غزوه های که در آنها نبردی نبوده است
در این میان غزوه هایی بود که در انها نبردی پیش نمی آمد , رسول خدا بیرون می رفت و با دشمن بر خورد نمیکرد و باز میگشت و ما غزوه هایی را که در آنها نبردی بوده است بر آنهایی که در انها نبردی نبوده بدانجهت مقدم داشتیم که غزوه هایی بی نبرد را تنها بیاوریم : غزوۀ ابواء : رسول خدا رهسپا « و دان » گشت و باز گشت و جنگی پیش نیامد. غزوۀ بواط : همچنین. غزوۀ ذوالعشیره از بطن ینبع : در آن با بنی مدلج و هم پیمانانشان از بنی ضمره قرار صلحی بست و میانشان نوشته ای نوشت و آنکه در میان انها با این کار ایستاد مخشی بن عمرو ضمری بود. و غزوۀ قرقرة الکدر: رسول خدا در جستجوی مکدر بن جابر فهری و بقولی کر زبن جابر که بر گلۀ مدینه تاخته بود بیرون رفت و آن چنان بود که ابوسفیان بر سلام بن مشکم که سرور بنی النضیر بود مهمان شد پس اورا پذیرایی کرد و شرابی باو خورانید سپس ابوسفیان در همان شب بیرون رفت تا بجایی بنام « عریض » رسید و در انجا دو مرد انصاری را در نخلستانشان یافت و آن دو را کشت و به مکه باز گشت , پس رسول خدا بر یافت و تا قرقرة الگدر رسید و دشمنی را دیدار نکرد و باز گشت . غزوۀ حمراء الاسد : رسول خدا فردای روزا حد بیرون رفت و ما آنرا ضمن داستان احد گفته ایم. غزوۀ بدر صغری : که همان بدر موعد است برای وعدۀ ابوفیان بن حرب پس رسول خدا در شعبان سال چهارم بیرون رفت و هشت شب به انتظار ابوسفیان در انجا بماند و بوقت بازار بر خورد و بازاری بزرگ بود , پس مسلمنان خرید و فروش کردند و سود خوبی بردند منافقان بمؤمنان که برای وعدۀ ابوسفیان بیرون میشدند گفتند ک شما را در جلوی خانه های شما کشتند تا چه رسد که در سر زمین خود شان با آنها روبرو شوید با اینکه برای شما لشکر فراهم ساخته اند بخدا قسم که هر گز بر نخواهید گشت . پس گفتند حسبنا الله و نعم الوکیل پس خدا در این باره وحی فرستاد: الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوالکن فاخشو هم فزادهم ایمنا و قالوا احسنبا الله و نعم الوکیل فانقلبو بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء و ابتبعوارضوان الله والله ذو فضل عظمی « آنانکه مردم بآنها گفتند : همانا مردم برای شما لشکر فراهم ساخته ان پس بترسید شان پس ایمانشان را فزود و گفتند خدا مارا بس است و چه نیکو سرپرستی است پس با نعمتی و فضلی از خدا بی آنکه گزندی بانها رسد باز گشتند و خوشنودی خدا را پیروی کردند و خدا صاحب فضلی بزرگ است .» رسول خدا باز گشت و جنگی پیش نیامد و ابوسفیان بانها نرسید و گفت امسال سال خشکی است و شما گروه قریش را جز سالی پر حاصل که در ان درختان را بچرانید و شیر بنوشید شایسته نیست و من بر میگردم پس اینکه تامر الظهرن رسیده بودند باز گشتند. و غزوه تبوک رسول خدا با گروه بسیاری بخوانخواهی جعفر بن ابیطالب تا تبوک شام رهسپار شد و نزد سروران قبیله ها و عشیره ها کس فرستاد تا آنها را وادار به بسیج کند و در جهاد رغبت دهد رسول خدا ثروتمندان را به چیز دادن تشویق کرد , پس بخششهای بسیار کردند وناتوانرا نیرومند ساختند و رسول خدا گفت : افضل الصدقة جهد المقل « بهتر صدقه آن است که نادار بسختی میدهد » پس گریه کنندگان نزد او امدند و خواستند تا سوار شان کند و انان هرمی بن ... عمرو بن عوف و سالم بن عمیر و عمرو بن حمام و عبدالرحمن بن کعب و صخر بن سلمان بودند پس گفت : ما اجدما احملکم علیه « آنچه شمارا بر آن سوار کنم ندارم » و گروهی از بی نیازان نزد او آمدند و مرخصی خواستند و گفتند : مارا هم باماندگان بگذار پس خدای متعال گفت : رضوا بان یکونوا مع الخوالف « خوشنود شدند که همراه بازماندگان باشند.» اینان : جد بن قیس و مجمع بن جاریه و خدام بن خالد اند پس رسول خدا بانان اذن داد و خدای متعال گفت : عفا الله عنک لم اذنت لهم « خدا تورا بخشید, چرا با انان اذن دادی ؟» رسول خدا در غرۀ ما رجب سال نه بیرون رفت و علی را در میدنه جانشین گذاشت و زبیرار بر پرچم مهاجران و طلحه را بر میمنه و عبدالرجمن بن عوف را بر میسره گماشت و زنان و کودکان برای وداع با او تاثنیه رفتند پس آن را « ثنیة الوداع » نامید . رسول خدا روبراه نهاد و مردم را تشنگی سختی رسید پس گفتند : ای رسول خدا اگر خدا را میخواندی بما آب میداد . پس دعا کرد و خدا اسیر شان ساخت. رسول خدا در شعبان به تبوک رسید پس یُحنة بن روبه کشیش ایله نزد او آمد و تن بصلح داد و باو جزیه پرداخت و پیامبر برای او نامه ای نوشت آنگاه رسول خدا بر گشت پس اصحاب عقبه در کمین او نشستند تا شترش را رم دهند پس به حیفه گفت : نحم و قل لهم لتنحن اولا دعونکم باسماء کم و اسماء آبائکم و عشائرکم « دورشان گردان وبه آنان بگو باید کنار روید و گرنه شما را بنامهای شما و نامهای پدران وطایفه های شما البته صدا می زنم » پس حذیفه آنها را فریاد زد . رفتن رسول خدا در رجب بود و در ماه رمضان باز گشت و حذیفه کیگفت : راستی که من نامهاشان و نامهای پدران و قبیله هاشان را میشناسم .