خطبه کردن امیر بوحفص عمروِ یعقوبِ محمدِ عمرواللّیث
وبوحفص، منصور بن اسحاق را طلب کرد که اندرین فترت گریخته بود وبه سرای گبری نزدیکان مصلّی متواری بود، بیافت وبیاورد وبسیار نیکوئی کرد و خلعت داد و روز و شب به نزدیک خویش همی داشت، و باحفص اندر سرای زنان خفتی به شب، و کولکی اندر کوشک یعقوبی. مولی باز مردم جمع کرد از عیّاران و روستا وشهر، وبه شب اندر طبل بزد وکولکی مست بود که هیچ هوش نداشت، آخر بیدارش کردند و برنشست، شب آدینه بود چهارده روز مانده از شوَّال، و حرب کردند، آخر مولی هزیمت کرد و جفار(۳) بر اثر او همی شد، به کوی زیان(۴) رسید اندر کوی رخ درون شد زنی از بام یکی هاونِ سی من زد بر سر او و او از اسب بیفتاد، جفار(۵) اندر رسید [و] سر او برگرفت و او را بر دار کرد، وکار کولکی بالا گرفت وبه نفس خویش مُعجب شد، وهمی گفت که این کار به شمشیر گرفتم، [پس] روزشنبه ده روز باقی از شوال با حفص روی نهان کرد، کولکی برنشست و پیش او شد و بسیار عذر خواست و او را و مو[ا]لی او را همه به کوشک یعقوبی آورد، باز کولکی بر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک مرحله به بُست. واین غیر از جوین حالیه است که از اعمال سبزوار یا بجنورد محسوب می شود.
۱ . نابیوسان، از ریشه بیوس، با اول مفتوح به معنی خلاف انتظار وبدون سابقه ومن حیث لایحتسب است چه بیوس به معنی طمع و امید و چشم داشت می باشد ونابیوسان صفت نافی آنست.
۲. یعنی محمد بن عباس کولکی.
۳ . کذا و ظاهراً (حفار) واین همان ابن حفار است که ما از این اثیر نقل کردیم ( رجوع شود به حاشیه ۵ ص ۱۸۴) واینجا گاهی (( کولکی- کورکی )) وگاه ((جفار)) آورده است.
۴ . کذا... و قبلاً کوی زنان نوشته است .
موالی خلاف کرد و موالی جمع شدند که کولکی را بکشند، چون کولکی چنان دید با حفص را بر خضرا برد و بنشاند واندر پیش اوبه پای بایستاد تا موالی وعام او را به خدمت او بدیدند و زان بازگشتند، و کورکی، منصور بن اسحاق را به ارک فرستاد و [ز] آنجا بازگشت، باموالی برکولکی خروج کردند چنانکه کرد [ه بودند]، آخر کورکی بگریخت و نهان شد و بازکس اندر میان کرد و به حفص او را ایمن کرد و بیرون آمد؛ چون خبر منصور بن اسحاق سوی احمد بن اسماعیل برسید که با او چه رفت واکنون محبوسست، حسین بن(١) علی المرورودی [را] سرهنگان وسپاه بسیار به سیستان فرستاد .