ذکر هفتاد و دوّم

از کتاب: تاریخنامۀ هرات

در آمدن ایاجی نکودری 

به شهر هرات و غارت خلق 

چون شهور سنۀ ثمن و ثمانین و ستّمائه[۶۸۸] درآمد ، درین سال ایاجی با ده هزار سوار جنگیبه رود خانۀ هرات نزول کرد. . رائی چنین گفت که پیش از آمدن ایاجی به چند روز، احمد یحی از قلعۀ محروسۀ خَیسار به هرات آمد و مثال ملک شمس الدّین به عمر شاه خواندازی و اکابر شهر رسانید . در آن مثال مسطور بود که ((نوّاب و عمّال ما بدانند که امیر ایاجی با سپاه گران به استداعای امیر نوروز بدان طرف آمد . باید که در رضاجوی [ی] او هیچ تأخیر  و تقصیر  جایز نشمرند؛جه، او عازم آن است که لشکر به خراسان برد و اکثر طّن ما آن است که ازو زخمتی به مردم هرات نرسد  اما با وجود ای معنی باید که اعتماد نکنند و به حصارها درآنید .­)) و خواجه قطب الدّین چشتی نیز میرک زکی حمٌال را به هرات فرستاد و گقت که ((مردم شهر بای که با امیر ایاجی نکنند و دروازه[ها] بر روی لشکر او ببندند.)) 

چون ایجی به هرات آمد سه روز سپاه او در شهر سواد کردند . روز چهارم از جوانب شهر کورکه ۲ [۳۸۳] فرو کوفتند و از چب  و راست ندا در داد[ند] که ((امیر ایاجی حکم کرده است که نماز شام را باید که تمامت خلق از شهر بیرون روند.))روز دیرگ سپاه ایاجی دست به غارت برآوردند و مردم ا اسیر کرد[ند] . طایفه[ی] در  حصار اختیارالدّین ۳ بماندند و گروهی در گنید سلطان سعید غیاث الحقّ والدّین ، 


______________________________________________________________________

۱ . اصل: هفتادم.

۲ . کروکه: کورگه، یاکورکا در زبان مغولی به معنای کوس بزرک ، دهل و طبل بزرگ است و در دورۀ متأخر به معنای دم آهنگری نیز به کار رفته است. در جامع التواریخ خواجه رشید الدّین به صورت : کهورگه، کهورگا، کهورگه، کبورگه، کهورگاری، کورگای، کهرگاه ضبط شده است. 

۳ . اختیارالدّین : در مورد مشخصات و میژگیهای اختیارالدّین عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص ۳۲۵ُ۳۳۲ُ۳۳۸ِاسفزاری ، روضات الجنٌات فی اوصاف مدینه هرا، ج ۱،ص ۳۵ 


۴۰۶                                                                                                   تاریخ هرات

نوّراللهّ مضجعه، و قومی از متعلٌقان امیر نوروز و دیگر باقیِ خلق را اسیر کردند و فرزندان را از مادران جدا گردانید[نده و از بیدادی و ناپاکی  دست درازی آن قوم ستمکر بنده کان خدای عزّوجلّ مهجور و مقهور گشتند و ار اطقال و عیال جدا مان[ند] و سر[و] پابرهنه قدم در راه نهاد[ند] و هر یک از سر در و اندوه و قبض خاطر گفت[نأ]:

شعر[شعدی]

می روم از سر حسرت و فقا می نگرم          خبر از پای ندارم که از زمین می پسپرم 

و ایاجی پانصد سوار بفرستاد تا خلقی را که به اطزاف رفته باشند غارت کنند. قُرب پانصد تن رادر راه اسفزار بگرفتند . بعد از آن ایاجی با نعمت بسیار و اسیر بیشمار از هرات برفت.