ایام محمد مهتدی پسر هارون واثق بالله

از کتاب: تاریخ یعقوبی ۱/۲

فرماندهان اتفاق کردند که در اولاد خلفا از محمد بن واثق که مادرش کنیزی بود که او را قرب می گفتند کسی بر ترو خردمند تر نیست و از کسانی بود که در ایام معتز به بغداد فرستاده شده بودند پس وی را فرا خواندند  و چون رسید با او بیعت کردند و بروی اتفاق کلمه حاصل شد و بیعت با او روز سه شنبه روز مانده از رجب سال 255 بانجام رسید و روز پنجشنبه پس از آنکه بیعت وی انجام شده بوده برای مردم جلوس کرد و در نامه ها از خلع معتز خویش را یاد آوری کرد و او را خلع کنندۀ خویش نامید و از مهتدی رفتاری نیک و روشهایی ستوده بظهور رسید و خود برای دادرسی نشست و شخصا بکارها رسیدگی کرد و شکایات و گزارش ها را بخط خود توشیح نمود و آلات لهو و لعب می پوشید و روز های بسیاری همان را در برداشت و عوضش نمی کرد و صالح و بابکباک بر کار او چیره بودند و صالح احمد بن اسرائیل و عیسی بن ابراهیم بن نوح را از زندان به باب العامه آورد و آنقدر با آنها زدند که هر دو شان مردند و حسن بن مخلد گریخت و احمد بن مدبر بردیگر بار بر خراج مصر گماشته شد و پس از از نود روز نامۀ بابکباک به احمد بن طولون رسید که ابن مدبر را از کار بر کنار و همچنان محمد بن هلال را بر سر کار آورد و احمد چنان کرد اهل حمص بر محمد بن اسرائیل شوریدند و او گریزان بیرون رفت و ابن عکار در تعقیب وی رسید و میان اندو جنگی روی داد که ابن عکار در آن کشته شد و ابن اسرائیل بفرمانروایی شهر باز گشت. 

مهتدی قبیحه مادر معتز و ابو احمد و اسماعیل پسران متوکل و عبدالله بن معتز را به مکه تبعید کرد و سپس به عراق باز آورده شدند و بهمۀ شورشیان و یاغیان امان نامه نوشت و به عیسی بن شیخ ربعی نیز چنان نوشت و او را دستور داد تا هرچه را از اموال مصر و جز آن نزد وی است  حمل کند وچون عیسی امتناع ورزید به ابن طولون نوشت تا برسروی رود و او هم رهسپار شد و چون به عریش آمد نامه ای بوی رسید که باز گردد پس باز گشت و جنگی روی نداد و ابن شیخ با اما جور ترک عامل دمشق روبرو شد و اما جور او را هزیمت کرد و پسرش منصور را کشت و ابن شیخ بر گشت و خانوادۀ خود را به صور برد و آنجا متحصن گشت. 

مردی از طالبیان از اولاد عمر بن علی که او را ابراهیم بن محمد میگفتند و معروف به صوفی بود در ناحیۀ صعید مصر یاغی شد و نیز در همان ناحیه مردی می گفت عبدالله بن عبدالحمید بن عبدالله بن عبدالعزیز عبدالله بن عمر بن خطاب است یاغی گشت و با دولت جنگید و امر یاغی بصره قوت گرفتو رهسپار ابله شد و آن را وریران ساخت و میان اهل بصر عصبیت روی داد تا آنجا که بعضشان خانۀ بعضی را آتش زدند. 

مهتدی از ترکان رمید و تصمیم گرفت ایرانیان را پیش دارد و چون ترکان از آن خبر یافتند از وی بیمناک شدند و بد گویی وی را آشکار ساختند پس جماعتی از آنان از جمله بابکباک رئیسشان را احضار کرد و گردن زد و آنگاه ترکان فراهم شدند و فتنه انگیختند و مهتدی سلاح پوشیده در حالی که قرآن بگردنش آویخته بود بجنگ ایشان بیرون آمد و تودۀ مردم را بسیج داد و جان و مال ترکان و غارت خانه ها شان را بر مردم مباح گردایند پس ترکان بر وی چیره شدند و توده از پیرامون وی پراکنده گشتند چنانکه تنها باقی مانده و چندین زخم بر داشت و راه باز گشت را در پیش گرفت تا بخانۀ مردی از فرماندهان که او را احمد بن جمیل میگفتند در آمد و در تعقیب وی رسیدند و او را گرفتند و بر اسبهای خودش سوار کردند و از زخمهای  وی خون جاری بود آنگاه از وی خواستند که خود را خلع کند و امتناع ورزید و پس از دو روز مرد و مرگش روز سه شنبه چهارده شب مانده از رجب سال 256 روی داد و خلافتش یازده روز کمتر از یکسال بود.