کاری شایسته کند هر گز عملش نزد خدا و نزد من گم نخواهد شد اما بعد از منذر بن ساوی راستی که فرستاده ام تورا نزد من ستود و من اگر خدا بخواهد تورا بر کرات پاداش دهنده ام .» و اهل نجران نزد او امدند سرورشان ابو حارثۀ اسقف و عاقب و سید و عبدالمسیح و کوزو قیس وایهم همراه او بودند پس برپیامبر خدا ورد شدند وچون در امدند دیبا و صلیبها را آشکار ساختند وباوضعی داخل شدند که هیچکش با ان وضع وارد نشده بود پس رسول خدا گفت : انان راوا گذارید اناه رسول خدا را دیدار کردند و روز شان را باو بحث کردند و آنچه خدا خواست از او پرستش نمودند پس ابو حارثه گفت : ای محمد در بارۀ مسیح چه میگویی ؟ گفت : او بندۀ خدا و پیامبر اوست پس گفت : ای ابوالقاسم خدا از انچه گفتی بر تر است او چنین و چنان است و در بارۀ ایشان نازل شد : فمن حاجک فیه من بعد ماجائک من العلم فقل تعالو اندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و افنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین « پس هر که بعد از انچه از دانش بر تو فرود امده است در بارۀ او با تو ستیزه کند پس بگو بیایید تا پسران خودمان و پسران شما و زنان خود مان و زنان شما و خودهامان و خود هاتان را بخوانیم سپس نفرین کنیم پس لعنت خدارا بر دروغگویان قرار دهیم » پس بمباهله راضی شدند و چون بامدار رسید ابو حارثه گفت : ببینید چه کسی باو امده است و رسول خدا در حالیکه دست حسن و حسین را را گرفته داشت و فاطمه پس سرو علی بن ابی طالب پی رویش بودند بیرون آمد و عاقب و سید همرا دو پسر خود که بمرورارید و زیورها آراسته بودند پیرامون ابوحارثه را فرا گرفته بیامدند پس ابو حارثه گفت : اینان همراه او کیستند ؟ گفتند این پسر عمویش و این دخترش و این دو پسرانش هستید ,پس رسول خدا روی دوزانوی خود ایستاد سپس رکوع کرد پس ابو حارثه گفت : بخدا قسم چنان به دو زانو ایستاد که پیامبران برای مباهله ایستند پس سیدباو گفت : ای ابو حارثه برای مباهله نزدیک رو گفت همانا من مردی گستاخ باری مباهله می بینم وراستی بیم دارم که راستگو باشد و اگر استگو باشد یک سال نگذرد که یک نفر ترسا که خوراک خورد در دنیا نماند, ابو حارثه گفت : ای ابو القاسم با تو مباهله نمیکنم لیکن بتو جزیه می دهیم پس رسول خدا بر دو هزار جامه از جامه های قیمتی ارزش هر جامه ای چهل درهم و انچه بیش و کم باشد بهمین حساب بآنان صلح کرد و برای آنها نامه ای نگاشت: بسم الله الرحمن الرحمی , هذا کتاب من النبی محمد رسول الله لنجران و حاشیتها [ اکان له علیهم جمه ] فی کل بیضاء و صفراء و ثمرة و رقیق , کان , افضل ذالک کله لهم غیر الفی حلة من حلل الاواقی قیمة کل حلة اربعون درهما فمازاد او نقص فعلی هذا الحساب , الف فی صفر و الف فی رجب , و علیهم ثلاثون دینارأ مثواة رسلی [ شهرا] فما فوق و علیهم فی کل حرب کانت بالیمن دروغ عاریة مضمونة لهم بذالک جوار الله وذمة محمد فمن اکل الربا منهم بعد عامهم هذا فمتی منه برئة « بنام خدای بخشندۀ مهربان این نوشته ایست از پیامبر محمد فرستادۀ خدا برای نجران و کنارۀ آن هنگامیکه حکمش برایشان در هر سیم و زری و میوه و برده ای روا بود ان همه را بایشان بخشید جز دو هزار جامه از جامه های اوقیه ارزش هر جامه ای چهل درهم و انچه بیش و کم باشد بهمین حساب هزاری در صفر و هزاری در رجب و برای ماندن فرستادگانم یکماه یا بیشتر سی دینار بر آنها است و نیز در هر جنگی که دریمن باشد زره هایی بعنوان عاریة ضمانت شده که انها را بآن ضمانت عهد خدا و پیمان محمد است پس هر کس از آنان پس از امسال ربا خورد امان و پیمان من از او بیزار است .» عاقب گفت : ای رسول خدا راستی ما بیم داریم که مارا بجنایت دیگران بگیری ؛ گفت تا نوشته شد: و لا یؤخذ احد بجنایة غیره « و کسی بجنایت دیگری گرفته نشود .» بر این نوشته عمروبن عاص و مغیرة بن شعبه گواه شدند و علی بن ابی طالب آنرا نوشت پس چون به نجرام آمدند ایهم با سلام در آمد و مسلمان باز گشت .