نشستن یزید عبدالملک به خلافت در رجب سنه احدی و مایه
یزید اندر اول سنهٔ اثنی و مایه عمر بن هبیره را به عراق و خراسان و سیستان فرستاد، و یزید مهلّب اندر صفر این سال کشته شد، و سری بن عبدالله(۴) روزگاری به سیستان بود، باز حکم بن عبدالله را به سیستان فرستاد عمر بن هبیره، بر نماز و
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قعقاع بن سوید بن عبدالرحمن ابن اویس بن بجیر بن اویس المنقری الکوفی را داد، سپس ابن هبیره قعقاع را عزل کرد و سیال بن منذر بن نعمان شیبانی را به سیستان برگماشت، و در همهٔ این مدت رتبیل بر امتناع خویش باقی بود- و هشام بن عبدالملک مروان، عراق خالد بن عبدالله القسری را داد و او یزید بن غریف الهمدانی از مردم اردن را به سیستان گسیل کرد و باز رتبیل بر او ممتنع بماند، پس خالد وی را عزل کرد و سیستان به اصفح ابن عبدالله کلبی داد و دیری به سیستان ببود، باز خالد، عبدالله بن ابی برده را به سیستان فرستاد و او به سیستان ببود تا خالد بن عبدالله القسری از عراق معزول شد و یوسف بن عمر الثقفی به جای وی منصوب گشت، و یوسف، عبدالله بن ابی برده را از سیستان عزل کرد و ابراهیم بن عاصم العقیلی را بگذاشت و ابراهیم به سیستان رفت و عبدالله بن ابی برده را بسته به نزد یوسف به عراق فرستاد. و در خلیفتی یزید بن ولید بن عبدالملک، عامل عراق منصور بن جمهور بود و یزید بن عِزّاق کلبی از دست وی به سیستان عاملی کرد و چون عبدالله بن عمر عبدالعزیز والی عراق شد سیستان حرب بن قطن بن مخارق الهلالی را داد و باز وی را صرف کرده سیستان را به پسر سعید بن عمر بن یحیی بن عاص الاعور سپرد ولی مردم سیستان وی را از شهر بیرون کردند و بجیر بن السلهب از قبیلهٔ بکر بن وائل عهدی مزور از قبل عبدالله بن عمر عبدالعزیز والی عراق به ولایت سیستان بساخت و بین بکر و تمیم فتنه برخاست...الخ (ص ۴-٢٨۵) و این وقایع در تواریخی که به نظر حقیر رسید ضبط نشده بود جز در تاریخ سیستان، ولی درین تاریخ هم در عبارات سقطاتی است که اصلاح آنها از روی این سند در متن ممکن می شد و به درج آن در حاشیه اکتفا شد. ۱. در اصل (ابی عاصم بن بنت) (عمر بن ام عاصم بنت عاصم بن عمرالخطاب) و هو عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن الحکم بن ابی العاص بن امیه- (کامل ج ۵ ص ٢٢). ٢. بعد از وفات عمر عبدالعزیز در میان سپاه یزید بن مهلّب که به خلع یزید بن عبدالملک قیام کرده بود دعوت به (سنه عمرین) متداول بوده و (داد عمرین) ظاهراً ترجمهٔ سنة عمرین باشد (کامل ج ۵ ص ٣٩). ٣. کذا...والمصطلح ((بر سیرت اوة است و مراد ((سیرت عمر خطاب)) است. ۴. ازین شخص در غالب تواریخ معتبره ذکری نیست و همچنین از اشخاص دیگر که درین صفحه نام برده شده، و برای شناختن آنها رجوع شود به حاشیه ۶ از صفحه ۱۴۶.
حرب،و قعقاع بن سوید را بر مال و خراج؛ با[ز] دیر برنیامد تا نماز و حرب و مال و خراج همه به قعقاع مفوض کرده شد، وآن در آخر سنهٔ اربع و مایه بود. قعقاع شراب خوردی ومجلس لهو داشت و پیشترین کسی به سیستان رود طعام(۱) او کَند، پیش از آن به کندن حاجت نیامدی، و قعقاع همیشه والی سیستان بود، تا بمرد یزید بن عبدالملک به حوران(٢)، روز آدینه پنج روز مانده از شعبان سنهٔ خمس ومایه، بیست و هفت ساله، و چهار سال و یک ماه خلافت راند، وگروهی گویند که او به بلقا مرد به شام، و گروهی گویند به سواد اُردُن مرد، و هم اندر آن روز هشام عبدالملک را بیعت کردند.