خلافت امیرالمؤمنین عثمان عفّان- رضی الله عنه
چون عمر را دفن کردند علی بن ابی طالب (رض) و زبیر بن العوام و طلحة بن عبدالله و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و عثمان بن عفّان اشارت(۱) کردند اندرخلافت،عثمان عبدالرحمن را گفت:تو بگیر(٣) گفتا: نتوانم. باز عبدالرحمن گفت: سه روز زمان باید کرد تا نیکو نگاه کنیم، پس همگنان را پرسش کردند چون زمان به سر آمد(٣) [و] اتفاق بر عثمان کردند- غرّة المحرّم بود پَسِ دفن عمر به سه روز. و او عثمان بن عفّان ابی العاص بن امیّة بن عبدالشمس بن عبدمناف بن قصّی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضرابن نزاربن معد بن عدنان بود،و او راسه کنیت بود ابوعمرو وابوعبدالله وابولیلی.عثمان برفت بر رسم دیگر خلفا که پیش ازو بودند اندر دین و قسمت و عدل اندر قضیّت(۴)، و اوّل فتحی که اندر خلافت عثمان بود همدان بود و آن در خلافت عمر گشاده بودند، اما مرتد گشتند به روزگار وفات او[و] عثمان مغیرهٔ شعبه را آنجا فرستاد تا بگشاد، باز موسی اشعری را فرستاد تا ری بگشاد و بُرآء بن عازب(۵) وقرظة بن کعب با او، باز معویه را به روم فرستاد تا حصن هاگشاد و یزید پسراو آنجا زاده شد ازمادر و آن اندر سنه خمس وعشرین بود، باز مردمان اسکندریه برگشتند، عمروبن ابی العاص را آنجا فرستاد تا آن بگشاد، بازعمرو بن عاص رااز اسکندریه معزول کرد[و](۶) از مصر، و عبدالله بن سعدبن ابی سرح را آنجا فرستاد وعبدالله مغرب بگشاد،باز سعد را ازکوفه معزول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. ظ: مشاورت. ٢. در متن معلوم نیست چه بوده که آن را تراشیده و شبیه (( بگیر)) چیزی ساخته اند و مراد قبول خلافت است. ٣. گویا جمله مقدم و مؤخر است، یعنی چون زمان مهلب بسر آمد با یکدیگر گفتگو و صحبت کردند و عاقبت پس از پرسش ها و مذاکرات امر بر عثمان قرار گرفت و تاریخ هم این معنی را تأکید می کند. ۴. ظاهراً به معنی قضاوت و این درست نیست. ۵. اصل بر این غالب به تشدید راء- و صحیح بُرآء بن عازب به ضم بر وزن اعجاب. و براء بن عازب فاتح قزوین است ونژاد اودر قزوین هستند ودر ایام مصعب وفات کرده است(تاریخ گزیده ص ٢۵۰).کامل: ٣ ص ٩. ۶. در اصل واو قبل از (معزول ) است.
کرد[و] ولید بن عقبة بن ابی معیط را آنجا فرستاد،ولید سلمان بن ربیعة الباهلی [را] با دوازده هزارسواربه بردعه فرستاد وآن را بگشاد،و بیلقان و جُرزان(۱) به صلح او را دادند، واندرین سال غزو سابور(٢) بود اول، چون سال بیست و ششم اندر آمد، عبدالله [بن] سعد را به غزو فرستاد،افریقیه بگرفت وعبادله(٣) با او بودند. جرجیر با دویست هزار سوار بیرون آمد به جایی که بسیطیله(۴) گویند تا هفتاد میل از قیروان-جرجیر را بکشتند و فتح بود و غنایم بخشش(۵) کردند، سواری را سه هزار دینار رسید و هر پیاده ای را هزار دینار دونِ دیگر چیزها؛ و عثمان العاص(۶) فتح سابور ثانی(٧) کرد به فرمان عثمان، و کازرون بگرفت و هرم بن حیان(٨) العبدی را به قلعهٔ جِرَه فرستاد تا آن بستد،وآن را اکنون قلعة الشیوخ گویند.چون سال بیست وهفتم اندرآمد عثمان بن ابی العاص،ارّجان ودارابجرد بگرفت،چون سال بیست وهشتم اندر
__________________________
۱. اصل متن ((حزران)) بوده بعدها آن را ((خزران)) کرده ند و صحیح ((جُرزان)) به ضم جیم است که حبیب بن مسلمه در سال ٢۵ آن را فتح کرد و سلمان بن ربیعه هم در این سپاه به کمک او همراه بود. رجوع شود به صفحه ٣۴-٣٣ج ثالث کامل ابن اثیر- و جُرزان به ضم جیم وسکون راء و زای معجمه والف و نون اسم جامعی است بر ناحیه ای که پایتخت آن اًتفلیس است. یاقوت می گوید: جُرز معرب کرج است(معجم البلدان) . ٢. در اصل ((سابور)) بوده بعد نونی برآن الحاق کرده اند و نشابور شده و آن (شاپور) فارس است. چه درین سال در نیشابور واقعه ای رخ نداده است- درین سال سلیمان بن ربیعه در ارمنیه فتوحات بسیار کرد و زآنجا به حرب سپاه روم رفت به مدد معویه و زانجا به ارّان رفته بیلقان را به صلح گرفته از آنجا شهر بردع را محاصره کرده و آن را هم به صلح گرفت و در همان طرف ها شهرهائی از جمله ((شمکور)) و (( سکر)) و ((شیروان)) و ((شابران)) را به صلح مفتوح ساخت، و به نظر حقیر کلمهٔ ((سابور)) که بعد نشابور شده و عین آن در چهار سطر بعد ((سابور ثانی)) نوشته شده، مراد کوره شاپور از ولایات فارس است که مردم آن از دین برگشته و اعراب بار دیگر بدان سامان لشکر کشیدند و مخصوصاً در ولایت شاپور جنگ ها شد. لذا به نظر حقیر نشابور غلط و اصل متن که سابور باشد صحیح است و جمله ((سابور ثانی)) در سطور بعد و مخصوصاً اسم بردن از شهرهای آن از قبیل کازرون و جره صحت آن را تأیید می نماید- یاقوت گوید: از سابور تا شیراز ٢۵ فرسنگ است. ابن فقیه قصبهٔ سابور را نوبند جان دانسته. بشاری شهر عمدهٔ آن را (شهرستان) شمرده و اصطخری مزکر عمده را سابور نام برده و خلاصه این که شهر شاپور در آن روزگار غالباً عمده تر از اصطخر بوده و از فارس گاهی به سابور و گاهی به اصطخر تعبیر کرده اند، یاقوتگوید: شابور از حیث بزرگی مانند اصطخر اما از آن آبادتر و ابنیه اش زیادتر و مردمش غنی تر اند. ٣. عبادله جمع عبدالله و مراد عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن نافع و عبدالله بن الحصین است که درین سپاه به مدد عبدالله بن سعد آمده بودند. ۴. کذا...و صحیح: به جائی که سبیطله گویند. سبیطله به ضم اول و فتح ثانی و یاء مثناه و طاء مکسور شهری است از افریقیه و گمان کرده اند که سبیطله همان شهر (جرجیر) امیر رومی است. بین این شهر و بین قیروان هفتاد میل است(معجم). ۵. در این کتاب مکرر به جای ((بخش)) و ((بخشش)) آورده است به معنای تقسیم و قسمت. ۶. صحیح: عثمان بن ابی العاص (کامل ج ٣ ص ٣۶) باز ابن اثیر گوید: فتح اصطخر به دست عثمان بن ابی العاص روی داد- و در صفحهٔ ٣٨گوید: فتح اصطخر و جور و دارابجرد در سنه ٢٩ به دست عبدالله عامر روی داد و سپس به امر عثمان- هرم بن حیان والی فارس شد. ٧. یعنی فتح شاپور دوم. رک حاشیه ٣ همین صفحه. ٨. اصل: هرم بن جهان العبیدی.
آمد عثمان(۱) معویه را و او(٢) عبادة [بن] الصّامت را به غزو دریابار فرستاد تا آن همه جزیرها بگرفتند، باز فتح پارس بود بر دستی(٣) هشام بن عامر(۴)،و هم درین سال عبدالله بن سعد ازپس معویه بشد به یاری او وازروم بسیار شهرها بگرفتند چون سوریه وقبرس،باز هشام بن عامر(۵) اصطخر بگرفت اندرین سال،چون سال بیست و نهم اندر آمد عثمان باموسی(۶) اشعری را از بصره و عثمان بن ابی العاص را ازفارس هردو را معزول کرد،وبصره آمد وفارس عبدالله بن عامر بن کریز را داد وعبدالله بیست وپنج ساله بود، به بصره آمد روزی چند آنجا ببود(٧)، به پارس آمد و زیادبن ابیه رابه بصره بگذاشت واز پیش ازین دبیراوبود(٨)، وسپاه سالار او عبیدالله بن معمّر التیمی بود،به اصطخرآمد وغزوِ جُورکرد(٩)وبه کازروان شد وبه دارابجرد آمد، باز اردشیر خُرّه(۱۰) بگرفت و یزدجرد شهرَیل(۱۱) بگریخت، به مرو شد، و عبدالله بن عامر مجاشع بن مسعود دالسّلمی را پس یزدجرد بفرستاد، مجاشع بیامد، سیرجان بگرفت، چون سال اس ام از هجرت مصطفی- علیه السلم- اندر آمد، عبدالله بن عامر بن کریز، مجاشع را به سیستان فرستاد و حرب کردند و بسیار از مسلمانان کشتند و مجاشع باز گشت.