ذکر سی و یکم
در فرستادن ملک
شمس [الدّین] را به افغانستان
چون شهور سنهل خمسین و ستّمائه [=۶۵۰] درآمده درین سال ملک اسلام شمس الحقّ والدّین کُرَت، طاب ثراه، به اتفاق هلقتو نویین ، جاهو و جمال الدّین حسن علمدار و سپهدار اسد و جمال الدّین حسن فیروز را با بیست تن از کُماۀ و سجعان غور به افغانستان نامزد گردانید و سواد یرلیغ پادشاه منکوخان و آلتمغای امیر ارغوان اقا بفرستاد و مقال عالی نوشت بدین نسق که ((ملوک عظام فخر الدّوله و الدین ملک شاهنشاه و ملک میرانشاه و ملک بهرام شاه و ملک تاج الدّین هرموزتری و حسام الدّین جاول و گهلوی جلم و سندان و احمد توری و مهتر کیورا و سیورا و راناکنجر و نوّاب و عُمّال و زمعا متوطّنان و اهالی افغانستان دانند که از ابنداء ظهور سلطنت سلاطین، انار الله برهانهم و ثقل بالخیرات میزانهم ، تا انتهای دولت ایشان آ دیار را جدّان مرحوم و پدران و مغفور ما داشته اند و به حقِّ ارث چندگاه حکومت ان دیار به ما مفوّض بود. به .اسطه منازعتی که میان ما و امرا حادث شد به خدمت پادشه قا آن رفتیم . تربیت عظیم یافته و سیور غامیشی ۱ بی حدّ دیده
شعر [نظامی ]
به کام دوستان و زعم بدخواه سعادت رهبر و اقبال همراه
مب مَلکی خطّۀ محروسۀ هرات، کفیت عن العاهات، و حدود سند و هند مراجعت نمودیم. بعد از ضبط ولایت هرات و نظم مصالح این بلاد، با لشکر بی حدّ بدین سر حدّ آمدیم. چون امیرکبیر باسقاق معظم جاهو و نوکران خاصّ ما چون اعزّ اجلّ، مقدّم الشجعان، جمال الدّین حسن عملدار و شپهدار محترم [۱۹۷] اسد الدّین و
___________________________________________________________ ۱. سیور غامیشی: واژه ای است مغولی – ترکی به معنای به لطف بخشیدن، مهربانی ، عکا دادن، پذیرفتن، پاداش دادن و بخشیدن. در متون فارسی به صورت های : سرغامشی سیورغامیشی ، سیور قامیشی ، سیور غامیشی نیز ضبط شده است . جوینی نخستین مؤلف و مورخ ایرانی است که آن را به کار برده است ( جهانگشا، ج۱ ، ص ۳۳).
____________________________________________________________۲۳۰ تاریخ هرات ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــجمال الدّین حسن فیروز برسند و حکم یرلیغ پادشاه بدیشان رسانند، باید ک همه یکدل در قطع مراحل و منازل متفّق شوند و بی هیچ اندیشه و تردّد خاطر مصاحب ایشان پیش ما آنید تا به عنایتِ دل افروز ما مخصوص شوند واز سَخَطِ جهانسورز ما محفوش مانند و اگر بر خلاف آنچه که به تقریر و تحریر پیوست ، تمسّک خواهند جست ، هر آینه هر آینه
شعد [ عضدالّدوله ]
کَتایِبُنا یِلُوحُ النَّصرُ فیها بِرایاتٍ تُطَرَّز بِالنُّجاح
لشکر های ما می درخشد یاری کردن در وی
به علمهائی که طراظ کرده م شود وهّاج
چون دریای مّواج و به اعداد ذرّات آفتاب درخشان وهّاج
شعر[ربیعی]
سپاهی همه چیره و کینه ورز که جان پیش شان هست بی هیچ ارز
همه جنگجوی و همه کینه خواه همه بسته از بهر کین کردگاه
به رزم اندرون روز کین و نبرد بر آرند از چرخ گردنده کرد
به ولایات شما با رایات همایون درآنید و دست و به قتل و نَهب برآند و اولاد و احفاد و قبایل و عشایر هر یک را به طرف و اکناف کیهان ببرند. این معنی را حقیقت تصوّر کنند و آنچه که صلاح و نجاح جانبین بَود انیشه کرده و مقرّر گردانیده عرضه دارند برین جمله بروند تا از زمرۀ نیکوکاران و طایفۀ رستگاران باشند، ان شاءَ الله العزیز )).
چون [۱۹۸] جاهر و جمال الدّین حسن عملدار به افغانستان درآمدند ، به هر موضع که رسیدند حاکم آن مقام به سلام ایشان آمد و در رضاجویی ایشان اجتهاد تمام به جای ورد. چون به مَستَنگ۱ رسیدند ملک شاهنشاه و بهرام شاه – هر دو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ۱. مَستَنگ: شهر مستنگ یا مستنج را اصطخری و مقدسی هر دو اثر خود اسم بردهاند و مقدسی دربارۀآن گوید دو هزار و دویست دهکده دارد، ولی هیچ گونه تفصیلی آز آن دومحل به دست نرسیده اصطخری ، ص ۱۷۹؛ ابن حوقل ، ص ۳۰۱ ؛ مقدسی ۲۹۷؛ لسترنج ، ص۳۷۲
____________________________________________________________ذکر سی و یکم / در فرستادن ملک شمس الدّین...... ۲۳۱ ____________________________________________________________سیّد و کُرد بوند و شاهنشاه پدر بود و بهرام شاه پسر، ملک میرانشا داماد شاهنشاه و تمامت ممالک افغانستان در تحت تصرّف ایشان بود – نوّاب و حجّاب و سپاه سالاران سپاه خود را به اتقبال جاهو فرستادند و او را به تعظیم و توقیر هر چه تمام به شهر درآوردند روزدیگر ملک شاهنشاه با تمامت ارکان دولت خود به دیدن جاهو آمد و جمال الدّین حسن علمدار را از زحمت راه ببرشد . جاهو شواد یرلیغ پادشاه منکوخان و احکام امرای خراسان و مثال ملک شمس الدّین به شاهنشاه و بهرام شاه و میرانشا نمود. ملک شاهنشاه بفرمود تا جهت تعظیم و خرمت داشتِ یرلیغ پادشاه و مقال ملک اسلام ، هزار دینار بر سر خوانندگان یرلیغ ثنار کردند و ندبت شادمانی بزدند، و جاهو را گفت که ((سه روز را جواب شما بگویم)).
بعد از سه روز شاهنشاه مجمعی ساخت و بر سر جمع گفت که ((ای امیر معظّم بدان که پیش از ان تریخ ملک وفا چند سال در این ولایت حاکم بود و بعد از حکم کفّار آمده و ما تا این غایت مال به چنگیزخانیان نداده ایم. اکنون از دینداری و شرع مطهّر نبوی نباشد که کفّار را منقاد گردیم و به خدمتکاری و رعیتی ایشان درآییم به حمداله تعالی مه بک شمس الدّین ملک مسلمان و دین ورز است و به انواع نیکونامی و بزرگی معروف اقالیم سبعه و به اصناف داد و سِداد و رِشاد مَنعوت، و بانی خیرات و مبرّات ، و حامیِ [۱۹۹] حوزه و بیضۀ عقل و نقل ، مالک مملکت دولتِ بذل و فضل ، و راعی رعاَیا و بَرایا، و باذلِ عطایا و هدایا ، و قاهر و قاسرِ مخالفان و منازعان
شعر [ اسعد کرمانی]
هک شه است و هم شهنشه، هم خدوی وهم ملک
هم کریم و هم جودا و هم دلیر و هم شجاع
لطف او را شد مسلّم ، هر مواد و هر مراد
قهر او را شد مسخّر ، هر بلاد و هر یقاع
بذان قدر مال که فرمایند ساب به سال به عمّال او تسلیم کنیم ، و لاّکه لشکر بدین جانب آرد جز زیان و نقصان فایده ای دیگر نیابد ؛ چه ، مردم افغان سخت بی باک و شبرو و دزد خونی و فتنه انگیز و عیّار پیشه اند ، خاصّه این گردان که ملازم من اند،
____________________________________________________________۲۳۲ تاریخ هرات ____________________________________________________________که هر یک به رمید و میارزت صد چون رستم دستان و سام نریمان را به جامِ صمصامِ گرزِ گاوسار ، مست و بست پردانند)).
شعر [ عمعق ]
شیر از هیبت شان مُعتَکِف بیشه شود
فیل از صدمت شان غمخور و مسکین گردد
به گهِ زرم در آرند سرخصم به بند
گر هب مردی همه چون بیژن و گرکین گردد
بعد از جوابِ مَعَ الصّواب و العتاب ، جاهو را سی نفر بده داد و به خدمت ملک شمس الدّین تحفه های گرانمایه فرستاد.
چون جاهو بیش ملک شمس الدّین آمد و انچه دیده و شنوده بود عرضع داشت ، ملک شمس الدّین بع تدبیر و موافقت هلقتو نویین لشکر به طرف افغانستان برد. هر دو موضع که رسید والی و حاکم آن مقام بیش می آمدند و شزایط خدمت و هواداری به تقدیم می رساند[ند]. چ.ن به حدود مستنگ رسید قرب[۲۰۰] گنج هزار مرد افغانی به سم خدمت و ملازمت بر درگاه عالی پناه او جمع شدند. [ ملک تاج الدّین ] کُرد که زعیم و ملک اهل مستنگ بود با مال بسیار به خدمت اوآمد چنانک ذکر آن به تقریر و تحریر خواهد پیوست.