خطبه کردن امیر بوحفص عمروِ یعقوبِ محمدِ عمرواللّیث

از کتاب: تاریخ سیستان
08 March 1485

وبوحفص، منصور بن اسحاق را طلب کرد که اندرین فترت گریخته بود وبه سرای گبری نزدیکان مصلّی متواری بود، بیافت وبیاورد وبسیار نیکوئی کرد و خلعت داد و روز و شب به نزدیک خویش همی داشت، و باحفص اندر سرای زنان خفتی به شب، و کولکی اندر کوشک یعقوبی. مولی باز مردم جمع کرد از عیّاران و روستا وشهر، وبه شب اندر طبل بزد وکولکی مست بود که هیچ هوش نداشت، آخر بیدارش کردند و برنشست، شب آدینه بود چهارده روز مانده از شوَّال، و حرب کردند، آخر مولی هزیمت کرد و جفار(۳) بر اثر او همی شد، به کوی زیان(۴) رسید اندر کوی رخ درون شد زنی از بام یکی هاونِ سی من زد بر سر او و او از اسب بیفتاد، جفار(۵) اندر رسید [و] سر او برگرفت و او را بر دار کرد، وکار کولکی بالا گرفت وبه نفس خویش مُعجب شد، وهمی گفت که این کار به شمشیر گرفتم، [پس] روزشنبه ده روز باقی از شوال با حفص روی نهان کرد، کولکی برنشست و پیش او شد و بسیار عذر خواست و او را و مو[ا]لی او را همه به کوشک یعقوبی آورد، باز کولکی بر 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یک مرحله به بُست‌. واین غیر از جوین حالیه است که از اعمال سبزوار یا بجنورد محسوب می شود. 

۱ . نابیوسان، از ریشه بیوس، با اول مفتوح به معنی خلاف انتظار وبدون سابقه ومن حیث لایحتسب است چه بیوس به معنی طمع و امید و چشم داشت می باشد ونابیوسان صفت نافی آنست. 

۲. یعنی محمد بن عباس کولکی. 

۳ . کذا و ظاهراً (حفار) واین همان ابن حفار است که ما از این اثیر نقل کردیم ( رجوع شود به حاشیه ۵ ص ۱۸۴) واینجا گاهی (( کولکی- کورکی )) وگاه ((جفار)) آورده است. 

۴ . کذا... و قبلاً کوی زنان نوشته است .




موالی خلاف کرد و موالی جمع شدند که کولکی را بکشند، چون کولکی چنان دید با حفص را بر خضرا برد و بنشاند واندر پیش اوبه پای بایستاد تا موالی وعام او را به خدمت او بدیدند و زان بازگشتند، و کورکی، منصور بن اسحاق را به ارک فرستاد و [ز] آنجا بازگشت، باموالی برکولکی خروج کردند چنانکه کرد [ه بودند]، آخر کورکی بگریخت و نهان شد و بازکس اندر میان کرد و به حفص او را ایمن کرد و بیرون آمد؛ چون خبر منصور بن اسحاق سوی احمد بن اسماعیل برسید که با او چه رفت واکنون محبوسست، حسین بن(١) علی المرورودی [را] سرهنگان وسپاه بسیار به سیستان فرستاد .