هزیمت کردن سبکری
[سبکری ] به سیرگان(۴) آمد و باز ز آنجا به بم آمد و سپاه بر اثر او همی آمد وسبکری پیرامن بَم کنده کرد وصلح پیش آورد که سپاه بازگردد، گفتند چاره نیست، به درگاه باید رفت، پس روز آدینه چهار روز گذشته از ذی الحجّه حرب افتاده، وسبکری به هزیمت برفت، وعبدالله بن محمد قتال را اسیر کردند ومحمد بن خلف بن اللّیث را وگروهی بزرگان وسرهنگان، وسبکری به راه پَهرَه(۵) بیامد به سفه(۶) وز آنجا به نِه آمد و به طَبس آمد و یارگی نداشت که به سیستان آمدی، زانچه بر طاهر و یعقوب کرد- بردو پسر محمد بن عمرو ابن اللّیث – دانست که مردمان سیستان خصم اوبند، وز آنجا به هری رفت ونامه نبشت سوی احمد بن اسمعیل که تا به سامهٔ(۷) اوی اندر خراسان بباشد، فرمان داد او را که به مرو رو آنجا بنشین(۸)، آنجا شد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ . در سطر بعد نام عبدالله بن محمد القتال برده شده ومعلومست که این شخص (عبدالله بن محمد میکال ) است. که همه کارهٔ سبکری بود وسطر بعد هم موید اینست. ۲. ظ: برجان.
۳.این همان سپاه است که این الفرات به قیادت وصیف کاتب خود ومحمد بن جعفر به حرب و گرفتاری سبکری کسیل داشته بود (رجوع شود به صفحه قبل) . ۴. همان سیرجان کرمانست.
۵ . بهره، همان فهرج است که امروز جزء بلوچستان محسوب می شود.
۶ . این محل را در آغاز کتاب ((سپه)) ضبط کرده و جزء رساتیق سجستان آورده است .
۷ . سامه بر وزن نامه عهد وپیمان وسوگند و قرض ووام و خاصه وخصوص وجای امن وامان وسپاه (برهان) قبلاً هم در این کتاب آمده (رک ص ۵۰) .
۸ . ابن اثیر گوید: با لشکر خسته و کوفته وارد سجستان شد ولشکریان امیر خراسان وی را دریافتند واسیر کردند وبه مقتدر نوشتند جواب آمد که وی را به بغداد باید فرستاد وبفرستادند (ج ۸ ص ۲۰) و ازین .
نامهٔ مقتدر رسید سوی احمد بن اسمعیل که سبکری رابفرست، بند کرد [و] او را به بغداد فرستاد اندر جمادی الآخر سنهٔ تسع و تسعین و مایتی. اما حدیث بو صالح منصور بن اسحاق، او چون به سیستان آمد مردمان را بسیار نیکوئی گفت [و] وعدهاء نیکو کرد و آن را وفا نکرد، و به لشکر جای قرار نکرد اندر حلفا باد(۱) اندر شهر آمد [وبه] خان ها منزل کرد، ومال سیستان بر عهدِ قدیم هزار هزار درم بیش نبود، او زیادات خواست.