هزیمت کردن رافع بن هرثمه از پیش عمرولیث

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

و بر مقدمهٔ رافع برادراو بود محمد بن هرثمه، و ابومنصور بن مخلبس ومنصور بن نصر، و اللّیث بن علی، و معدل بن علی پسران علی بن اللّیث، پس دو لشکر برابرشد، وحربی صعب بکردند، ورافع به هزیمت به گرگان شد، وعمرو تا بسفراین(٣) از پس اوبشد، و لیث و معدل را دو پسر علی لیث را هر دو اسیر گرفت و به نیشابور آورد، و هر دو را بنواخت وخلعت داد و نیکوئی گفت پس گفت عمرو: سوی پدر روید. گفتند: نه ما بندگانیم اینجا بباشیم پدر خود بیاید. و بلال بن الازهر را امیر نشابور کرد، و محمد بن شهفور رابه مروالرود فرستاد به طلب علی بن الحسین(۴)، وعلی بگریخت به بلخ شد و پسر فریغون(۵) با او یکجا آنجا جمع شدند، 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ . کذا و چند جای دیگر نیز به همین املا نوشته آمده است.

۲ . ابن علی حسین در آن روزگار امیر مرو بود ومردی محتشم بود، دوری و سفر از امیر احمد فریغون امیر کوزکانان مدد خواست ونیافت ناچار به امیر اسمعیل بن احمد سامانی به بخارا پناهید واو وی را اکرام بسیار کرد و از آنجا به (فرب) رفت تا آخر به دست پسرش کشته شد (تاریخ بخارا چاپ پاریس ص ۸۵ ) .

۳ . ظاهراً  ((بسفراین )) مخفف (( به اسفراین)) است، اسفراین امروز از مضافات بجنورد وسبزوار وبین نیشابور واین دو ولایت بر حد شمال غرب افتاده است در میان کوهستان.

۴ . رجوع به حاشیه یک همین صفحه.

۵ . این پسر فریفون ابوالحرث احمد  بن محمد الفریغونی صاحب گوزکانان است که سبکتکین از وی دختر خواست وبه پسر وی ابونصر دختر داد وعتبی در تاریخ خود از آن خاندان نام بوده و آنان رابه بزرگی وکرامت ستوده وبدیع الزمان همدانی آن قوم را مدیح گفته است. و ناصر خسرو در بیتی به آنان اشاره کرده است. آنجا که در باره محمود غزنوی می گوید : 

کجاست آنکه فریغونیان زهیبت او                          زدست خویش بدادند گوزکانان را

و  در زمانی که عمرو لیث به خراسان آمد بدین احمد امیر گوزکانان نامه نوشت به طاعت  و وی عمرو  را طاعت  داشت ( تاریخ بخارا ص ۸۵ ) و اینکه نوشته است علی بن الحسین مرورودی و پسر فریغون یکجا جمع 


تا بود که عامل بلخ بود از عمرو ایشان را زنهار خواست(۱)، و عمرو زنهار داد، چون عمرو قصد مرو کرد، رافع به نسا(۲) آمد ، عمرو نزدیک سرهنگان خراسان جمازه و نامه فرستاد که به طلب او روید، چون رافع بدانست به بیابان سرخس برفت، و عمرو از پس اوبه تاختن بشد، رافع سوی طوس بیرون آمد و وزانجا به نشابور شد وبه حصار اندر شد، وعمرو به نشابور آمد، واین همه اندر ربیع الاخر سنه ثلث و ثمانین ومایتی بود.

پس رافع علامت ها سپید کرد وسپاه بیفکند و خطبه کرد محمد بن زید را، و او به طبرستان بود، و خطبهٔ معتضد بگذاشت وعمرو را از هر سوی حمل همی آوردند و رافع به تاختن لشکر فرستاد که مگر حمل به دست کند. عمرو احمد بن سمی را وعلی شرون(۳) را با سرهنگان بفرستاد، هر دو لشکر فراهم رسیدند و حرب فراگرفتند، رافع بتاخت به یاری گروه خویش، عمرو بشنید نیز به  تاختن شد به یاری سپاه خویش، ومحمد ابن بشر را از پیش بفرستاد به باب الزاد، هردو فراهم رسیدند و آب منصور بن نصرالطبری گرفته بود، و این روز شنبه بود پنج روز باقی از رمضان سنه ثلث وثمانین ومایتی و عمرو بفرمود تاگرد نیشابور کنده کردند، بازار کندهٔ(۴) بیرون آمد، ورافع به سبزوار(۵) بود و آنجا حرب کردند و بسیار مردم کشته شدند ورافع هزیمتی زشت کرد، ومنصور بن مخلس به زنهار عمرو آمد، وعمرو از پس رافع براند تا براد(۶) بشد، پس از آنجا بازگشت نحو پنج هزار مرد اسیر گرفت [و] پنج هزار دیگر به زنهار آمد سوی عمرو، همه رابنواخت ونیکوئی کرد، وعلی بن شروین و احمد بن سمی را بفرستاد با سپاهی بزرگ بر اثر رافع، ورافع به بیابان

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شدند مخالف است با آنچه ابوجعفر النرشخی در تاریخ بخارا نوشته وما در حاشیه (۴) صفحهٔ ۱۵۴ نوشتیم.

۱ . رک ص ۲۵۰ حاشیهٔ ۳.

۲ . در اصل چنین است ولی بعد با مرکبی تازه زیر ((نسا)) لفظ ((بور)) افزوده اند و صحیح نیست، چه بعد می گوید چون رافع بدانست به بیابان سرخس برفت، واین ((نسا)) برسر بیابان سرخس است ونشابور از بیابان سرخس به مراحلی دور است. این اثیر گوید: به ایبورد شد (۷ ص ۱۵۲).

۳ . ودر اصل ((شرون )) بدون نقطهٔ یاء ضبط شده وشبیه بدین اسم جز ((شروین)) نیست ودر تاریخ بخارا تالیف نرشخی وترجمهٔ ابونصر الفباوی چاپ پاریس ((تصحیح شارل شفر)) این شخص را ((علی بن سروش)) نویسد (ص ۸۶-۸۷) ودر زین الاخبار تالیف گردیزی ((علی بن شروین)) ضبط شده (صفحه ۱۸) و ظاهراً شروین اصح روایانست، زیرا این تسمیه مکرر در قدیم دیده شده ولیکن تسمیه (سروش) قدیماً به نظر نگارنده نرسیده است. 

۴ . کذا ((بازار گنده بیروت آمد)) نوشته شده و ظاهراً ((باز از کنده بیرون آمد)) باید باشد.

۵ . در طبری وکامل سبزوار نیست و ظاهراً اینجا چیزی افتاده یا (بود) به جای (شد) نوشته شده .

۶ . کذا...



خوارزم اندر شد با اندک مایه مردم، چون از آنجا بیرون شد غلامان اوی قصد کشتن اوی کردند وبا ایشان حرب کرد، اخر بُنه و کالاء او ببردند و به ترکستان شدند، رافع به خوارزم آمد تنها و اندر مانده به رباطی اندر شد که توبت کند و بنشیند، مردمان خوارزم بدانستند او را اندر آن رباط بکشتند، اندر شوال سنهٔ و ثمانین و مایتی، و او را محمد بن عمرو الخوارزمی(۱) کشت که عامل عمرو بود برخوارزم، وعمرو به نشابور بود، کار خراسان به کشتن رافع قرار گرفت، و محمد بن الوصیف این شعر اندر حدیث او گوید: 

شعر

ای دل بکر من از طبران که     بیروزه نمای از صدف مرجان 

و رافع اکران که شدش خسمه      از فعل ابی حفص شه جیشان(٢)


پس عمرو، علی بن الحسین(٣) را به گرگان فرستاد، و محمد بن شفهور(۴) را به مرو، ومحمد ابن عمرو الخوارزمی به نشابور نزدیک عمرو آمد، پس از آنکه رافع را کشته بود، عمرو اورا خلعت داد وبه خوارزم فرستاد، وعراق بن منصور از جهت اسمعیل بن احمد به خوارزم آمده بود. عمرو نامه نبشت سوی علی بن شروین ما(۵) محمد بن عمرو به خوارزم شد با سپاه آنجا برفتند وبه جانب شرقی سوی بخارا فرود آمدند، وگرمای سخت بود، به بیابان نیارستند رفت، آنجا ببودند تا هوا خوش شد و به جیحون بگذشتند، شب آدینه سلخ ربیع الاخر سنه خمس و ثمانین ومایتی، و اسمعیل بن احمد از بخارا بیرون آمد و گفت بار کردند(۶) و حرب نباید، 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

۱ . کامل ۷ ص ۱۵۲: ابوسعید الدرغانی.

۲ . این شعر به همین طریق است واز مصاریع ثانی آن معلومست که در بحر هزج مسدس اخرب مکفوف (مفعول-مفاعیل-مفاعلین) است، ومرحوم اعتماد السلطنه در حاشیهٔ روزنامهٔ ایران مصراع دوم را ((بیرون نمای از صدف مرجان)) بر وزن مفعول فاعلات مفاعلین ضبط کرده اگرچه ماخذ او همین نسخهٔ ما بوده ولیکن درین مصراع راء وهاء ((بیروزه)) را سر هم نوشته و نقطهٔ زاه راهم روی آن گذاشته وبه عین نون خوانده میشود. ولی حقیر به قرینهٔ وزن مصراع چهارم که ظاهراً دست نخورده ونیز باقی مصراع ها که با وجود غلط بودن می فهماند که بر وزن "مفعول فاعلات مفاعلین" یعنی بحر مضارع اخرب مکفوف نمی باشد – ونیز بعداز دقت در رسم الخط ودیدن (هاء) وصل به (زاه) آن را اصلاح نمود- وسایر مصراع ها را نتوانست حل نماید. 

۳ . ابوجعفر النرشخی در تاریخ بخارا گوید: علی بن الحسین نزدیک عمرو نیامد وبه امیر اسمعیل پناه برد در بخارا چنانکه گذشت درحواشی- ونیز گوید که ابو داود امیر بلخ و امیر احمد فریفون پیش عمرو رفتند وخدمت نمودند (ص ۸۵ ) معلوم نیست علی بن الحسین نزد عمرو آمده باشد.

۴ . کذا....              ۵ . کذا واین جمله پریشان است؟ 

۶ . کذا....و شاید ((بازگردند وحرب نباید)). (رک : تعلیقات).


ایشان بازگشتند، خبر به عمرو آمد باز محمد بن بشر(۱)[را] با سپاهی بسیار به یاری ایشان فرستاد(۲) که با اسمعیل بن احمد حرب باید کرد، باز جمع شدند وقصد اسمعیل کردند، واسمعیل مردی غازی بود و همه سپاه او همچنان مردمانی بودند که روز و شب نماز و دعا کردندی و قرآن خواندندی، او نیز قصد ایشان کرد، وحربی سخت بکردند ومحمد بن بشر کشته شد وعلی بن شروین وگروهی بزرگ اسیر ماندند، و این اندر آخر شوال سنهٔ خمس و ثمانین و مایتی بود، چون خبر به عمرو رسید آن او را بزرگ آمد، ودولت دیرینه گشته وسببی همی بایست کشت(۳). ننگ داشت از آن وحمیّت اورابگرفت. نامه نبشت سوی معتضد ولایت ماوراءالنهر بخواست و گفت: اگر این شغل مرادهد وبدین رضا دارد، من علوی را از طبرستان برکنم و اگر ندهد ناچار من اسمعیل احمد رابرکنم، و به نزدیک عبدالله بن سلیمان اندرین باب بنوشت. چون عبدالله(۴) آن نامه بخواند، او دوست عمرو بود، گفت: چه حاجتست آن مهتر را بدین، ومن دانم که این امیرالمؤمنین را خوش نیاید. باز گفت اندر مجلس معتضد و نامه عرضه کرد، امیرالمؤمنین سر فرود افکند وزمانی ببود باز سربر آورد، گفت: جواب کن نامهٔ عمرو چنانکه درخواستت و چنین دانم که هلاک او درینست، و نزدیک اسماعیل بن احمد بنویس که ما دست تو کوتاه نکردیم زآن عمل که کرده بودیم والسلم. عبدالله بن سلیمان نامهٔ عمرو جواب کرد که امیرالمؤمنین آنچه خواسته بودی تمام کرد اما خوش نبود اندران، وعهد ولوا بفرستاد. عمرو چون نامه بدو رسید سپاه خود جمع کرد به حرب اسمعیل شود، وعلی حسین درهم را بر مقدمه بفرستاد و خود به گرگان ببود ومحمدان(۵) حمدان 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

۱ . کامل ((محمد بن بشیر)) ضبط نموده است (۷ ص ۱۶۵) ولی ابن خلکان چاپ مصر ((محمد بن بشر)) آورده (ج ۲ ص ۴۷۸) و گردیزی در زین الاخبار چاپ برلن نیز ((محمد بشر)) ضبط نموده است .

۲ . تاریخ بخارا گوید: ((و علی بن سروش راکه سپهسالار او بود با سپاه فرمود که برود به آمویه و لشکر را فرود آرد و به گذشتن شتاب نکند تا آنگاه که بفرمایم واز پس او سپهسالار دیگر محمد بن لیث را با پنج هزار مرد بفرستاد وگفت: با علی بن سروش تدبیر کنید وسپاه بدارید و هرکه از آنجا با امان آید امان دهید ونیکو دارید وکشتی ها ساخته کنید وجاسوسان فرستید... ص ۸۶)) ومحمد بن اللیث که تاریخ بخارا گوید اگر صحیح باشد غیر از محمد بن اللیث کرد سابق الذکر که از فارس اسیر آورده بود نخواهد بود و چون مستبعد است که محمد مذکور تاکنون زنده مانده و مورد اعتماد عمرو شده باشد باید متن را صحیح دانست به علاوه ابن اثیر هم در کامل می گوید: فوجه لمحاریتة اسمعیل بن احمد السامانی محمد بن بشیر وکان خلیفته وحاجبه واخص اصحابه به خدمته واکبر هم عنده وغیره من القواد... الخ (کامل ج ۷ ص ۱۶۵).

۳ . کذا... ظ: گشت دولت را، به اضافه.           ۴. قبلاً عبیدالله. وهوالصحیح. 

۵ . کذا....و ظاهراً (( محمد بن حمدان)) .




بن عبدالله را بفرستاد واو والی زابلستان بود تا این بود خبر آمد که ناسد(۱) هندی و آلمان(۲) هندی هردوشاه یکی گشتند و به غزنین آمدند و برد عالی(۳) که عامل عمرو بود، او را از غزنین هزیمت کردند، ز آن تنگ دل شد و برفت تا به بلخ رسید،واسمعیل بن احمد اندرماوراء النهر منادی کردکه عمرو آمد که ماوراءالنهر بگیرد ومردمان بکشد ومال ها غنیمت کند وزنان وفرزندان برده کند، چون چنین بود هرچه اندر ماوراء النهر کس بود مردان کاری(۴)همه با او برخاستند و به حرب عمرو آمدند، گفتند به مردی کشته شویم به از آنکه اسیر.

   عمرو به بلخ اندر بود و اسماعیل به در بلخ و حرب هاء بسیار بکردند ، باز اسمعیل سَرِ گروهی از سرهنگان عمرو بگردانید و ایشان را از خدای تعالی بترسانید که ما مردمان غازی ایم و مالی نداریم و این مرد همی دنیا طلب کند اما آخرت، از ما چه خواهد. تا آخر روزی حربِ صعب همی کردند، بادی درآمد چون صاعقه که روز شب گشت و لشکر عمرو هزیمت کردند، و عمرو همی حرب کرد تا بگرفتندش، روز سه شنبه یک شب مانده از ربیع الاخر سنة سبع وثمانین ومایتی(۵).  

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ       

۱ . کذا... ونگارنده این دو نام را جائی دیگر نیافت وبعینه ضبط نمود.      ۲. به پاورقی ۴ رجوع شود.     ۳.کذا....   

۴ . دراین خصوص که با اسمعیل مردان کاری بوده اند تردید است، چه ابوجعفر النرشخی که تاریخ بخارا به نام امیر نوح بن نصر احمد کرده به تاریخ سنه (۲۳۳) هجری وبو نصر القباوی آن را ترجمه کرده است گوید: ((چون امیر اسمعیل خبر یافت که عمرو لیث تدارک حرب می سازد وی مر سپاه خویش را گرد کرد وعلوفهٔ ایشان بداد واز هر سو روی به ایشان نهاد و مر اهل را و نا اهل را و جوالاهه همه را علوفه بداد ومردم را ازین سخت میامد و می گفتند با این لشکر به عمرو لیث حرب خواهد کردن واین خبر به عمرو لیث رسید شادشد... الخ)) (تاریخ بخارا ص ۸۷) وبرخی دیگر از مورخین هم نوشته اند که با اسمعیل ده هزار سوار بود که رکاب اسبان از چوب داشتند از غایت بی برگی و فقر...

۵ . در گرفتاری عمرو دو روایتست یکی ضعیف وآن را دربرخی تواریخ نوشته اند که بعداز تسویهٔ صفوف اسب عمرو سرکشی کرد اورا به صف اسمعیل انداخت و دستگیر شد ودر خیمه ای حبس کردند تا آخر قصه ودر کتب معتبر این روایت دیده نشده است، وروایات دیگر همه منطبق بر یک اصل است چنانکه طبری وابن اثیر آورده اند که اسمعیل بن احمد عمرو لیث را بر در بلخ به محاصره درافکند زیرا با جمعیت انبوهی در آمده و راه ها برگرفته بود، عمرو از آمدن پشیمان شد و از اسمعیل طلب آشتی کرد. اسمعیل نپذیرفت وحرب کردند و اندکی کروفر کرده سپاه عمرو برگشته پشت بدادند وعمرو را گفتند از راه پیشه نزدیک تر است عمرو عامهٔ اصحاب را گفت شما از راه راست بروید وخود با قلبلی از راه آن پیشه براند واسب عمرو اندران وحل فروماند وعمرو بیچاره شد و چند تن که با او بودند بگریختند و اصحاب اسمعیل در رسیده عمرو را اسیر کردند (کامل ج ۷ ص ۱۶۵) ودر تاریخ بخارا این واقعه را روشن تر وبه عقیدهٔ حقیر صحیح تر از همهٔ تواریخ ضبط کرده اند. ابو جعفر گوید: "امیر اسمعیل به علی آباد بلخ فرود آمد که سه روز آنجا مقام کرد واز آنجا لشکر برداشت و چنان نمود که به نمازگاه خواهد فرود آمد وآن راه فراختر فرمود کردند، چون عمرو لیث چنان بدید، آنجانب دروازها استوار کرد، و لشکر بدانجانب پیش داشت ومنجنیق ها وعرادها بدان جانب راست کرد، وبدان راه نمازگاه کمین نهاد وجای لشکر را مشغول کرد، پس چون بامداد شد امیر ماضی راه بگردانید، و