ذکر صد وبیست و چهارم

از کتاب: تاریخنامۀ هرات

در  حرب لشکر ملک اسلام 

غیاث الحقّ والدبین با مبارکشاه بوجای 

چون شهور سنۀ تسع عشر و سبعمائه[=۷۱۹] درآمد، در محرّم این سال مذکور لشکر منصور ملک اسلام غیاث الحقّ والأّین از متعبران سپاه شاهزاده یسور سه تن را گرفته به خدمت ملک اسلام آوردند. ایشان چنین عرضه داشتند که ((هم درین چند روز به فرمان شاهزاده یسور لشکری به تاخت هرات خواهد آمد.))ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین بفرمود تا رعایا از قُری و مواضع دور [۶۹۶] به شهر هرات درآیند و مواشی خود را از رود نگذارنند، و مردم  دهقان مجرّد با ساز نبرد به شهر و روستا آمد و شد کنند. و بر دروازه ها و بندها و موضع جنگ ، مرد سپاهی از غوری و هروی و نکودری و سجزی و خلج و بلوچ و افغان نصب گردایند، و به اسفزار و هراترود و غور قاضدان دوانید تا سکّان آنجا در قلاع و حُصُون درآنید که شاهزاده یسور بر عزیمت مراجعت است.

برین نوع، شرایط رعایت رعیّت و حراست ولایت به جای می آورد . و از آن جانب مبارکشاه بوجای با شش هزار سوار خونخوار اردوی شاهزاده یسور بیرون آند و به ده روز به بادغیس نزول کرد و سوار ده بفرستاد تا از رعیّت هرات زبانگیری بگرفتند و پیش او آورد[ند] . آن شخص با خود چنین گفت که ((خلق اهل بیت خود را به شهر درآورده اند و مواشی نزدیک شهر دارند ، الاّ بلوچان که بارمّ بسیار در قهدستان متوطٌن اند و از مقام خود حرکت نکرده اند و پناه به جای [ی] نبرده. باقی تمامت قُطّان روستاقات در شهر اند.))مبارکشاه بوجای شب در درٌۀ باشتان۲کمین کرد . بامداد که چهارشنبه یازدهم صفر سنۀ مذکور بود، 

شعر [فردوسی]

بدانکه که دریای یاقوت زرد          زند موج بر لشکر لاجورد 

______________________________________________________________________

۱ . اصل : صد وبیست و دوّم .

۲ . باشتان یا پاشتان ، دهستان است از السوالی انجیل هرات بالاتر از کهدستان. آصف، ص ۲۷۲.


۶۹۸                                                                                            تاریخ هرات 

با آن لشکر کینه خواه کمین بگشاد و از چپ و راست در تاخت . چون دیدبان از بالای طاق مسجد جامع گَردِ سپاه بدید نعره برآورد. در حال ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین ، امسر اباجی را با امرای لشکر نکودری و مبارزان هروی به حرب مبارکساه بوجای فرستاد و فرمان فرمود که اگر لشکر مبارکشاه بوجای پشت دهند و روی به هزیمت آرند، البتّه باید که لشکر منصور ما متعاقب ایشان حرکت نکنند؛ چه، شاید که شاهزادگان و امرا با لشکر انبوه در پس کوه کمین کرد باشند . امیر اباجی و امرای نکودری و شجعان هروی زمین خدمت ببوسیدند و گفتند :شاه ها ! 

شعر]فردوسی ] 

[۶۹۷] فلک زیر سمّ سمند تو باد           سر تاجداران به بند تو باد 

توئی پشت ایران و تاج سران          تو شاهی و ما پیش تو کهتران 

به فرمان تو جان گروگان کنیم          به کاری گو[ی] همه آن کنیم 

بعد از آن سپاه بی اندازه و نفیر کوس و دهل و آوای دلیران و لوله و غلغلۀ خلق بر فلک گردان بر آمد . و از آن جانب لشکر مبارکشاه بوجای بر خانه های بلوچان زدند و تمامت موشی ایشان را براند[ند] . شاه بلوچ که والی بلوجان بود، با چند تن معدود با ایشان جنگ در پیوست. امیر اباجی و دلیران غوری و امرای نکودُری و مبارزان هروی قُرب هزار نامدارِ آهن پوش با میارکشاه بوجای مقابل شدند . مبارکشاه دویست سوار را نامزد گردانید تا رمه و چهار پایان [ی] که گرفته بودند براندند و خود با پنج هزار سوار جنگی صف برکشیدند . و از جانبین دلیران وصف شکان آهنگ جنگ کردند و چون شیران آشفته و گرگان گرسنه با خناجر مسلوله و رماح مثقفه بر یکدیگر حمله آوزد[ند]

شعر[نظامی] 

دو لشکر چو مور و ملخ تاختند          نبردی جهان در جهان شاختند 

به شمشیر پولادی و تیر خدنگ           گذرگاه کردند مور مور تنک 

و از طرفین مرد بسیار زخم خوردند و اکثر گله و رمه ای که لشکر مبارکشاه بوجای گرفته بود، سپاه ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین بازستاند. و مبارکشاه حرب می کرد و پس می رفت و هر چند که مبارزان هروی آهنگ آن می کردند که پیش نر روند و به شمشیر با سپاه عدو جنگ کنند، امیر اباجی ایشان را مانع می آمد، تا غایتی که چند تن از اکابر شجعان هروی را که پیش رفته بودند بزد و گفت((حکم جهانمطاع


ذکر صد و بیست و چهارم/ در حرب لشکر ملک اسلام ....                                     ۶۹۹ 

ملک سالام غیاث الحقّ والدّین [۶۹۸] بر آن جمله است که کسی در عقب این لکشر نرود.))

برین نوع که به ذکر پیوست در عقب مبارکشاه بوجای می رفتند و چهارپای و برده از آسپاه او باز می ستاند[ند] . تا آن هنگام که (( هِرَمَ النَّهارُ وَ کادَ جُرفُ الیَوم یَنهارُ))۱ مبارکشاه بوجای با چهار هزار مرد فرخاشاجوی تند خوی به درّۀ کروخ درآمد و سپاه منصور ملک اسلام  غیاث الحقّ والدّین متعاقب او به درّه رسیدند و عزم آن کردند که پیشتر روند. امرای عسکر ایشان را به جبر بازگرداندند و مبارکشاه بوجای با چند سر گاو و گوسفند و نفر[ی] چند برده که گرفته بود آن شب تا روز برفت و تا از هرات هژده فرسنگ دور شند و در هیچ موضوع مقام نکرد 

روز دیگر مغولی جلد نام را پیش شاهزاده یسور و بکتوت فرستاد که ((شهر هرات را بتاختم و از شهر مرد بسیار از پیاده و سوار بیرون آمد و چند حمله میان ما و ایشان واقع شد . چون تاژیک بسیار بود و خلق از روستاقات به شهر درآ»ده بودند، پیشتر نرفتم. اگر پاشداه جهانگیر از امرای بهادر یکی را با پنج هزار سوار به مدد من نامزد فرماید تا به جمعیّت تمام شهر را محاصره  کنم ، به صواب و نَجح نزدیکتر باشد.)) شاهزاده یسور روز دیگر 

شعر[ربیعی]

که خورشید تابنده بنمود چهر            شد از روشناییش روشن ضمیر 

سلطان  نامی را که از خویشاوندان او بود باده هزار سوار نامزد گردانید تا هرات را محاصره کنند و آب از مزروعات بیندازند۲ و هر غوری و سجزی و هروی را که بگیرند به قتل رسانند و اگر چنانک ملک اسلام غیاث الحقّ والدّین زن و فرزند امرا[و] برجای بازدهد و طریقۀ ایلی و انقیاد را مسلوک دارد، زحمتی به کسی نرسانند و غلّه نخورانند و با ملک عهد کنند و چنان سازند که از جانبین قواعد دوستی و یگانگی محکم گردد و هر چه از خیر شرٌ روز به روز از طرفین حادث گردد به حضرت ما عرضه دارند. سلطان [۶۹۹] و بکتوت روز دیگر با آن ده هزار سوار از لشکر شاهزده یسور بیورن آمدند و به خدمت روز هرات رسید[ند] 

­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­_____________________________________________________________________

۱ . از کلمات حریری صاحب ((مقامت.))